به گزارش سرویس سیاسی مخاطب ۲۴ به نقل از مشرق؛ برخلاف نگرش ما ایرانیها به آمریکا که آن را ضعیف شده و در حال افول میدانیم پوتین هیبت خارق العادهای از آمریکا در ذهن دارد و قدرت آن را واقعی میداند.
بیشتر بحوانید:ارسال تجهیزات نظامی کانادا به اوکراین
یکی از روشهای ذهن خوانی یا واکاهی ذهنیت رهبران حکومت ها، تحلیل تخصصی، فنی و روانشناسانه محتوای سخنرانی آنهاست. این امر زمانی بیشتر ارزش مییابدکه کارشناسان و سیستمهای امنیتی دشمن یا رقیب امکان دسترسی به اطلاعات طرف مقابل را ندارند. تک تک اسامی، میزان تکرارموضوعات و اسامی (مکانها، افرادو...) میتواند اطلاعات نسبتا متقنی را به دست طرف مقابل بدهند. در روزهای منتهی به جنگ جهانی دوم، انگلستان اعلام کرد آلمان به زودی به لهستان حمله خواهد کرد. آلمانیها که این خبر را در درون خود تصدیق میکردند در صدد بررسی برآمدند که انگلستان چگونه به این خبر دست یافته است آیا نفوذی یا شنود و ... دارد؟ اما بعدا شنیدند که کارشناسانان (متن کاو) و روانشناسان سیاسی و روانکاوان از محتوای چند سخنرانی هیتلر به این مهم پی برده اند.
رییس جمهور روسیه چندی قبل از حمله به اوکراین در تلویزیون دولتی روسیه ظاهر شد و سخنرانی پرحرارتی در قالب ۳۱۰۰ کلمه بیان کرد. بدون تردید این سخنرانی، چینش واژگان آن، به کارگیری کلمات، اولویتها و ... مورد توجه کارشناسان مختلف به صورت ترکیبی قرار گرفته است، اما روح کلی متن آن چیزی است که پوتین قبول دارد و با چهارچوب ذهنی و مشی شخصیتی او همسو است. در ادامه این متن را به روش آنالیز اسامی و تکرار آن و واکاوی ذهنیت و مشغولیت اصلی ذهن ولادیمیر پوتین بررسی خواهیم کرد. فقط ۱/۴ سخنان پوتین درباره دونباس و اوکراین است. همه صحبت وی با غرب و آمریکا است و جالب اینکه هیچ وکشور غربی جزء آمریکا را نام نمیبرد. او تاریخ تحقیر شوروی و روسیه را روایت میکند حال آنکه اوکراین در ترازی نیست که موجب تحقیر تاریخی روسیه شده باشد. پوتین پازل بزرگی را در ذهن دارد و بر این باور است که پس از سالها از فروپاشی شوروی اکنون روسیه به بلوغ رسیده است و باید از ادامه حقارت خود توسط غرب پیش گیری کند.
حقارت کلافه کننده
هزار کلمه اولیه سخنان پوتین مملو از عباراتی از تحقیر روسیه در دوران پساشوروی است که چگونه غرب آن را به رسمیت نمیشناسد. پوتین با زبان حقارت نقطه عزیمت وضع موجود را شکست شوروی در جنگ سرد میداند و همه گرفتاریهای موجود را بعد از آن میداند. او در بدو سخنان خود تهدیدات غرب علیه روسیه را "بی ادبانه و بدون تشریفات" میداند و در ادامه توصیف حقارت روسیه میگوید"در پاسخ به پیشنهادات ما دائما با فریب و دروغهای بدبینانه یا فشار برای باج گیری مواجه هستیم" و در ادامه صراحتا به رفتار تحقیرآمیز غرب اشاره میکند که "نگرش استکباری و تحقیرآمیز نسبت به منافع و خواستههای کاملا مشروع ما از کجا میآید" و سپس علت این امر را به دوران پسا شوروی ارجاع میدهد که "مدتی اعتماد به نفس خود را از دست دادیم و بس، توازن قدرت در جهان به هم خورد". مرحله بعدی تحقیر روسیه را در ماجرای لیبی و عراق میداند"تکرار میکنم آنها ما را فریب دادند، اما به تعبیر رایج آن هابه سادگی ما را دور انداختند". مشخص است که میدان ندادن به روسیه در قضایای لیبی و عراق تبدیل به عقده حقارت شده است که پوتین در صدد برآمده آن را در سوریه جبران کند و کرد. در جمع سخنان پوتین پیرامون احساس حقارت روسیه، دو موضوع برجسته است. اول سرکار گذاشتن روسیه در توافقات امنیتی پیرامون شرق اروپا و دوم بازی ندادن روسیه در ماجرای صربستان، لیبی و عراق، اما زمینه این دو را در شکست شوروی در جنگ سرد جستجو میکند. پوتین نقش غرب در جهان از جمله در صربستان، عراق، لیبی و سوریه را غیر قانونی و لگد زدن به شورای امنیت میداند و از اینکه روسیه متحدانی ندارد که با این بی قانونی مبارزه کند عصبانی است.
