مخاطب ۲۴، طرح اسرائیل بزرگ یکی از بحثبرانگیزترین و در عین حال ریشهدارترین ایدههایی است که در طول تاریخ صهیونیسم سیاسی و دولت اسرائیل مطرح شده است. طرح اسرائیل بزرگ نه صرفاً یک نقشه ژئوپلیتیکی، بلکه مجموعهای از اهداف ایدئولوژیک، امنیتی، اقتصادی و تمدنی است که در اسناد و گفتمان صهیونیسم از اواخر قرن نوزدهم تا امروز تداوم یافته است. اسرائیل از بدو تأسیس خود در سال ۱۹۴۸، بر مبنای ترکیبی از ملاحظات ایدئولوژیک – مذهبی و الزامات امنیتی – ژئوپلیتیکی به دنبال تثبیت موجودیت و گسترش حوزه نفوذ خود بوده است. از این منظر، فهم چرایی و چگونگی شکلگیری و استمرار این طرح نیازمند تکیه بر نظریههای روابط بینالملل و بررسی آن در بستر تحولات منطقهای و جهانی است.
طرح اسرائیل بزرگ ریشه در متون دینی یهودی و روایتهای توراتی دارد. صهیونیسم سیاسی از همان آغاز با استناد به وعده «ارض موعود» کوشید مشروعیت تاریخی و الهی برای تأسیس و گسترش دولت یهود ایجاد کند. نقشههایی که در سده بیستم در برخی متون و محافل صهیونیستی منتشر شد، قلمرو اسرائیل بزرگ را از رود نیل تا فرات تصویر میکرد. هرچند مقامات رسمی اسرائیل همواره از ارائه نقشهای رسمی اجتناب کردهاند، اما نشانههای پراکندهای در گفتمان سیاسی و امنیتی آنها وجود دارد که نشان میدهد این ایده همچنان در لایههای فکری و راهبردی صهیونیسم زنده است.
از نظر ایدئولوژیک، این طرح بر مبنای سازهانگاری قابل تحلیل است؛ زیرا هویت جمعی یهودیان و روایتهای مذهبی-تاریخی آنها، چارچوب ذهنی و فرهنگی خاصی را شکل داده که سیاست خارجی اسرائیل را هدایت میکند. این هویتسازی به گونهای است که موجودیت اسرائیل را تنها در محدوده جغرافیایی کنونی تعریف نمیکند، بلکه در پی بازیابی «سرزمینهای از دست رفته» است.
هیچیک از مراحل پیشبرد طرح اسرائیل بزرگ بدون حمایت قدرتهای جهانی میسر نبود. بریتانیا از نخستین روزهای اعلامیه بالفور در ۱۹۱۷، نقشی کلیدی در تأسیس اسرائیل ایفا کرد. پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده به اصلیترین حامی اسرائیل تبدیل شد. واشنگتن نهتنها تسلیحات پیشرفته و کمکهای مالی گسترده در اختیار تلآویو قرار داد، بلکه در صحنه دیپلماسی نیز همواره سپر محافظ اسرائیل در سازمان ملل بوده است.
در دهههای اخیر، پروژههایی، چون اشغال عراق در ۲۰۰۳، حمایت از شورشهای سوریه و فشار بر ایران، همگی در راستای تأمین منافع راهبردی اسرائیل و همسویی با منطق طرح اسرائیل بزرگ تفسیر میشوند. به بیان دیگر، بخشی از سیاستهای ایالات متحده در خاورمیانه را میتوان بازتابی از تلاش برای تحقق غیرمستقیم همین طرح دانست.
یکی از کلیدیترین اسناد مرتبط با طرح اسرائیل بزرگ، "طرح یینون" است. این مقاله، نوشته اودد یینون در ۱۹۸۲ و منتشر شده در مجله کیوونیم، استراتژیای برای اسرائیل در دهه ۱۹۸۰ پیشنهاد میدهد. یینون، که وابسته به وزارت خارجه اسرائیل بود، استدلال میکند که برای امنیت اسرائیل، کشورهای عربی همسایه باید تجزیه شوند.
او عراق را به سه بخش شیعه، سنی و کرد تقسیم میکند، سوریه را به دولتهای علوی، سنی و دروز، و لبنان را به مناطق مسیحی و مسلمان. این تجزیه، طبق طرح یینون، ضعف دشمنان اسرائیل را تضمین میکند و اجازه گسترش نفوذ را میدهد. هرچند این مقاله رسمی نبود، اما بسیاری آن را نقشه راه برای سیاستهای اسرائیل میدانند.
منتقدان عربی، طرح یینون را توطئه اسرائیل برای بزرگتر شدن میبینند. برای مثال، درگیریهای سوریه و عراق در دهههای اخیر، برای برخی تحقق این طرح است. با این حال، اسرائیلیها آن را یک تحلیل شخصی میدانند، نه سیاست رسمی.
