مخاطب ۲۴، سیمین بهبهانی، بانوی غزل ایران، شاعر معاصری که به نیمای ایران معروف است.شاعری که در حافظه ادبی ایران، ماندگار است و در قلب ادبیات خانه دارد.
اسمش که میآید، یاد غزلهایی میافتم که هم بوی کهن دارند و هم تازگی. سیمین بهبهانی از آن دست شاعرانی بود که نمیشود راحت در یک جمله تعریفشان کرد. او هم شاعر عاشقانهها بود، هم روایتگر کوچه و خیابان، هم مدافع آزادی و زنانی که صدایشان شنیده نمیشد. اگر بخواهیم به او لقبی بدهیم، همان «بانوی غزل ایران» برازندهترین است؛ لقبی که سالهاست همراه نامش مانده و نشان میدهد که در میانهی شاعران معاصر چه جایگاهی دارد.
سیمین در سال ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمد. پدرش عباس خلیلی، نویسنده و روزنامهنگاری پرکار بود که بیش از هشتاد رمان و ترجمه در کارنامهاش داشت، و مادرش فخرعظمی ارغون هم شاعر بود. در چنین فضایی طبیعی است که سیمین خیلی زود با واژهها مأنوس شود. در نوجوانی اولین شعرهایش را نوشت و از همان موقع معلوم بود با شاعری متفاوت طرفیم. او از همان ابتدا نشان داد دلش نمیخواهد دنبالهرو باشد.
در سالهایی که بسیاری به سمت شعر نو و پیروی از نیما رفته بودند، بهبهانی قالب غزل را انتخاب کرد. انتخابی که شاید در نگاه اول سنتی به نظر برسد، اما او درست همینجا انقلابی به پا کرد. غزل در آن سالها پر بود از تشبیههای تکراری و معشوقهایی که در هالهای از دوری و دستنیافتنی بودن تعریف میشدند. سیمین، اما تصمیم گرفت غزل را از عرش پایین بیاورد و روی زمین بنشاند. معشوقش واقعی بود، کوچه و خیابان داشت، درگیر کار و زندگی بود و حتی صدای اعتراض میکشید. او واژههایی را وارد غزل کرد که کسی تصور نمیکرد به این قالب راه پیدا کنند: «اتوبوس»، «خیابان»، «کارخانه»، «صف نان». همین ترکیب بود که شعرش را متفاوت کرد. سیمین غزل را از خلوت گل و بلبل بیرون کشید و به دل زندگی مردم برد. در شعرش میتوانستی صدای تهران را بشنوی، بوی دود را حس کنی و درد جنگ و فقر را لمس کنی. این همان چیزی بود که غزل فارسی نیاز داشت: پوستی تازه برای قالبی کهن.
بهبهانی عاشقانه هم زیاد سروده است، اما عاشقانههایش هم بوی واقعیت میدهند. در شعر او عشق نه در قصر خیالی، بلکه در خانههای کوچک، در نگاههای کوتاه و حتی در دل دلتنگیهای روزمره جریان دارد. این عاشقانهها بهخاطر سادگی و صداقتشان در دل مردم جا باز کردند.
اما سیمین فقط شاعر احساسات شخصی نبود. او شاعری اجتماعی هم بود. وقتی محدودیتها بیشتر شدند، او سکوت نکرد. شعرهایش پر شد از صدای امید؛از امید به آینده، از دلسوزی برای کسانی که بیصدا مانده بودند. در دورههایی بارها به خاطر همین صراحتش تحت فشار قرار گرفت. اما صدای سیمین هیچوقت خاموش نشد. او با همان انرژی همیشگی، با صدایی محکم شعر خواند و نوشت.
نکته مهم دیگر در کار سیمین، نگاه زنانهاش است. در روزگاری که بیشتر شعر فارسی از نگاه مردانه نوشته میشد، او از تجربههای زن بودن گفت. زن در شعر بهبهانی موجودی منفعل و در حاشیه نبود؛ او میتوانست عاشق باشد، انتخاب کند، اعتراض کند، بجنگد و زندگی را به دوش بکشد. همین ویژگی باعث شد سیمین الهامبخش شاعران زن پس از خودش باشد. خیلیها نوشتند که شعر را از او آموختهاند، یا شجاعت گفتن را از صدای سیمین پیدا کردهاند.
بهبهانی در عرصه جهانی هم شناخته شد. آثارش به زبانهای مختلف ترجمه شده و او دوبار نامزد جایزه نوبل ادبیات شد. این نشان میدهد که شعرش نهفقط در ایران، بلکه در سطحی وسیعتر تأثیر گذاشته است. شعرهایی که اگرچه در بستر فرهنگ ایرانی سروده شدهاند، اما حرفهایشان جهانی است: عشق، آزادی، عدالت، و امید.
زندگی شخصی سیمین هم خالی از فراز و نشیب نبود. او سالها معلمی کرد، سختیهای زیادی کشید و در عین حال همیشه نوشت. صدایش در محافل ادبی هم پررنگ بود؛ در انجمنها و کانون نویسندگان ایران فعال بود و با صراحت نظر میداد. همین حضور اجتماعی او را فراتر از یک شاعر معمولی قرار داد. او چهرهای فرهنگی بود که به سهم خودش تلاش کرد تغییر ایجاد کند.
سیمین بهبهانی تا آخرین روزهای زندگی نوشت. حتی وقتی چشمهایش ضعیفتر شدند، باز هم دست از نوشتن نکشید. در سال ۱۳۹۳ از دنیا رفت، اما شعرش همچنان زنده است. کافی است سری به شبکههای اجتماعی بزنید یا در یک محفل ادبی حضور پیدا کنید؛ هنوز هم غزلهایش خوانده میشوند، هنوز هم جوانها از او الهام میگیرند و هنوز هم بانوی غزل ایران در حافظه جمعی حضور دارد.
میراث او چیزی فراتر از چند مجموعه شعر است. بهبهانی نشان داد که میتوان قالبی کهن را زنده کرد، به آن جان تازهای بخشید و آن را با زندگی امروز پیوند زد. او راهی گشود که بعد از او خیلیها در آن قدم زدند. شاعران جوان فهمیدند که میشود هم وفادار به سنت بود و هم نوآور. میشود هم عاشقانه گفت و هم اجتماعی بود.
بهبهانی در کنار بزرگانی، چون فروغ فرخزاد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث، یکی از ستونهای شعر معاصر ایران است. اما آنچه او را متمایز میکند، همین عشق بیپایانش به غزل است؛ غزلی که با صدای سیمین نهتنها زنده ماند، بلکه به اوج تازهای رسید.
اگر بخواهیم سیمین را در یک تصویر خلاصه کنیم، شاید این باشد: زنی با قامتی استوار، با صدایی گرم، که در برابر جمع میایستد، غزلی پرشور میخواند و مخاطبانش را به وجد میآورد. زنی که هیچگاه از گفتن بازنایستاد و هیچگاه اجازه نداد شعر به تکرار و سکوت بدل شود.
امروز، سالها پس از رفتنش، وقتی غزلی از او میخوانیم، انگار دوباره در کنارمان ایستاده است. شعرهایش یادآوری میکنند که ادبیات تنها سرگرمی یا بازی با واژهها نیست؛ میتواند مرهمی برای دردها باشد، و چراغی برای امید. بانوی غزل ایران این را خوب میدانست و همین دانسته است که او را در تاریخ ادبیات جاودانه کرده است.
آیدا خدادوست