مخاطب ۲۴، دکتر سید رامین البرزی - پژوهشگر ارشد پژوهشگاه مطالعات استراتژیک خاورمیانه و دانش آموخته علوم سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس در یادداشتی در خصوص ماهیت و اهمیت ملتها در جهان مدرن و پیشامدرن نوشت:
بیش از چهارصد سال از عهده نامه صلح وستفالیا به بعد نظم دولت- ملت بر تمام جهان چیره شده است و سایر نظمهای سیاسی از جمله نظم امپراتوریها و دولت- شهرها را زیر سلطه خود درآورده است. چیزی که مبرهن است این است که نظم دولت- ملت اساسا با مدرنیته پیوند خورده است و به نوعی نظم هویتی هژمون در عصر مدرن است، اما آیا این بدان معناست که مفهوم «ملت» نیز الزاما مفهومی مدرن است؟ چرا دولتها و ملتها تلاش میکنند تا تاریخ خود را غنیتر و قدیمیتر از سایر ملتها نشان بدهند؟ چرادولتها تلاش میکنند مشروعیت نظم دولت- ملت را به دوران پیشامدرن منسوب کنند؟
این یادداشت در این جهت نوشته شده است تا نشان بدهد اگرچه نظم دولت- ملت نظمی مدرن است، اما خود مفهوم «ملت» الزاما مفهومی مدرن نیست و ریشه در جهان پیشامدرن دارد. یعنی آنکه ملتها پیش از آنکه الزاما محصول مدرنیته باشند، بازآرایی نوعی آگاهی تاریخی هستند که در دوران پیشامدرن نیز وجود داشته است و در دوران مدرنیته با تلفیق ایدئولوژی «ناسیونالیسم» وگسترش ارتباطات دچار تحول معنایی شده است، البته این تحول معنایی به معنای گسست از معنای پیشین آن نیست، بلکه این تحول به معنای پیوستگی و تکامل معنای پیشین با امروزین آن است. برای نقب زدن به آگاهی پیشامدرن از مفهوم ملت باید به مفاهیمی مانند «حافظه»، «اسطوره» و «خاطرات» قومی توجه کرد؛ چون هر ملتی یک دوران طلایی در گذشتههای دور و نزدیک دارد، غالب ملتها یک افسانه آفرینش از پیشینیان خویش دارند و پرداختن به حافظه و خاطرات تاریخی و اهمیت آنها در جهان امروز در پژوهشهای «آنتونی دی. اسمیت» بسیار پررنگ بوده است.
وی بنیانگذار رویکرد «نمادگرایی قومی-فرهنگی» در مطالعات ملی است، رویکردی که تلاش داشته و دارد، رویکردی که براهمیت ریشههای تاریخی، نمادین و فرهنگی ملتها تأکید دارد و ملتها نه صرفاً برساختهی دولتهای مدرن و نه واقعیتهای تغییرناپذیر ازلی، بلکه تداومی از واحدهای قومی- فرهنگی کهن بر میشمارد که در قالب ناسیونالیسم مدرن بازتعریف و بازسازی شدهاند. در این رویکرد ملتها نه تنها، چون نظم هژمون زمان حال در عرصه جهانی هستنداهمیت دارند، بلکه از آن جهت که ملتها تداوم تاریخی ریشههای کهن یک قوم هستند، منبع اصلی هویت سازی هستند، قدرت نمادین و عاطفی دارند، به دولتهای مدرن مشروعیت میدهند و در نهایت وارث و مقوم حافظه جمعی یک گروه همبسته انسانی هستند، اهمیت دارند.
دی. اسمیت ملتها را موجودیتهایی میداند که ریشه در جوامع قومی پیشامدرن دارند. به باور او، بسیاری از ملتهای مدرن بر پایهی خاطرات تاریخی، اسطورههای بنیانگذار، قهرمانان ملی، سرزمینهای مقدس و نمادهای فرهنگی شکل گرفتهاند. به همین دلیل، هویت ملی بر بستری از «میراث تاریخی» استوار است. این تداوم تاریخی باعث میشود ملتها برخلاف بسیاری از اشکال دیگر هویت جمعی، دارای عمق و انسجام ماندگار باشند. به تعبیر وی، ملتها محصول یک فرایند طولانیمدت «انباشتی» هستند، نه صرفاً برساختههای سریع مدرنیته. این نگاه او را از رویکردهای مدرنیستی متمایز میکند و توضیح میدهد چرا ملتها حتی پس از گذشت قرون، همچنان پابرجا و پرنفوذ باقی ماندهاند.
ملتها نقشی محوری در تأمین نیاز انسان به «تعلق» دارند. ملتها چارچوبی فراهم میکنند که افراد بتوانند خود را جزئی از یک «ما»ی بزرگتر تعریف کنند. این احساس تعلق جمعی، نهتنها پیوند اجتماعی ایجاد میکند بلکه به زندگی فردی معنا، جهت و انسجام میبخشد. بهویژه در دنیای مدرن که نهادهای سنتی (مانند دین یا جماعتهای محلی) رو به افول گذاشتهاند، ملتها خلأ هویتی را پر کرده و جایگزین مهمی برای آن به شمار میروند. هویت ملی به افراد این امکان را میدهد که جایگاه خود را در جهان بیابند و در برابر بیریشگی ناشی از مدرنیزاسیون مقاومت کنند.
