مخاطب۲۴، حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، که اغلب به عنوان "۹/۱۱" شناخته میشود، یکی از ویرانگرترین رویدادهای تروریستی در تاریخ جهان بود. در این روز، ۱۹ تروریست وابسته به گروه القاعده، چهار هواپیمای مسافربری را ربودند و آنها را به سمت اهداف کلیدی در ایالات متحده هدایت کردند. دو هواپیما به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک برخورد کردند، یکی به ساختمان پنتاگون در واشنگتن دیسی، و چهارمی در مزرعهای در پنسیلوانیا سقوط کرد. این حملات منجر به کشته شدن نزدیک به ۳۰۰۰ نفر، زخمی شدن بیش از ۶۰۰۰ نفر، و خسارات اقتصادی عظیم شد. برجهای دوقلو کاملاً فرو ریختند و نماد قدرت اقتصادی آمریکا را نابود کردند. این رویداد نه تنها آمریکا را شوکه کرد، بلکه جهان را وارد عصر جدیدی از سیاستهای ضدتروریستی کرد.
اما ۱۱ سپتامبر تنها یک حمله تروریستی نبود؛ آن یک استراتژی حسابشده از سوی القاعده بود که ریشه در تنشهای عمیق خاورمیانه داشت. اسامه بنلادن، رهبر القاعده، این حمله را به عنوان پاسخی به سیاستهای خارجی آمریکا در خاورمیانه توجیه کرد. او از حضور نظامی آمریکا در عربستان سعودی (پس از جنگ خلیج فارس)، حمایت آمریکا از اسرائیل، و تحریمهای عراق به عنوان دلایل اصلی نام برد. بنلادن در بیانیههای خود، آمریکا را "شیطان بزرگ" میدانست و حمله را بخشی از جهاد علیه "صلیبیون" توصیف کرد. این حمله از افغانستان برنامهریزی شده بود، جایی که طالبان به القاعده پناه داده بودند.
ریشههای این حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر به دهه ۱۹۸۰ بازمیگردد، زمانی که آمریکا برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان، مجاهدین افغان را حمایت کرد. اسامه بنلادن یکی از این مجاهدین بود که با کمک مالی و تسلیحاتی سیا (CIA) رشد کرد. پس از خروج شوروی، بنلادن علیه آمریکا چرخید و القاعده را تأسیس کرد. حملات قبلی مانند بمبگذاری سفارتخانههای آمریکا در آفریقا (۱۹۹۸) و حمله به ناو یواساس کول (۲۰۰۰) پیشدرآمدی بر ۱۱ سپتامبر بودند. این حمله نه تنها از نظر عملیاتی پیچیده بود، بلکه نمادین: هدف قرار دادن نمادهای اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکا.
چرا این اتفاق افتاد؟ القاعده اهداف ایدئولوژیکی و سیاسی داشت. بنلادن میخواست آمریکا را از خاورمیانه بیرون کند و رژیمهای "فاسد" عربی را سرنگون کند. او معتقد بود که حمله به آمریکا، مسلمانان را متحد میکند و غرب را تضعیف مینماید. از نظر ایدئولوژیکی، این حمله بخشی از "جهاد جهانی" بود که ریشه در تفسیر افراطی از اسلام داشت. اما عوامل ژئوپلیتیکی نیز نقش داشتند: سیاستهای آمریکا در حمایت از اسرائیل، اشغال عراق در ۱۹۹۱، و پایگاههای نظامی در عربستان، القاعده را تحریک کرد.
پشت پرده، بازیگرانی مانند طالبان و برخی عناصر در پاکستان و عربستان نقش داشتند. طالبان به بنلادن پناه داد و از او حمایت کرد، در حالی که برخی گزارشها حاکی از حمایت مالی از سوی عناصری در عربستان است. کمیسیون ۹/۱۱ آمریکا بعداً گزارش داد که حمله با بودجهای حدود ۵۰۰ هزار دلار اجرا شد و بیشتر تروریستها سعودی بودند. این حمله نه تنها انتقام بود، بلکه تلاش برای تغییر توازن قدرت جهانی.
پس از ۱۱ سپتامبر، آمریکا بلافاصله "جنگ علیه تروریسم" را اعلام کرد. در اکتبر ۲۰۰۱، نیروهای آمریکایی با حمایت ائتلاف بینالمللی به افغانستان حمله کردند تا القاعده را نابود کنند و طالبان را سرنگون نمایند. عملیات "آزادی پایدار" منجر به سقوط سریع کابل شد، اما بنلادن فرار کرد و در نهایت توسط آمریکا کشته شد. آمریکا ۲۰ سال در افغانستان ماند و بیش از ۲ تریلیون دلار هزینه کرد، با کشته شدن بیش از ۲۴۰۰ سرباز آمریکایی و صدها هزار غیرنظامی افغان.
اما آیا هدف واقعاً مبارزه با تروریسم بود؟ تحلیلها نشان میدهد که اهداف ژئوپلیتیکی عمیقتری وجود داشت. ساموئل هانتینگتون در نظریه "برخورد تمدنها" (۱۹۹۳) هشدار داد که پس از جنگ سرد، درگیریها بر اساس تمدنها خواهد بود: غرب در برابر اسلام (ایران)، کنفوسیوسیسم (چین)، و ارتدوکس (روسیه). هانتینگتون آمریکا را به مهار این تمدنها تشویق کرد تا هژمونی غربی حفظ شود.