بعد دیگر تحقیر روسیه را در بی توجهی غرب به نظرات روسیه میداند "آنها مذاکره با روسیه را در این موضوع کلیدی (امنیت اروپا) برای ما ضروری نمیدانند و اهداف خود را دنبال میکنند" این نشان میدهد که غرب در ترتیبات امنیتی شرق اروپا روسیه را بازی نمیدهد و در عین حال گسترش ناتو به مرزهای روسیه روز به روز پر رنگتر میشود.
تصویر آمریکا در ذهن پوتین
برخلاف نگرش ما ایرانیها به آمریکا که آن را ضعیف شده و در حال افول میدانیم پوتین هیبت خارق العادهای از آمریکا در ذهن دارد و قدرت آن را واقعی میداند، اما از اینکه غرب با محوریت آمریکا"امپریاتوری دروغ" با جمهوری اسلامی هم نظر است. تصویر پوتین از آمریکا -که خود اصرار دارد واقعی است- بسیار قدرتمند، سازمان دهنده و به کارگیرنده دیگران است. "ایالات متحده یک کشور بزرگ و یک قدرت سیستم ساز است. همه وابستگان او نه تنها با اطلاعات و وظیفه شناسی با آمریکا موافقت میکننده، به هر دلیلی به همراه او آواز میخوانند، بلکه از رفتار او نیز کپی میکنند و با اشتیاق قوانین پیشنهادی او را میپذیرند؛ بنابراین به دلیل موجه میتوانیم با اطمینان بگوییم که کل بلوک غرب که توسط ایالات متحده به شکل و شمایل خودش تشکیل شده است، همه آن همان امپریاتوری دروغ است" پوتین در سالهای اولیه قدرت دنبال روابط خوب با غرب بود و حتی تلاش نمود عضو ناتو شود. اما اینجا از صداقت خود و ضربات غرب از طریق جدایی طلبی و باندهای ترور در جنوب روسیه پرده بر میدارد. " پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، با همه گشودگی بی سابقه روسیه مدرن جدید، آمادگی برای همکاری صادقانه با ایالات متحده و سایر شرکای غربی و در شرایط خلع سلاح عملا یک جانبه، بلافاصله تلاش کردند تا به ما فشار وارد کنند و مارا کاملا نابود کنند. این دقیقا همان چیزی است که در دهه ۹۰ در اوایل دهه۲۰۰۰ اتفاق افتاد، زمانی که غرب فعالانه از جدایی طلبی و باندهای مزدور در جنوب روسیه حمایت کرد".
پوتین معتقد است آمریکا و هم پیمانان، چون دنبال تسلط بر جهان هستند"بدون دلیل روسیه را دشمن خود معرفی میکنند" تا بتوانند انسجام خود را در مقابل دشمن مشترک حفظ کنند. پوتین توطئه غرب علیه روسیه را مستمر میداند و هرگونه تلاش روسیه برابی بهبود در این زمینه را بی فایده میداند که حسن نیتی ندیده است. این دیدگاه پوتین به دیدگاه مسئولین جمهوری اسلامی نزدیک است که امام میفرمود"ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در تعقیبمان خواهند بود". وجوه مشترک مواجهه غرب با ایران و روسیه نشان میدهد که بنا و سرشت غرب به گونهای است که باید دیگران حقیر باشند یا به تعبیر امام آنان آقا باشند ما نوکر، آنان شناسنامه مارا صادر کنند و ... و پوتین با یادآوری داستان لیبی و عراق و چرایی حمله به آنان در صدد تبیین امپراتوری دروغ است که ثابت کند با دروغ دشمن تراشی میکنند تا بتوانند اقدامات بعدی را برای حفظ هژمون خود انجام دهند.
