به نقل از مخاطب ۲۴، امروز دیوید فینچر، کارگردان هالیوودی، ۶۳ ساله شد. دیوید فینچر از آن دسته کارگردانهایی است که جهان را با نگاهی سرد، بیرحم و در عین حال وسواسگونه بازآفرینی میکند و نتیجهاش فیلمهایی است که هم در حافظه مخاطبان عام حک شده و هم در تاریخ منتقدان بهعنوان نقطههای عطف سینمای معاصر ثبت شدهاند. از «هفت» و «باشگاه مبارزه» تا «زودیاک» و «شبکه اجتماعی»، هر فیلم او بخشی از یک پازل تاریک، اما شگفتانگیز است.
دیوید فینچر در سال ۱۹۶۲ در دنور، کلرادو به دنیا آمد و دوران کودکیاش را در کالیفرنیا گذراند. علاقهاش به سینما از همان نوجوانی با ساخت فیلمهای ۸ میلیمتری شروع شد. او برخلاف بسیاری از همنسلانش، مسیر آکادمیک و دانشگاهی را دنبال نکرد، بلکه مستقیم وارد صنعت فیلمسازی شد. نخستین تجربههای جدی او در بخش جلوههای ویژه و سپس کارگردانی تبلیغات و موزیکویدئو بود. همکاری با کمپانی «Industrial Light & Magic» متعلق به جورج لوکاس، و سپس ساخت موزیکویدئوهایی برای مدونا، جورج مایکل و پائولا عبدل، نهتنها نام او را مطرح کرد بلکه زبان بصری ویژهای برایش ساخت: تصویری پرجزئیات، سایهروشنهای پررنگ و قابهایی که گویی با خطکش طراحی شدهاند.
این تجربهها پایهگذار همان وسواس مشهور فینچر شدند؛ وسواسی که بعدها در سینمای او به افسانهای بدل شد. بازیگرانش بارها گفتهاند که یک صحنه را ممکن است دهها بار تکرار کنند تا کارگردان به نتیجه دلخواه برسد. این دقت بیمارگونه، در نهایت به خلق جهانی منسجم و منحصربهفرد منجر شد که امضای فینچر است.
فینچر نخستین تجربه سینماییاش را با فیلم «بیگانه ۳» (۱۹۹۲) آغاز کرد؛ پروژهای که از همان ابتدا با مشکلات متعددی مواجه بود. استودیو بارها در روند تولید دخالت کرد و بسیاری از تصمیمهای کارگردان جوان را نادیده گرفت. نتیجه، فیلمی بود که حتی خود فینچر هم از آن رضایت نداشت. او بعدها گفت: «هیچکس نباید نخستین فیلمش را در چنین شرایطی بسازد.» با این حال، همین تجربه تلخ باعث شد او راه خود را محکمتر انتخاب کند: فیلمهایی که تا حد امکان تحت کنترل کامل خودش باشند.
شهرت واقعی فینچر با فیلم «هفت» (Se۷en – ۱۹۹۵) رقم خورد. داستانی جنایی و تیره وتار درباره قاتلی زنجیرهای که قربانیانش را بر اساس هفت گناه کبیره انتخاب میکرد. پایان تکاندهنده فیلم و بازیهای درخشان برد پیت و مورگان فریمن، «هفت» را به یکی از ماندگارترین تریلرهای تاریخ بدل کرد. این فیلم نهتنها در گیشه موفق بود، بلکه جایگاه فینچر را بهعنوان استاد خلق فضای دلهرهآور تثبیت کرد.
چهار سال بعد، فینچر با «باشگاه مبارزه» (Fight Club – ۱۹۹۹) برگ دیگری از دفتر سینما را ورق زد. اقتباسی از رمان چاک alahniuk که در ابتدا با واکنشهای تند و حتی منفی منتقدان مواجه شد، اما به مرور به اثری کالت بدل گشت. فیلم با بازیهای بهیادماندنی ادوارد نورتون و برد پیت، به بررسی بحران هویت، مصرفگرایی و خشونت پنهان در جامعه مدرن پرداخت. امروزه «باشگاه مبارزه» یکی از پرارجاعترین فیلمهای دو دهه اخیر است و دیالوگهایش به فرهنگ عامه راه یافته است.
یکی از ویژگیهای بارز سینمای فینچر، علاقه عمیق او به روایتهای جنایی و روانشناسانه است. در «زودیاک» (Zodiac – ۲۰۰۷) او پرونده واقعی یک قاتل زنجیرهای در دهههای ۶۰ و ۷۰ سانفرانسیسکو را به تصویر کشید. برخلاف بسیاری از فیلمهای پلیسی، «زودیاک» پایان مشخصی ندارد و این همان چیزی بود که فینچر میخواست: بازنمایی وسواس و ناکامی انسان در مواجهه با حقیقت. فیلم با بازی جیک جیلنهال، مارک رافالو و رابرت داونی جونیور یکی از پیچیدهترین و دقیقترین آثار جنایی سینما به شمار میرود.
