مخاطب 24- در پاییز سال گذشته و وقتی کانیه وست از چشم اکثر مردم افتاد، من و دوستانم خیلی اوقات از جدیدترین حرفهای شوکهکنندهای که میزد حیرت میکردیم و کلیپهای حرفهای قبلیاش را دستبهدست میکردیم که، نظر به این سخنان جدید، بهشدت بودار و مشکوک بودند. یک نمونه از چنین حرفهایی این بود که «من اهل کتاب نیستم». این را هنگام انتشار کتاب خودش با عنوان ممنونم و خواهش میکنم در مصاحبهای گفته بود. در ادامه گفت «افتخار میکنم که کتاب نمیخوانم». این سخن به نظرم یکی از نگرانکنندهترین حرفهایی است که تا کنون زده است.
اگر یک نفر در این خودتخریبیِ باکلاس، که شاخصۀ روزهای پایانیِ سال ۲۰۲۲ بود، از کانیه وست پیشی گرفته باشد، کسی نیست بهجز اعجوبۀ سابق دنیای فناوری، سم بَنکمَن فرید. بَنکمَن فریدِ سیساله، در خودمعرفینامۀ نسنجیدهای مربوط به ماه سپتامبر که در وبسایت سکویا کپیتال منتشر شد، به هر نوع ادبیات میتازد و با آبوتاب به خبرنگار میگوید که چرا «هرگز» کتاب نمیخواند. میگوید «من خیلی به کتابها بدبینم. نمیخواهم بگویم هیچ کتابی ارزش خواندن ندارد، ولی باورم چندان هم از این دور نیست. به نظرم اگر کتاب بنویسید یعنی گند زدهاید، همهچیز را میشود در یک پست وبلاگی ششپاراگرافی بگویید».
سخن آزارندهای است و درست به اندازۀ حرف وست ریشه در نادانی و غرور دارد، اما بیشتر نگرانکننده است، چون بنکمنفرید خوانندهای نیست که آلبوم اولش «دانشجوی انصرافی کالج»نام داشته باشد. آدمی ظاهراً جدی است که در مجامع قدرت تحسین شده است، هم بهعنوان فردی آگاه در امور مالی و هم (بهخاطر کارهای خیریۀ بسیار تبلیغشده و ارتباط علنیاش با جنبش «دیگردوستیِ مؤثر») بهعنوان نابغهای اخلاقمدار. عنوان آن خودمعرفینامه هم این بود: «سم بنکمنفرید عقدۀ منجی دارد. شاید شما هم باید داشته باشید».
از قدیم گفتهاند «تا سه نشه، بازی نشه». متأسفانه میخواهم مثال سومی هم از یک کتابستیز برجسته بزنم. مجلۀ نیویورک، در مطلبی دربارۀ رسوایی شان مکاِلوی، بنیانگذار سیسالۀ اندیشکدۀ «دادهها در خدمت پیشرفت»، میگفت «طبق نظر [مکالوی]، کتابها ابلهانهاند و فقط چیزی را به شما میگویند که مردم دوست دارند بدانید». اعتراف میکنم نمیدانم این اصلاً چه معنایی دارد، چه رسد به اینکه چرا به نظر مکالوی حرف خیلی عمیقی است. مکالوی که خودش هم از مبلغان دیگردوستیِ مؤثر است با بنکمن فرید (که در سال ۲۰۲۰ حدود ۴۰ میلیون دلار برای نهضتهای دمکراتیک هزینه کرد و قول داد تا قبل از سال ۲۰۲۴ مبلغ شگفتانگیز ۱ میلیارد دلار کمک کند) دیدار کرد و چندی بعد به یکی از مشاوران معتمد او تبدیل شد و، آنچنانکه دیوید فریدلندر مینویسد، «بهترین راه جهتدهیِ یک رودخانه پول نقد را به او یاد داد. مکالوی به همکارانش گفت ‘خعلی باحال’ است که قبل از سیسالگی مشاور یکی از ثروتمندترین آدمهای دنیا باشی».
«باحال» یکی از شیوههای توصیف مداخلههای مالی و سیاسی این مردان جوان و بااعتمادبهنفس است؛ اصطلاحات دیگری همچون «در قعر ناآگاهی»، «بیصلاحیت و بدخواه» و «ورشکستۀ اخلاقی» نیز به ذهن میرسد. مکالوی مدتی پس از آغازبهکارش رسوا شد، بهخصوص بابت ساختِ دادههای نظرسنجیِ خطاآمیز و حتی ظاهراً فشارآوردن به دستکم یکی از کارمندان برای شکستن قانون اعانههای انتخاباتی و مشارکت در طرح اعانهکنندۀ پوشالی(جُرم فدرالی که بنکمن فرید نیز به آن متهم شده است). تمام اینها در دورانی اتفاق افتاد که شیادیِ رمزارزیِ بنکمن فرید در حال شکست بود و طی این فرایند دهها میلیارد از پول مردم را به فنا داده بود.
اینکه کسی کتاب نخواند یا آنقدری که دلش میخواهد کتاب نخواند یک چیز است، بیزاری از کتابخواندن یک چیز دیگر. اینکه کسی کتابخوانی را قاطعانه رد کند نشان از ضعفِ بسیار اساسیتری در شخصیت او دارد. چنانکه یک روز کانیه وست حین اجرایی زنده (با لحنی پیامبرگونه) گفت «من نقلقولهایم را از فیلمها میگیرم چون کتاب نمیخوانم، یا مثلاً … از زندگی واقعی و اینجور چیزها، چون آدم باید واقعی زندگی کند؛ با آدمهای واقعی حرف بزند؛ اطلاعات بگیرد؛ از مردم سؤال بپرسد؛ آن جمله یک همچین چیزی بود که ‘مثل اَبرقهرمانها بمیر، وگرنه زنده میمانی و آدمبده میشوی’». خیلی هوشمندانه به نظر میآید که اطلاعاتت را از پستهای وبلاگیِ ششپاراگرافیِ ایدئال بنکمن فرید بگیری یا از فیلمها و گفتوگو با مردم که شیوۀ موردعلاقۀ وست است، اما در واقعیت این کار همانقدر احمقانه است که کسی تصمیم بگیرد فقط فستفود بخورد.
بسیاری از کتابها نباید منتشر میشدند و نوشتن هم فرایندی توانفرسا و پر از ناکامی است. اما وقتی کتابی به موفقیتِ هرچند جزئی میرسد، نشان از سطحی از تمرکز و پیرایش (تسلط بر موضوع و سیاق، بهعلاوۀ صبر زیاد و بازبینی فراوان) دارد که چیزی به پایش نمیرسد. کتابنوشتن عملی فوقالعاده نامتوازن است: کتابی که میتوان در چند ساعت مطالعه کرد سالها طول کشیده تا به ثمر بنشیند. فضیلتش دقیقاً همین است. آن صبر نادری که کتاب از خواننده میطلبد (همان چند ساعتِ کُندی که در تمرکز عمیق میگذرد) نیز فضیلت است. میتوان سؤالی معقول پرسید: این مردانِ کتابستیز دقیقاً به کجا چنین شتاباناند؟ بهشوخی هم میتوان پاسخی منطقی داد که به زندان یا گمنامی و فراموشی.
منبع: ترجمان علوم انسانی