تکرار اسامی دغدغه ذهنی پوتین را لو میدهد
واژههای پرتکرار پوتین نشانگر دغدغه ذهنی او نسبت به سی سال گذشته است. داستان اوکراین و دونباس در ۸۰۰کلمه آخر پوتین آمده است و نشان میدهد مساله اصلی پوتین، غرب با خوانش ناتو و محوریت آمریکاست. او غرب بعد از شوروی را تبیین میکند، اما از اوکراین تصویری ارائه نمیکند صرفا به عنوان اذیت کننده روسهای شرقی اوکراین به آن میپردازد، اما ۷۰ درصد صحبت او به تنش غرب با روسیه در سالهای گذشته بر میگردد. حال احساس میکند به قدرتی دست یافته است که باید در صدد جبران برآید. او در طول سخنرانی ۳۱۰۰ کلمهای ۱۰ بار آمریکا، ۱۰ بار غرب، ۹ بار شوروی، ۱۰ بار اوکراین و۱۰ بار ناتو، ۲۳ بار روسیه و ۳ بار"امپریاتوری دروغ"را تکرار میکند. اما منطقه دونباس که به ظاهر محل مناقشه است فقط ۵ بار در کلام او تکرار میشود. جزیره کریمه نیز ۳ بار تکرار میشود و پوتین ناخودآگاه لو میدهد که اگر اقدام جدی صورت نگیرد غرب کریمه را دوباره باز پس میگیرد. دغدغه کریمه و عدم تضمین پیوستگی دائمی آن به روسیه کاملا در کلام پوتین مشهود است. پوتین از هیچ کشور اروپایی به خاطر عملکرد سی سال گذشته اش نام نمیبرد. صرفا دوبار نام آلمان را در بازخوانی جنگ دوم جهانی میبرد، اما هیچ کشوری از غرب را ذکر نمیکند که احتمالا تدبیری برای تحقیر آنان و ریز دیدنشان در ذیل چتر آمریکاست.
از عبارت "کشورهای عضو ناتو" به جای فرانسه، آلمان، انگلیس و ... نام میبرد. اما وقتی به آنجاهایی که روسیه را میدان نداده اند و غیرقانونی عمل کرده اند میرسد دوباره به غرب میپردازد. او عملکرد غرب را با ۵ بار نام بردن از عراق، ۴ بار لیبی و ۳ بار سوریه و دوبار صربستان برجسته میکند که با امپریاتوری دروغ شروع و به نابودی زیر ساختهای آنان منجر شد. شاید شرق و غرب مساله صربستان را فراموش کرده اند، اما پوتین آن را به عنوان عمل غیر قانونی غرب در شرق اروپا یاآور میشود. گویی در پس زمینه ذهنی پوتین نهفته است که لیبی، سوریه، عراق و صربستان به علت ناهمسویی با غرب یا نزدیکی به روسیه یا شوروی سابق تنبیه شده اند. پوتین هوشیار است که متهم به ناسیونالیسم و ملی گرایی روسی است بنابراین در این زمینه به ندرت وارد میشود. حتی واژه "ملت" که اساس ملی گرایی است را صرفا دوبار به کار میبرد، اما چندبار "ملی گراهای اوکراینی" را سرزنش و متهم به نقض حقوق بشر میکند. داغ دار شکوه شوروی
با اینکه بیش از سی سال از فروپاشی شوروی گذشته است و مسئله امروز، روابط روسیه و غرب است، اما پوتین اصرار دارد مرتب شوروی سابق را یادآوری کند. گویی شوروی سابق هنوز پتانسیل تحقیر غرب را دارد. حتی ضربه و سرکوب نازیها در جنگ دوم جهانی را یادآور میشود که به دست شوروی انجام شد. شوروی را ۹ بار تکرار میکند حال آنکه مسئله ربطی به آن زمان ندارد. پوتین داغدار شوروی است و درصدد احیای شوروی نه با ایدئولوژی کمونیسم که با ناسیونالیسم روسی است. ایدئولوژی بسیج گر پوتین از این پس ملی گرایی و بازخوانی افتخارات روسیه در دو قرن اخیر است. پوتین ریشه "فلج شدن"، "انحطاط"، "از دست دادن اعتماد به نفس"، "به هم خوردن توازن" روسیه موجود را به فروپاشی شوروی ارجاع میکرد که گویی غرب با فروپاشی شوروی ما را تخقیر کرد و در ادامه حیات روسیه نیز این برخوردهای حقارت آمیز به دلیل به هم خوردن توازن ادامه یافت. خصوصا او میداند که آمریکاییها از خود پوتین چه تصویری ساخته است تا او را از دموکراسی دور کنند.
هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا در تیرماه ۱۳۹۳ به روزنامه آلمانی زبان"بیلد آم سون تاگ" میگوید:
"پوتین آدم خطرناکی است و مرتب دنبال بخش قدرت دیگران است". سوءظن به پوتین در این قضاوت موج میزند و طبیعی است که پوتین این قضاوت را وقاحتی بداند که بعداز فروپاشی شوروی به وجود آمد. پوتین زمینه یکه تازی غرب و بهم خوردن توازن را اینگونه توضیح میدهد حال آنکه ظاهر بحران فعلی به ۱۷ درصد روس تبارهای اوکراین مرتبط است:"اتحاد جماهیر شوروی در اوخر دهه ۸۰ قرن گذشته تضعیف شد و سپس کاملا فروپاشید. کل وقایعی که در آن زمان رخ داد و امروز نیز برای ما درسی خوب است. به نحو قانع کنندهای نشان داد که فلج شدن قدرت و اراده، اولین گام در جهت انحطاط و فراموشی کامل است. به محض اینکه برای مدتی اعتماد به نفس خود را از دست دادیم و بس، توازن قدرت در جهان به هم خورد".
پوتین معتقد است بعداز فروپاشی شوروی ما را رها نکردند و آمریکا و شرکای غربی درصدد نابودی ما برآمدند. اما بر این باور است که از شوروی سابق فقط یک کشور قدرتمند هستهای مانده است که مانع نابودی ماست. پوتین اعتراف میکند که پذیرش ژئوپولوتیک جدید پس از فروپاشی شوروی اشتباهی بوده است که هزینههای بعدی را تولید کرد "پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه واقعیتهای ژئوپولوتیک جدید را پذیرفت. ما به همه کشورهای تازه تشکیل شده در فضای پس از شوروی احترام میگذاریم و با احترام رفتار خواهیم کرد... اما روسیه با تهدید دائمی که از قلمرو اوکراین مدرن سرچشمه نمیگیرد نمیتواند احساس امنیت کند".
پوتین یادآور میشود که در قبال احترام ما به کشورهای نوظهور، غرب از جغرافیای اوکراین ما را تهدید میکند و صراحتا خود اوکراین را تبرئه و هیچ کاره میداند؛ لذا میتوان گفت جنگ روسیه علیه غرب است که فقط زایشگاه آن در اوکراین اتفاق افتاده است و میخواهد بگوید پس از سی سال از فروپاشی شوروی همه تان هم جمع بشوید دیگر قادر به مقابله و تحقیر ما نیستید.
واضح است که اوکراین یا روس تبارهای اوکراین برای روسیه صرفا بهانهای برای عقب راندن غرب از سیاست و حکومت و جغرافیای اوکراین است که روی دیگر سکه آن القای بازگشت شوروی سابق به شرق اروپاست؛ بنابراین آرمان پوتین که در این سخنرانی موج میزند احیاء شوروی سابق از جهت قدرت و وسعت است، اما نه با ایدئولوژی کمونیست بلکه با ملی گرایی مدرن.
پایان تحقیر روسیه و سخن با حنجره شوروی
پوتین زمان را طوری تفسیر میکند که نشان دهد سالها خون دل خوردیم تا خود را پیدا کنیم و بتوانیم با تکیه بر قدرت خویش از تحقیر خود جلوگیری کنیم. اینکه آینده مانند گذشته نخواهد بود چندبار در سخنرانی وی تکرار میشود که نشان میدهد در سی سال گذشته پوتین مسیری را طی میکرده است که برای چنین روزهایی آماده شود. او موفق شده است زیر ساختی را برای روسیه فراهم کند که با حنجره شوروی با غرب سخن بگوید: "ما دیگر نمیتوانیم فقط به مشاهده آنچه در حال رخ دادن است ادامه دهیم. این کاملا غیر مسئولانه از طرف ما خواهد بود". عبارت " ما دیگر نمیتوانیم فقط مشاهدهدکنیم" بدین معناست که تاکنون مجبور بودیم مشاهده کنیم، اما اکنون از جهت تولید قدرت به جایی رسیده ایم که میتوانیم از مرحله"مشاهده" عبور نماییم.
