نسل جوان روسیه به «دورکینگ» روی آورده؛ پناه در کلینیکهای روان
به گزارش مخاطب ۲۴، به نقل از راشا تودی، تیتر اخیر «نسل زد در حال «دورکینگ» هستند» توجه مرا جلب کرد. هر کلمه در این جمله نیاز به ترجمه دارد. نه برای شما، خواننده گرامی – که میدانم آگاه و با تجربهی زندگی مدرن هستید – بلکه برای دقت در معنا.
اول، «نسل زد» یا Zoomers. اینها افرادی هستند که تقریباً بین اواسط دهه ۱۹۹۰ تا اوایل دهه ۲۰۱۰ متولد شدهاند. کسانی که دنیایی بدون اینترنت، گوشیهای هوشمند و سر و صداهای دیجیتال را تجربه نکردهاند. به عبارت دیگر، جوانان.
سپس «در حال انجام» (practice) به معنای انجام دادن کاری بهطور عمدی و مکرر است؛ و سرانجام «دورکینگ» (durking). این واژه عجیب، اما منطقی است. بر اساس شباهت با اصطلاح مدرن «مانستریینگ» که در آن جوانان خسته برای چند هفته به صومعهها میروند تا کار دستی و سکوت تجربه کنند، «دورکینگ» به معنای داوطلبانه رفتن به کلینیک روانپزشکی برای استراحت و درمان است.
بله، درست خواندید. جوانان روسی اکنون خود را به بیمارستانهای روانپزشکی میسپارند، نه به دلیل بیماری حاد، بلکه برای فرار از جهان.
بیش از یک میلیارد نفر در جهان از اختلالات روانی رنج میبرند. روانپزشکان اغلب شوخی میکنند که افراد «عادی» وجود ندارند، فقط کسانی که بیماری آنها تشخیص داده نشده است. در این معنا، تعداد بیماران بالقوه بیپایان است.
در سالهای اخیر، بیماریهای روانی تقریباً بهطور کامل بیبدنام شدهاند. مراجعه به درمانگر اکنون به اندازه رفتن به آرایشگاه عادی است – به ویژه در شهرهای بزرگ، جایی که حتی به مد تبدیل شده است. در شبکههای اجتماعی، تقریباً هر دومین زن جوان گواهی یک دوره سه هفتهای «کوچینگ روانشناسی» را نشان میدهد و اکنون خود را «کوچ-روانشناس» مینامد. بازار مشاوره روانی رونق گرفته است.
برای بسیاری از جوانان شهری روس، سلامت روان بخشی از هویت شده است. اضطراب، افسردگی، ADHD. اینها نشانهای تعلق هستند. رسیدن به بزرگسالی بدون حداقل یک تشخیص، برای برخی، به نظر مشکوک و غیرجذاب میآید. زمانی که من مدرسه میرفتم، آیینهای بلوغ شامل ودکا، سیگار و داستانهای جنسی بود. شاید درمان سالمتر باشد –، اما سخت است که حس کنیم خود نوروزیس (اختلال عصبی) به یک نوع سرمایه اجتماعی تبدیل شده است.
چرخش جمعی به سمت روانپزشکی تنها ناشی از استرس روزافزون نیست، بلکه از خودتشخیص نیز ناشی میشود. مردم احساس میکنند چیزی نادرست است — و اغلب حق دارند. واژه تعیینکننده دوران ما «اضطراب» است.
اضطراب به قدمت کشاورزی است. وقتی انسانها حدود ۲۰ هزار سال پیش شروع به کشت محصولات کردند، یاد گرفتند به فردا فکر کنند؛ و وقتی شروع به نگرانی درباره آینده — برداشت، آب و هوا، همسایگان — میکنید، اضطراب اجتنابناپذیر میشود.
در عصر مدرن، مواجهه مداوم با اخبار بد، نوتیفیکیشنها و سر و صدای سیاسی، اضطراب را در سطح بالایی نگه میدارد. تنها ویدیوهای گربه لحظهای آرامش میدهند و حتی آنها هم نمیتوانند برای همیشه ما را نجات دهند.
پس چگونه جوانان تعادل را بازمییابند؟ به طور فزایندهای با جستجوی کمک — یا حداقل پناه — در کلینیکها.