چند سال بعد، او با «دختر گمشده» (Gone Girl – ۲۰۱۴) بار دیگر به سراغ روایتهای جنایی-روانشناختی رفت. اقتباسی از رمان گیلیان فلین که با بازیهای قدرتمند بن افلک و رزمند پایک، تصویری هولناک از ازدواج، رسانه و دروغهای پنهان در روابط انسانی ارائه داد. فیلم در گیشه موفق بود و نام فینچر را دوباره در مرکز توجه قرار داد.
در میان آثار فینچر، «شبکه اجتماعی» (The Social Network – ۲۰۱۰) جایگاه ویژهای دارد. فیلمی درباره شکلگیری فیسبوک و شخصیت پیچیده مارک زاکربرگ، که با فیلمنامهای از آرون سورکین ساخته شد. برخلاف تصور اولیه که موضوع را خشک و تکنولوژیک میدانستند، نتیجه فیلمی شد که بهشدت انسانی، پرکشش و درگیرکننده بود. فینچر با دقتی مثالزدنی، تنهایی و جاهطلبی را به تصویر کشید و «شبکه اجتماعی» در نهایت سه جایزه اسکار برد و بهعنوان یکی از مهمترین فیلمهای دهه ۲۰۱۰ شناخته شد.
چیزی که آثار فینچر را متمایز میکند، فراتر از موضوعات فیلمهاست. سبک بصری او با رنگهای سرد، قابهای متقارن، حرکتهای نرم دوربین و نورپردازی تاریک شناخته میشود. او استاد خلق تنش است؛ حتی در صحنههایی که هیچ خشونتی رخ نمیدهد. فینچر با تکرار و وسواس، بازیگرانش را به نهایت ظرفیت میرساند و همین امر باعث خلق اجراهایی بهیادماندنی شده است.
موضوعات مورد علاقهاش نیز اغلب حول محور جنایت، وسواس، فساد قدرت و پیچیدگیهای ذهن انسان میگردند. شخصیتهای فیلمهای او معمولاً با جهانی خصمانه و غیرقابل کنترل دستوپنجه نرم میکنند؛ جهانی که حقیقت در آن همیشه گریزان است.
فینچر تنها به سینما بسنده نکرد. او تهیهکننده و کارگردان بخشهایی از سریال «خانه پوشالی» (House of Cards) بود که یکی از نخستین سریالهای اصلی نتفلیکس محسوب میشود و راه را برای عصر جدید تلویزیون آنلاین هموار کرد. پس از آن، با سریال «Mindhunter» بار دیگر علاقهاش به روانشناسی جنایی را دنبال کرد. این سریال که بر اساس مصاحبههای واقعی مأموران افبیآی با قاتلان زنجیرهای ساخته شده بود، تحسین گسترده منتقدان را بهدست آورد و به اثری مرجع در ژانر پلیسی-جنایی بدل شد.
دیوید فینچر امروز در ۶۳ سالگی یکی از مهمترین فیلمسازان معاصر بهشمار میرود. او نهتنها بهخاطر فیلمهای پرمخاطبش، بلکه به دلیل تاثیرگذاریاش بر زبان بصری سینما و تلویزیون شناخته میشود. کارگردانی که توانست میان موفقیت هنری و تجاری تعادل برقرار کند؛ فیلمهایش هم پرفروشاند و هم تحسینشده.
در جهانی که بسیاری از کارگردانها یا به سمت سرگرمی صرف میروند یا در دایره هنر باقی میمانند، فینچر ثابت کرده که میتوان هر دو را در کنار هم داشت؛ البته به شرط آنکه همانقدر وسواس و پشتکار داشت که او دارد.
۶۳ سالگی دیوید فینچر فرصتی است برای مرور کارنامهای که نهفقط پر از فیلمهای ماندگار، بلکه پر از درس برای سینماگران است. او نشان داد که تاریکی میتواند زیبا باشد، وسواس میتواند منجر به شاهکار شود و روایتهای بهظاهر سرد، میتوانند عمیقترین احساسات انسانی را بازتاب دهند.
از «هفت» و «باشگاه مبارزه» گرفته تا «شبکه اجتماعی» و «زودیاک»، فینچر جهانی خلق کرده که هم مخاطب را میترساند، هم به فکر فرو میبرد و هم او را وادار میکند بارها و بارها به سراغ فیلمهایش بازگردد. شاید به همین دلیل است که امروز وقتی نام دیوید فینچر به میان میآید، سینمادوستان با احترام سر تکان میدهند؛ چرا که او نهتنها فیلم ساخته، بلکه جهانبینی تازهای به سینما هدیه داده است.