اقدام پیشدستانه
پوتین علت تحرکات نظامی خود در شرق اروپا را به نوعی پیش دستانه میداند. بر این باور است که غرب کمر به تغییر ژئوپولوتیک روسیه بسته است و اگر در موضع هجوم قرار نگیریم آنان کار خود را خواهند کرد. "کل روند و رویدادها و تحلیل اطلاعات دریافتی نشان میدهد که درگیری روسیه با این نیروها اجتناب ناپذیر است. فقط مسئله زمان است. آنها در حال آماده شدن هستند. منتظر زمان مناسب هستند". پس میتوان حمله پوتین به اوکراین را حمله پیش دستانه به غرب دانست که برای بهم زدن بازی ناتو و غرب مجبور به این کار شده است. پوتین در تفسیر زمان، خود را در تنگنا میبیند که فرصت دیگری جزء اکنون وجود ندارد و اگر امروز اقدام نکند مدیریت زمان به دست دشمن خواهد افتاد و ابتکار عمل را از دست خواهد داد. " برای من و شما هیچ فرصت دیگری برای محافظت از روسیه و مردم خود نمانده به جز فرصتی که امروز مجبور خواهیم شد از آن استفاده کنیم. شرایط مارا ملتزم به اقدام قاطع و فوری میکند". ممکن است از منظری دیگر چنین برداشت شود که غرب شرایطی را فراهم کرده است تا پوتین با اقدام پیش دستانه در تور نابودی قرار گیرد-که برای قضاوت زود است-، اما پوتین متوجه هست و پذیرفته است که عنصر زمان اقدام امروزی را تجویز میکند.
آرمانهای بزرگ، هدف کوچک
بنابر آنچه گفته شده پوتین مدعی است که با فروپاشی شوروی تحقیر شدیم و غرب دنبال تغییر ژئوپولوتیک روسیه است و اصرار دارد زمان صبر کردن نداریم. اما وقتی به "گام عملی"سخنان خود میرسد دچار تناقض میشود و در پایان سخنان هدفی را ترسیم میکند که آن راهبردها و آرمانهای کلان دیده نمیشود. به نوعی پوتین اهداف و ذهنیت اصلی خود را پشت "دونباس" مخفی میکند. نمیتوان سی سال تحقیر روسیه را با هدفی نازل جابجا کرد. اما پوتین به دنبال پنهان کردن آرمان اصلی در اقدام عملی است و هدفی را ترسیم میکند که در عرف جهانی و در مقابل چشم ملتها موجه بوده و نامتعارف جلوه نکند. آن همه رجز خوانی را اینگونه از دریچه یک قیف کوچک عبور میدهد "هدف آن (هدف اقدام) محافظت از افرادی است که به مدت هشت سال مورد قلدری و نسل کشی رژیم کییف قرار گرفته اند و به همین منظور ما برای غیر نظامی کردن و غیرنظامی سازی اوکراین و همچنین محاکمه کسانی که مرتکب جنایات خونین متعدد علیه غیر نظامیان از جمله شهروندان فدراسیون روسیه شدند، تلاش خواهیم کرد". همانگونه گفته شده توجیه عملیاتی پوتین بسیار کوچک است، اما آنچه در ۲۲۰۰ کلمه اولیه سخنان میگوید عقب راندن غرب و ناتو، احیاء شوروی و پایان دادن به تحقیر روسیه است این با دفاع از مردم دونباس که احتمالا بخشی از آنها شرایط خوبی ندارند متفاوت است.
نتیجه گیری
از واکاوی سخنان پوتین میتوان فهمید که او از تحقیر روسیه در دوران بعد از فروپاشی شوروی به شدت آزرده است، از اخراج روسیه در مسائل صربستان، لیبی و عراق ناراحت است و ورود به سوریه را نمونهای از جلوگیری از یک جانبه گرایی میداند. بدون تردید ۱۰ بار عبارت آمریکا، ۱۰ بار غرب، ۱۰بار ناتو، ۹ بار تکرار شوروی سابق، ۲۳ بار روسیه و ۳ بار امپریاتوری دروغ در یک سخنرانی نشان میدهد که اوکراین و دونباس فرع ماجرا هستند و اوکراین صرفا جغرافیای فیزیکی مواجهه با غرب است و روسیه به این باور رسیده است که غرب در صدد تغییر ژئوپولوتیک شرق اروپا و مرزهای غربی روسیه است و حمایت از تروریستها در جنوب این کشور را نیز به عنوان سند یادآوری میشود؛ بنابراین پوتین درصدد هجوم به ژئوپولوتیک شرق اروپاست که با اوکراین آغاز کرده است در کوتاه مدت میتوان دو مسیر را از رفتار روسیه در اوکراین دید. اگر منطقه شرق اوکراین را جدا کرد به دنبال تحقیر ناتو و ایجاد منطقه حائل بین خود و ناتو است، اما اگر در کل اوکراین ماند به دنبال احیای شوروی، تغییر ژئوپولوتیک اروپا و تضمینهای امنیتی حداکثری از غرب است. غیر نظامی شدن محیط کشورهای اروپای شرقی (همسایگان روسیه) کف خواستههای پوتین است که، چون با دیپلماسی موفق نبوده است اکنون که قدرت عرض اندام نظامی یافته است از این روش استفاده میکند.
نویسنده: عبدالله گنجی