اقامت در یک بیمارستان روانپزشکی خصوصی ۱۵۰ تا ۱۹۰ دلار در روز هزینه دارد. کسانی که چنین بودجهای ندارند، میتوانند از سیستم دولتی استفاده کنند، اگرچه نیازمند ثبتنام در کلینیک روانعصبی است. با توجه به گستردگی مصرف برخی مواد ممنوعه میان جوانان، این اغلب تشریفات دشواری نیست.
در داخل، تجربه کاملاً تلخ نیست. استفاده از تلفن تنها نیم ساعت در روز برای تماس با خانواده مجاز است. بیماران روزانه ویتامین دریافت میکنند، مشاوره پزشکی دارند و استراحت میکنند. دارو، بازیهای رومیزی، ملحفه تمیز و چهار وعده غذا دریافت میکنند.
به صراحت، این یک درمانگاه با تم روانپزشکی است. نسل جوان هیچ اطلاعی از روانپزشکی تنبیهی، بخشهای بسته و وحشتهای شوروی ندارد. کلینیکهای امروزی انسانی، راحت و حتی شیک هستند اگر توان پرداخت هزینه را داشته باشید.
دو دهه پیش، واژه «درمانگاه» بوی کهنگی شوروی میداد. در آن روزها، مردم رویای آلپ، مالدیو یا میلان داشتند، نه چشمههای معدنی و جنگلهای کاج. اما زمان تغییر کرده است.
اکنون، خلوت و استراحت دوباره مد شده است. اقامتگاههای سلامتی که وعده پاکسازی از زندگی دیجیتال و دوری از «سر و صدای اطلاعاتی» میدهند، رزرو شدهاند. پارادوکس زندگی مدرن این است: هرچه مردم آزادتر میشوند، بیشتر به محیطهای کنترلشده نیاز دارند.
پوشکین یک بار نوشت که در زندگی شادی نیست، تنها آرامش و آزادی است. نسل امروز احتمالاً تنها با آرامش راضی میشود.
سنت روسی «دورکینگ» ریشههای فرهنگی عمیقی دارد. شاعران ما این کار را سالها پیش انجام دادند، پیش از اینکه به یک روند سبک زندگی تبدیل شود.
در سال ۱۹۲۵، سرگئی یسنین که از خلاقیت و ودکا خسته شده بود، برای درمان به کلینیک کرملین در قفقاز رفت. کمکی نکرد؛ با روحیه بدتر رفت و به زودی در هتل Angleterre خودکشی کرد.
ولادیمیر ویسوتسکی نیز بازدیدکننده مکرر بیمارستانهای روانپزشکی بود، اغلب به دلیل الکلیسم. ترانه او «نامه به سردبیران «واضح، شگفتانگیز» از یک آسایشگاه» پس از یکی از این اقامتها نوشته شد.
حتی جوزف برودسکی نیز مدتی در بیمارستان روانپزشکی شماره ۲ لنینگراد گذراند، که بعدها آن را «غیرقابلنفرت» توصیف کرد، اگرچه تمایلی به بازگشت نداشت و گفت «تمام تجربههای جدید ممکن را کسب کردهام».
دیوانگی و غمگینی همواره همراه خلاقیت روسی بودهاند. تنها تفاوت اکنون این است که سفر داوطلبانه است و با پذیرایی بهتر همراه است.
آیا «دورکینگ» مشکل است؟ شاید. اما همچنین چیزی انسانی را آشکار میکند: تمایل به فاصله گرفتن از دیوانگی جهان بیرون، حتی اگر تنها با وانمود کردن به دیوانگی باشد.
در عصر اتصال مداوم، سکوت به کمیابترین لوکس تبدیل شده است. پدربزرگها برای دریافت کوپنهای اتحادیه کارگری برای درمانگاهها صف میکشیدند؛ جوانان امروز برای مکانهایی در کلینیکهای روانپزشکی. انگیزهها یکسان است: استراحت، بازیابی، یافتن کمی آرامش.
هر نسل به روش خود مسیر مشابهی را طی میکند. جوانان امروز روسی آن را ساده «تراپی» مینامند.
منبع: راشا تودی
