مخاطب 24- در استرالیا سالانه صدها هزار گربه را میکشند تا پرندگان را نجات دهند، در استان آلبرتای کانادا تابهحال بیش از هزار گرگ را تلف کردهاند تا نسل گوزنها منقرض نشود، و در جزیرۀ فلورینا فعالان محیطزیست تلاش میکنند موشهای صحرایی را از بین ببرند تا تخم لاکپشتهای غولپیکر آن جزیره را نخورند. اینها نمونههایی از تلاش بشر برای مهار طبیعت و حفظ «طبیعت بکرِ وحشی» است که همواره آرمان دستنیافتنیِ هواداران محیطزیست بوده است. اما آیا بشر اساساً مجاز به چنین اقداماتی هست؟ آیا انسان میتواند خود را جدا از طبیعت بداند و دربارهٔ سرنوشت آن تصمیم بگیرد؟ اصلاً آیا آرمان «طبیعت بکرِ وحشی»، آنطور که تصور میشود، مطلوب است؟
ساموئل مَتْلَک، نیو آتلانتیس— در جزیرۀ فلورینا، یکی از جزایر مجمعالجزایر گالاپاگوس ۱، در حدود ۱۵۰ سال پیش، بهدنبال سکونت انسان در این جزیره، گونهای از لاکپشتهای غولپیکر منقرض شد. اکنون هواداران محیطزیست میکوشند تا نوادگان این نوع لاکپشت را که در جزایر اطراف پیدا شده است به فلورینا بازگردانند. اما، در این میان، با مسئلهای مواجه شدهاند: موشهای صحرایی. این موشها که بههمراه انسان وارد این جزیره شدهاند تخمها و نوزادهای لاکپشتها را میخورند و اکنون در این جزیره بیداد میکنند. تصور کنید که تنها راه ممکن برای بازگرداندن لاکپشت غولپیکر به فلورینا ازبینبردن همۀ موشهای این جزیره از طریق مسمومکردنشان باشد. آیا باید این کار را انجام داد؟
نکتۀ مهمی که در این روش وجود دارد این است که سم مورد نیاز سمی است به نام برادیفاکوم که با ایجاد خونریزی در اندامهای داخلی و چشمها و بینی و دهان باعث مرگ میشود. موشها بهتدریج قدرت حرکتشان را از دست میدهند، اما تا زمانی که بمیرند هشیار باقی میمانند. این روند حدود یک هفته طول میکشد و این زمان بسیار مهم است، زیرا در غیر این صورت موشها به ارتباط دانههای غذای مسموم با بیماری و مرگ پیمیبرند.
این سناریو صرفاً دستورالعملی فرضی نیست، بلکه گروه هواداران محیطزیست جزیرۀ فلورینا در حال برنامهریزی برای اجرای آن هستند. بهعلاوه، این طرح فقط یکی از چندین طرحی است که اِما ماریس در کتابش، ذهنهای وحشی (۲۰۲۱) ۲، ارائه کرده است. استرالیا سالانه صدها هزار گربه را میکشد تا پرندگان را نجات دهد. آلبرتا ۳ تابهحال بیش از هزار گرگ را از درون هلیکوپتر نشانه گرفته و تلف کرده است تا گوزنهای کانادایی را نجات دهد.
همۀ این طرحها به نکتهای دلالت دارند که تاریخدانی به نام ویلیام کرونون در کتابش، زمینۀ غیرمعمول: بازاندیشی در باب جایگاه انسان در طبیعت (۱۹۹۵) ۴، بهخوبی بیان میکند. او طبیعت وحشی را -برخلاف آنچه باور غالب است- «اختراعی انسانی» میداند. او معتقد است طبیعتِ آرمانی ساخته و پرداختۀ ذهن شهرنشینان غربیِ اواخر قرن نوزدهم و، در اصل، شخصیت مخالفِ مدرنیتۀ غربی بوده است. طبیعت آرمانی طبیعتی است که پیش از دخالت انسان وجود داشته است -پیش از اینکه انسان برخی از گونهها را بهعنوان «گونههای مهاجم» شناسایی کند. بزرگترین دستاورد این رویکرد این بود که نوارههای وسیعی از سرزمین آمریکا بهعنوان پارکهای ملی و مناطق حفاظتشده معرفی شدند با این هدف که تا جای ممکن از گزند دخالتهای بشری در امان بمانند. اما، برای پیادهسازی این طرح، لازم بود که مردم بومی این مناطق که سالیان زیادی بر روی این زمینها مشغول کشاورزی بودند از آنجا بیرون رانده شوند. کرونون این رویکرد را چنین توصیف میکند: «رویکردی دوگانهباور که بر اساس آن انسان کاملاً جدا و خارج از طبیعت قرار گرفته است». هدف اصلی کرونون این است که نشان دهد چگونه این بینش همچنان در زیستبومگرایی معاصر رایج است و موانعی بر سر راه کنش مسئولانۀ انسان در برابر طبیعت -بهخصوص در زیستبومی که در آن زندگی میکند و، در عمل، زیاد با آن سروکار دارد- به وجود آورده است.