از دیدگاه رئالیسم تهاجمی (Mearsheimer)، دولتها برای بقا در نظام بینالملل آنارشیک همواره به دنبال افزایش قدرت و نفوذ هستند. اسرائیل نیز به عنوان یک واحد سیاسی کوچک در محیطی خصمانه، از همان ابتدای تأسیس خود بر اصل «گسترش عمق استراتژیک» تأکید داشته است. جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ و اشغال سرزمینهایی، چون جولان، صحرای سینا و کرانه باختری نشان میدهد که تلآویو در عمل همواره در پی توسعه جغرافیایی و افزایش عمق دفاعی بوده است.
از این منظر، طرح اسرائیل بزرگ را میتوان تجلی رویکرد رئالیستی دانست که در آن بقا و امنیت از رهگذر توسعه قلمرو و تسلط بر نقاط ژئوپلیتیکی حاصل میشود. برای مثال، تسلط بر منابع آب در کرانه باختری یا کنترل گذرگاههای استراتژیک مانند کانال سوئز، همواره بخشی از منطق راهبردی اسرائیل بوده است.
یکی دیگر از ابعاد تحلیل این طرح، وجه اقتصادی و ژئواکونومیک آن است. اسرائیل به عنوان کشوری کوچک با منابع محدود طبیعی، نیازمند دسترسی به منابع انرژی، آب و بازارهای منطقهای است. در نظریه ژئواکونومی، قدرت اقتصادی و کنترل زیرساختهای انرژی و ترانزیت به اندازه قدرت نظامی در تعیین جایگاه کشورها مهم تلقی میشود.
طرح اسرائیل بزرگ را میتوان در این چارچوب نیز تبیین کرد. اسرائیل طی دهههای اخیر با بهرهبرداری از منابع گازی شرق مدیترانه، به یک بازیگر مهم انرژی تبدیل شده و تلاش میکند با پروژههایی، چون خط لوله گاز به اروپا، جایگاه اقتصادی خود را تثبیت کند. کنترل بالقوه بر گذرگاههای مهم منطقهای (از خلیج فارس تا شامات) نیز میتواند اسرائیل را به بازیگری کلیدی در ژئواکونومی خاورمیانه بدل کند.
اجرای عملی یا حتی تلاش برای تحقق طرح اسرائیل بزرگ، پیامدهای مهمی بر امنیت منطقهای دارد. نخست، این طرح موجب تشدید بیاعتمادی و خصومت میان کشورهای عربی و اسلامی با اسرائیل میشود. دوم، چنین طرحی توازن قدرت در خاورمیانه را برهم زده و مداخله قدرتهای خارجی مانند ایالات متحده، روسیه و چین را افزایش میدهد. سوم، این پروژه به معنای تداوم اشغال سرزمینهای فلسطینی و تعمیق بحران هویت در منطقه است.
از منظر نظریه امنیت منطقهای (Buzan & Wæver)، خاورمیانه یک «مجتمع امنیتی» است که در آن تهدیدها و امنیت کشورها به هم پیوند خورده است. طرح اسرائیل بزرگ نه تنها امنیت اسرائیل را تضمین نمیکند، بلکه موجب زنجیرهای از تهدیدها و واکنشهای متقابل در سطح منطقهای میشود؛ از گسترش مقاومت در فلسطین و لبنان گرفته تا افزایش همگرایی قدرتهای منطقهای علیه اسرائیل.
حال این پرسش مطرح است که چرا اسرائیل همچنان به چنین طرحی میاندیشد؟ پاسخ را میتوان در سه سطح جستوجو کرد:
سطح ایدئولوژیک: باور به ارض موعود و هویت صهیونیستی که مشروعیت سیاسی و فرهنگی اسرائیل را شکل میدهد.
سطح امنیتی-نظامی: تلاش برای افزایش عمق استراتژیک و جلوگیری از تهدیدات بالقوه کشورهای همسایه.
سطح اقتصادی-ژئوپلیتیکی: نیاز به دسترسی به منابع و مسیرهای انرژی و تجارت منطقهای برای بقا و توسعه اقتصادی.
طرح اسرائیل بزرگ بیش از آنکه یک نقشه عملیاتی مشخص باشد، یک چارچوب فکری و راهبردی است که در سیاست اسرائیل حضور مستمر دارد. این طرح هم محصول روایتهای هویتی و ایدئولوژیک است، هم ریشه در منطق قدرت و امنیت دارد، و هم در پی اهداف اقتصادی و انرژی است.
با این حال، واقعیتهای ژئوپلیتیکی و مقاومت منطقهای تحقق کامل این طرح را دشوار میسازد. تداوم آن نه تنها به ثبات خاورمیانه کمکی نمیکند، بلکه منجر به تشدید منازعات، مداخله قدرتهای خارجی و تداوم چرخه ناامنی خواهد شد. از این منظر، طرح اسرائیل بزرگ بیش از آنکه یک پروژه تحققپذیر باشد، بازتابی از رؤیای ژئوپلیتیکی صهیونیسم و تلاش برای بازتعریف موازنه قدرت در خاورمیانه است.