مخاطب۲۴- با پایان جنگ تحمیلی اسرائیل علیه ایران (آنچه جنگ ۱۲ روزه نامیده میشود) تقابل طرفین از میدانهای فیزیکی به عرصه نامرئی، اما عمیق و ماندگارتر منتقل شد، عرصهای که در آن گلوله جای خود را به روایات، تحلیلها و القائات داده است.
جنگ نرم و شناختی به عنوان چهرهی پنهان نبردهای مدرن لاجرم بهصورت پررنگتری وارد معادله تخاصم شده و رژیم صهیونیستی با محور قرار دادن ابزارهای رسانهای، روانی و اطلاعاتی تلاش دارد شکستهای میدانی خود و پیامدهای آنها را در اذهان عمومی به شکلی معکوس بازسازی کند.
در این چارچوب مجموعهای از اقدامات سنجیدهی هدفمند و دامنهدار در دستور کار اتاقهای فکر رژیم قرار گرفته تا افکار عمومی داخل ایران، جبهه مقاومت و حتی اذهان منطقهای و جهانی را تحت تاثیر خود قرار داده و تصویری دگرگون از نتیجه تقابل نظامی اخیر ترسیم کند.
ماهیت این عملیات بر وارونه سازی واقعیت و برجسته سازی بحرانهای اجتماعی و اقتصادی استوار است.
رژیم صهیونیستی پس از آن که نتوانست در اهداف از پیش تعیین شده خود از جمله فلج کردن قوای تصمیم ساز، سرکوب آفندی و پدافندی نیروهای مسلح و نهایتا اعتراضات و براندازی به فتح و ظفر خاصی دست یابد سیاست تمرکز بر اذهان را برگزید و با استفاده از ابزارهای گسترده روانی و اطلاعاتی کوشید فضای پسا جنگ را با ناامیدی، تردید و گسست اجتماعی (همان چیز که سالیان سال بر آن تمرکز داشته و با تهاجم اخیر تمام سرمایهگذاری بر روی آن از بین رفت) همراه سازد.
در نگاه کلان نقطه برجسته دکترین رسانهای اسرائیل اصل هدایت ادراک پس از تقابل فیزیکی است.
بر این اساس روایت سازی، مدیریت تصاویر و انتشار گزینشی اطلاعات جایگاهی فراتر از اطلاع رسانی صرف پیدا کرده و به ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی و امنیتی بدل میشوند.
این عملیات با ایجاد یک کمپین رسانهای هدفمند مشتمل بر شبکههای فارسی زبان خارج نشین آغاز و با بهرهگیری از حسابهای جعلی در فضای مجازی تقویت گشت.
در چنین نبردی واژگان نقش گلولههایی را دارند که هدفشان نه جسم که ذهن مخاطب است.
انتخاب اصطلاحات خاص برای توصیف ایران و تحلیلهای هدایت شدهای که سیاستهای کلان جمهوری اسلامی نشانه میرود بخشهایی از سناریویی هستند که از مدتها قبل طراحی و اکنون وارد مرحله اجرا شده است.
چند سطحیسازی محتوا نکته قابل توجهیست که در این دکترین به کار میرود، به گونهای که یک پیام مشخص میتواند در عین حال مخاطب نخبگان دانشگاهی، جوانان عادی و حتی بدنه اجتماعی کم سواد را همزمان هدف قرار دهد که دستور کار اصلی آن به این شکل است:
بخشی از محتواها با تکیه بر استدلال و داده طراحی شده تا لایههای پژوهشگر را تحت تاثیر قرار دهد.
بخشی دیگر بر احساسات و عواطف تمرکز دارد تا لایههای حسی و واکنشی را درگیر کند و ترکیب این دو وجه به رژیم صهیونیستی امکان میدهد همزمان با بیاعتماد سازی از بالا و سطح نخبگانی ناامیدسازی از پایین و توده مردم را رقم بزند.
مهمتر آن که این محتواها به ندرت مستقیما از منابع اسرائیلی همانند شبکههای ۱۲، ۱۳، ۱۴ منتشر شده و جای خود را به واسطههایی با ظاهر مستقل یا حتی ایرانگرا میدهند و بهگونهای تنظیم میشوند که مرز میان حقیقت و جعلیات در ذهن مخاطب مخدوش گردد.
در سمت مقابل جمهوری اسلامی ایران نیز بیتفاوت نبوده و با شناخت ماهیت این تهدید نرم درصدد خنثی سازی و مقاوم نمودن جامعه در برابر هجمهها از مسیر تقویت روایت رسمی، افزایش سواد رسانهای و ایجاد انسجام ملی (چنانچه هماکنون دیده میشود به چهرههای نه چندان محبوب سالیان گذشته تریبون داده میشود) برآمده است.
بهعلاوه، تلاش برای ارتقاء سطح درک عمومی نسبت به شیوههای نفوذ روانی و ایجاد فضای گفتوگو میان حاکمیت و جامعه در دستور کار نهادهای مسئول قرار گرفته تا مانع از تحقق اهداف دشمن در حوزه ذهنی شوند.
با نگاهی کلان، آنچه پس از جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل در حال رخ دادن است نه پایان جنگ بلکه انتقال آن به ساحتی پیچیده و خطرناکتر است که در این ساحت صرف داشتن حقیقت کافی نبوده و توان روایت سازی و مدیریت میدان مجازی تعیین کنندهتر از بر حق بودن است.
مخاطبی که در معرض هزاران پیام متضاد قرار دارد به انسجام ذهنی نیاز داشته و این دقیقا همان نقطهای است که میدان جنگ نرم را حساس و پیچیده میسازد.
در این شرایط، موفقیت در حفظ انسجام و توانایی در بازتولید روایت ملی همان اندازه حیاتی است که حفظ توان موشکی در برابر تهدید نظامی.
آنچه اکنون در جریان است تلاشی است تمام قد از سوی دشمن صهیونیستی برای بازسازی چهرهی مخدوش خود نزد جهانیان پس از عملیات هفت اکتبر و در مقابل فرصتی برای ایران تا از طریق تبیین هوشمندانه واقعیت اقتدار خود را در سطح نرم همانند سطح نظامی نیز تثبیت کند.
به یاد داشته باشیم که نبرد همچنان ادامه دارد...