ماریس خود را دنبالهرو راه کرونون میداند:، زیرا با اینکه بهتازگی عدۀ زیادی از متخصصان و هواداران حرفهای محیطزیست آرمان اسطورهای طبیعت وحشی زیبا را کنار گذاشتهاند، زیستبومگرایی عامه بههیچوجه آن را کنار نگذاشته است. ماریس، در مقالهای با عنوان «طبیعتی که در فیلمهای مستند میبینید زیبا، اما دروغین است» ۵ که در سال ۲۰۲۱ در نشریۀ آتلانتیک منتشر شد، به این نکته اشاره میکند که در مستندهایی مانند پلانت ارث ۶ گاه در روند تدوین، با دشواری بسیار، هر گونه ردپای تمدن بشری حذف میشود تا دیدگاههای زیباپندارانه دربارۀ طبیعت وحشی به تحقق بپیوندد. ماریس معتقد است با اینکه متخصصین حوزۀ طبیعت و محیطزیست بهتدریج آگاهتر میشوند، همچنان درگیر همان مسئلۀ قدیمیاند. صحت این گفته او -بیش از هر جای دیگر- جایی مشخص میشود که این افراد بازسازی طبیعت پیشاتمدن بشری را مسئولیتی اخلاقی قلمداد میکنند.
طرح قتل عام موشهای صحرایی در جزیرۀ فلورینا که به منظور احیای گونۀ لاکپشت بومی این منطقه مطرح شده است، آشکارا، بیانگر دیدگاهی دربارۀ طبیعت وحشی است که انسان را تافتهای جدابافته از طبیعت میداند، زیرا در این سناریو نیز هدف اصلیْ بازسازی نسخهای از طبیعت است که قبل از ورود انسان (و موشسانان) به این جزیره وجود داشته است -طبیعتی پیشینتر و، از قرار معلوم، بهتر. اما نکته اینجاست که لازمۀ این طرح، قماری اخلاقی است که نمیتوان آن را انکار کرد. لازمهاش جنگی خونین است. از صحنههای احساسی که بگذریم، مثلاً صحنهای از گرمدشتهای آفریقا که صدای دیوید آتنبرو روی آن سوار است، مشکل بتوان دربارۀ واقعیت چنان جایی اینچنین رؤیاپردازی کرد و آن را بهشتی دانست که با ظهور انسان به قهقرا رفته است. در بینشی که انسان را جدا و بیرون از طبیعت میداند، طبیعت میدان جنگ است و انسان از این موهبت برخوردار است که برنده و بازندۀ این میدان را انتخاب کند. اگر تصمیم بگیرد که موشهای صحرایی را نکشد، یعنی انتخاب کرده است که لاکپشتهای درمانده و بیدفاع را به مسلخ بفرستد. پس، دفاع از طعمه برابر میشود با قتل عام موشها.
طبیعت بهمثابۀ میدان جنگ مفهومی بسیار خطرناک و پردردسر است، زیرا در دل این طرز فکر جملۀ معروف «طبیعت وحشی است» جای دارد. این دیدگاه، همچنین، انسان را ترغیب میکند تا دربارۀ طبیعت قضاوت کند و گروه قهرمانان را از گروه خبیثان متمایز کند -کاری که بهطرز اسفناکی انسانانگارانه ۷ است. آیا موشهای صحرایی خبیثاند؟ چنین پرسشی در زمرۀ ادبیات کودکان قرار میگیرد. بهعنوان مثال، داستان قدیمی کِنِت گراهام، باد در درختان بید ۸، را در نظر بگیرید. در صحنهای از آن که از اودیسۀ هومر اقتباس شده است، وزغ و دوستانش دالان وزغها را که در اثر بیتوجهی و ولگردی وزغ به چنگ راسوها و سمورها افتاده پس میگیرند. برخلاف صحنهای که هومر ترسیم کرده است، در اینجا وقتی که وزغ برمیگردد هیچ خونی ریخته نمیشود و او تنها مورد مجازات و ضربوشتم بسیار قرار میگیرد. بلایی که بر سر وزغ میآید بهحق و باشکوه است و از قضا دوست وزغ، موش صحرایی کوچولو، قهرمان مسلّم داستان است.
شاید دیدگاه طبیعت بهمثابۀ میدان جنگ و حماسه را محدود در ادبیات کودکان بدانیم، چون از جدیگرفتن آن واهمه داریم. اگر این دیدگاه را جدی بگیریم، قضاوتهای انسانی دربارۀ طبیعت -دربارۀ اینکه چه کسی سزاوار بردن و چه کسی سزاوار باختن است- دوباره، از جایی که فکرش را هم نمیکنیم، وارد بهشت بکر و دستنخوردهای که ساختهایم میشود و آن تصویر رؤیایی را مخدوش میکند.
منبع: ترجمان علوم انسانی