حمله به افغانستان فرصتی برای آمریکا بود تا در قلب آسیای مرکزی پایگاه بزند، جایی که نزدیک به چین، روسیه و ایران است. افغانستان به عنوان پلی برای مهار چین (از طریق کنترل مسیرهای انرژی)، محدود کردن نفوذ روسیه در آسیای مرکزی، و فشار بر ایران اسلامی عمل کرد. گزارشها نشان میدهد که آمریکا از منابع معدنی افغانستان (مانند لیتیوم) سود برد و پایگاههای نظامیاش نظارت بر منطقه را افزایش داد. خروج در ۲۰۲۱ بدون دستاورد، بازگشت طالبان را به همراه داشت و نشان داد که "مبارزه با تروریسم" پوششی برای اهداف امپریالیستی بود. ۱۱ سپتامبر این فرصت را داد: بدون آن، توجیه حمله سخت بود. هانتینگتون نگران بود که تمدنهای رقیب (چین، ایران، روسیه) غرب را تهدید کنند، و سیاست بوش این را عملی کرد.
دو سال بعد، در مارس ۲۰۰۳، آمریکا و انگلیس بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل به عراق حمله کردند. بهانه: سلاحهای کشتار جمعی (WMD) صدام حسین و ارتباط با القاعده. بوش ۱۱ سپتامبر را مستقیماً بهانه کرد، اما بعداً مشخص شد که هیچ WMD وجود نداشت و ارتباط با القاعده دروغ بود.
این حمله غیرقانونی بود و منجر به کشته شدن صدها هزار عراقی، نابودی زیرساختها، و ظهور داعش شد. آمریکا بیش از ۳ تریلیون دلار هزینه کرد و بدون دستاورد خارج شد. اهداف واقعی: کنترل نفت عراق، مهار ایران، و پایگاهسازی در خاورمیانه.
خروج آمریکا از افغانستان و عراق بدون دستاورد، منطقه را در آشوب فرو برد: میلیونها آواره، رشد افراطگرایی، و فرصت رشد اقتصادی از دست رفته. آمریکا ۲۰ سال منطقه را بیثبات کرد، بهانه تروریسم بود، اما نتیجه افزایش تروریسم بود.
حالا، پس از ۲۴ سال، اسرائیل تحت رهبری بنیامین نتانیاهو همان حربه را استفاده میکند. در تازهترین حمله (۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵)، اسرائیل به دوحه (قطر) حمله کرد تا فرماندهان حماس را ترور کند. نتانیاهو این را "مبارزه با تروریسم" نامید و آن را با حمله آمریکا به بنلادن در پاکستان مقایسه کرد. او گفت: "اسرائیل همان کاری را کرد که آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر انجام داد. "
این حمله، که منجر به کشته شدن شش نفر شد، اما رهبران ارشد حماس زنده ماندند، قطر را شوکه کرد. نخستوزیر قطر آن را "تروریسم دولتی" نامید و گفت نتانیاهو امید به آزادی گروگانها را کشت. قطر، میانجی کلیدی بین اسرائیل و حماس، حالا روابط امنیتی با آمریکا را بازنگری میکند.
اسرائیل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، به هفت کشور حمله کرده: غزه، لبنان، سوریه، یمن، ایران، عراق، و حالا قطر. نتانیاهو این را "دفاع" مینامد، اما منتقدان آن را گسترش جنگ برای بقای سیاسیاش میدانند.
هر دو کشور از "مبارزه با تروریسم" برای اهداف ژئوپلیتیکی استفاده کردهاند. آمریکا ۱۱ سپتامبر را بهانه کرد تا افغانستان و عراق را اشغال کند، منطقه را بیثبات نماید، و تمدنهای رقیب (اسلام، چین، روسیه) را مهار کند، بر اساس هشدارهای هانتینگتون. اسرائیل حالا همان کار را میکند: حمله به کشورهای مستقل برای تضعیف محور مقاومت (ایران، حماس، حزبالله)، و گسترش نفوذ در خاورمیانه.
تفاوتها: آمریکا قدرت جهانی داشت و ائتلاف ساخت، اما اسرائیل اغلب یکجانبه عمل میکند و حمایت آمریکا را دارد. هر دو منجر به آشوب شده: آمریکا منطقه را ۲۰ سال نابود کرد، اسرائیل حالا آن را به سمت جنگ گسترده میبرد. نتانیاهو مانند بوش، از مقایسه با بنلادن برای توجیه استفاده میکند، اما این حملات نقض حاکمیت است.
در پستهای X، کاربران این را "پایبندی اسرائیل به جای آمریکا" میدانند، و قطر را به عنوان حامی حماس محکوم میکنند، اما حمله را نقض حاکمیت میبینند.
با این حال ۱۱ سپتامبر یک تراژدی بود، اما بهانهای برای سلطه شد. آمریکا منطقه را نابود کرد و خارج شد، اسرائیل حالا ادامه میدهد. آیا این واقعاً مبارزه با تروریسم است یا امپریالیسم؟ هانتینگتون درست میگفت: برخورد تمدنها، اما غرب آن را تشدید کرد. برای صلح، نیاز به دیپلماسی واقعی است، نه حمله.