مخاطب۲۴، دکتر عسگر قهرمان پور - مترجم و پژوهشگر علوم سیاسی و روابط بین الملل در یادداشتی در خصوص نشست اضطراری دوحه پس از حمله اسرائیل به قطر نوشت:
نشست اضطراری دوحه که به ابتکار سازمان همکاری اسلامی و اتحادیه عرب در واکنش به حمله اخیر اسرائیل به قطر برگزار شد، در ظاهر نمادی از همگرایی جهان اسلام در برابر تهدیدات امنیتی و نقض تمامیت ارضی یکی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس بود. با این حال بررسی متن پیشنویس بیانیه نهایی و واکنش رسانهها نشان میدهد که این اجلاس بیش از آنکه به اتخاذ تصمیمات عملی بیانجامد، به عرصهای برای تکرار مواضع سنتی و صدور محکومیتهای کلی تبدیل شد. حمله مستقیم اسرائیل به خاک قطر را میتوان نقطه عطفی در الگوی درگیریهای خاورمیانه دانست؛ زیرا فراتر از نزاع فلسطین و اسرائیل و عرصههای سنتی درگیری مانند غزه، کرانه باختری، لبنان و سوریه بوده و اکنون به قلب خلیج فارس کشیده شده است. این تحول نشانگر تلاش اسرائیل برای بازتعریف میدانهای نفوذ و انتقال فشار به کشورهای عربی حامی یا میانجی، بهویژه قطر، با هدف تضعیف حمایت لجستیکی و سیاسی آنان از مقاومت فلسطینی است. در عین حال قطر به دلیل نقش میانجیگرانهاش میان گروههای فلسطینی و آمریکا به صورت نمادین هدف قرار گرفته تا اعتبار دیپلماسی این کشور در منطقه زیر سؤال رود.
بیانیه پایانی نشست دوحه حاوی محکومیت نقض حقوق فلسطینیان، هشدار نسبت به شهرکسازی و تأکید بر ابتکارات میانجیگری بود، اما فاقد مکانیسم الزامآور یا اقدام عملی مشترک محسوب میشود. این محدودیت ریشه در تعارض منافع کشورهای اسلامی دارد. برخی دولتها مانند عربستان سعودی، امارات و بحرین در مسیر عادیسازی روابط با اسرائیل قرار دارند و از اقدامات تنشزا پرهیز میکنند، برخی دیگر مانند ایران، ترکیه و قطر موضعی تقابلی دارند و اکثریت در موضعی میانه و تدافعی به سر میبرند. از این رو انسجام سیاسی درون سازمان همکاری اسلامی بیش از آنکه به اقدامات نهادی منجر شود، به اجماع بیانیهای محدود میشود.
این تحولات برای آینده منطقه پیامدهای متعددی دارد. اشاره بیانیه به طرح صلح عربی نشان میدهد که بازتولید گفتمان ۲۰۰۲ همچنان ادامه دارد، اما واقعیت میدانی گسترش مقاومت در غزه و کرانه باختری و فروریختن روند عادیسازی آن را به شدت تضعیف کرده است. از سوی دیگر، قطر و ترکیه با حمایت از مقاومت در تقابل با محور سازش قرار میگیرند و اسرائیل با حمله به دوحه عملاً تضاد میان این دو محور را تشدید کرده است. ورود اسرائیل به عرصه حمله مستقیم در منطقه خلیج فارس نیز تعادل امنیتی را برهم میزند و کشورهای شورای همکاری را در برابر انتخابی دشوار میان تداوم نزدیکی به اسرائیل یا بازگشت به همگرایی عربی قرار میدهد.
ناتوانی نشست دوحه در اتخاذ اقدامات عملی همچنین مشروعیت نهادهایی، چون سازمان همکاری اسلامی و اتحادیه عرب را نزد افکار عمومی مسلمانان به شدت تضعیف میکند و این ناکامی موجب تقویت گفتمان گروههای مقاومت میشود که بیانیههای دیپلماتیک را بیاثر دانسته و خواهان اقدام عملی و قاطع هستند. حمله اسرائیل به قطر همچنین ضرورت بازتعریف امنیت ملی در کشورهای عربی را پررنگتر میسازد. این کشورها احتمالاً به بازنگری در دکترینهای امنیتی خود خواهند پرداخت و به تقویت سامانههای دفاعی، گسترش اتحادهای منطقهای و افزایش اتکا به پیمانکاران امنیتی غربی روی خواهند آورد، اما این روند نیز میتواند شکاف موجود میان دولتهایی که امنیت را در همکاری با اسرائیل جستوجو میکنند و دولتهایی که بر همگرایی عربی–اسلامی تأکید دارند، تشدید کند.
از منظر سیاسی، حمله به قطر مشروعیت روند عادیسازی روابط برخی دولتهای عربی با اسرائیل را بیش از پیش زیر سؤال خواهد برد. افکار عمومی عرب فشار بیشتری برای توقف یا بازنگری در این روند وارد خواهند کرد و در صورت ادامه تجاوزات اسرائیل احتمال تعلیق یا کاهش سطح روابط برخی کشورها با تلآویو وجود دارد، هرچند بازگشت کامل به اجماع ضداسرائیلی گذشته بسیار بعید است. در عین حال شکاف میان محورهای سازش و مقاومتگرا پررنگتر خواهد شد و انسجام جهان عرب در مواجهه با بحرانهای آتی تضعیف میشود. این وضعیت به مرور به افزایش وزن بازیگران غیردولتی در معادلات امنیتی خاورمیانه خواهد انجامید و نقش دولتها را در مدیریت بحران محدودتر میکند.
به طور کلی کشورهای عربی در آینده با دو سناریوی اصلی روبهرو هستند: نخست، همگرایی دفاعی و بازتعریف هویت عربی–اسلامی در واکنش به تهدیدات اسرائیل که میتواند جایگاه جمعی آنان را تقویت کند؛ و دوم، تداوم پراکندگی و اتکا به روابط دوگانه با غرب و اسرائیل که منجر به کاهش استقلال عمل و افزایش آسیبپذیری خواهد شد.
نشست دوحه با عدم اتخاذ اقدام عملی نشان داد که در کوتاهمدت تحقق سناریوی دوم محتملتر است، اما فشار افکار عمومی و استمرار بحران غزه میتواند در میانمدت شرایط را به سمت تقویت سناریوی اول سوق دهد. در مجموع، حمله اسرائیل به قطر نه تنها گسترش میدانهای درگیری در خاورمیانه را نشان داد، بلکه ضعف ساختاری جهان عرب و نهادهای چندجانبه اسلامی را در مواجهه با بحرانهای راهبردی آشکارتر ساخت و آینده منطقه را با پیچیدگیهای بیشتری همراه کرد.