ملتها صرفا پدیدهای مکانیکی نیستند یا اینکه قلمروی خاص در کنترل دولتی خاص باشند، دی. اسمیت تأکید دارد که ملتها صرفاً پدیدههایی عقلانی یا نهادی نیستند، بلکه از قدرت نمادین و عاطفی عظیمی برخوردارند. ملتها حامل خاطرات تاریخی، اسطورههای مشترک، آیینهای جمعی و قهرمانان ملی هستند که پیوندی عاطفی میان اعضای جامعه برقرار میسازند. این «سرمایهی نمادین» به ناسیونالیسم قدرت بسیجکنندگی میدهد. در لحظات بحران یا تهدید، ملت میتواند تودهها را بهگونهای بیسابقه به حرکت درآورد. از این منظر، ملتها نهفقط ساختارهای سیاسی، بلکه اجتماعهای فرهنگی-احساسیاند که حیات سیاسی و اجتماعی را سامان میدهند.
یکی از مهمترین دلایل اهمیت ملتها از نظر اسمیت، پیوند آنها با دولت مدرن است. دولتهای مدرن برای کسب مشروعیت و انسجام اجتماعی نیازمند ملت هستند. ملت بهعنوان اجتماع تاریخی-فرهنگی، به دولت امکان میدهد که شهروندان را در قالب یک کل منسجم تعریف کند. بدون ملت، دولتهای مدرن بهسختی میتوانند دوام آورند؛ چرا که مشروعیت سیاسی آنها تا حد زیادی بر مبنای «نمایندگی ملت» استوار است. در واقع، ملتها به دولتها معنای وجودی میبخشند و امکان سازماندهی و ادارهی تودههای گسترده را فراهم میکنند.
دی. اسمیت ملت را صرفاً یک نهاد سیاسی نمیداند، بلکه آن را یک اجتماع معنایی-فرهنگی میشمارد. در جهانی که سنتها و ارزشهای کهن و مذهب دچار فرسایش شدهاند و نمیتوانند نقش هویت بخشی همون گذشته برای تودههای مردم ایفا کنند، ملتها همچنان توانستهاند منبع معنا، سرنوشت مشترک و چشمانداز آینده باشند. ملتها به افراد احساس میدهند که زندگیشان بخشی از داستانی بزرگتر است. این توانایی در پاسخ به نیازهای وجودی و معنایی، از مهمترین دلایل اهمیت و ماندگاری ملتهاست. ملتها با ترکیب گذشته، حال و آینده در قالب یک روایت مشترک، به افراد هویتی ریشهدار و چشماندازی امیدبخش ارائه میدهند.
وی بارها بر نقش ملتها در «حافظه جمعی» تأکید میکند. ملتها روایتهای تاریخی، اسطورهها و خاطرات مشترک را حفظ و منتقل میکنند. این حافظه جمعی به افراد احساس تداوم و ثبات میبخشد و آنها را به نسلی بزرگتر از پیشینیان و آیندگان متصل میسازد. از این منظر، ملتها حامل تاریخ زندهاند و نقش مهمی در بازتولید فرهنگ، هویت و انسجام ایفا میکنند. حافظه جمعی به مثابه نوعی «سرمایۀ فرهنگی و نمادین»، ملت را قادر میسازد تا در برابر تغییرات اجتماعی و سیاسی دوام بیاورد. ملتها با روایت و بازگویی خاطرهها (از طریق تاریخنگاری، ادبیات، یادمانها، جشنها و سوگواریها) گذشته خود را همواره در زمان حال بازتولید میکنند. دی. اسمیت بر این باور است که ملتها بدون حافظه جمعی فقط یک اجتماع سیاسی گذرا خواهند بود، در حالی که حافظه جمعی به آنها ریشه، دوام و معنای عاطفی میبخشد.
فرهنگ ملی یکی از عناصر کلیدی ملتهاست. ملتها بستر تولید، بازتفسیر و ترویج نمادها، زبانها، آیینها و ارزشهای فرهنگیاند. فرهنگ ملی با ارائهی نشانههای مشترک، امکان ارتباط و همبستگی میان اعضای ملت را فراهم میکند. این بعد فرهنگی ملتها، اهمیت آنها را فراتر از سیاست صرف نشان میدهد. ملتها عرصهایاند که در آن هنر، ادبیات، موسیقی، و سنتهای معنوی بهعنوان سرمایههای مشترک شکل میگیرند. فرهنگ ملی پیوند دهنده، گذشته، حال و آینده یک ملت است، سرمایه عاطفی و همبستگی اجتماعی ایجاد میکند، به دولت و نهادهای سیاسی مشروعیت میدهد و سرانجام به عنوان تعیین کننده فرهنگ اصلی یک جامعه آن را از فرهنگ محلی و جهانی متمایز میکند.
در نهایت این ملتها هستند که شکل دهنده ناسیونالیسم میباشند، در نتیجه ناسیونالیسم صرفا یک ایدئولوژی مدرن نیست، بلکه جنبشی فرهنگی-سیاسی است که ریشه در میراث تاریخی ملتها دارد. ملتها بدون ناسیونالیسم اغلب نمیتوانند به دولت-ملت تبدیل شوند، و ناسیونالیسم بدون میراث فرهنگی و تاریخی ملتها فاقد ریشه و انسجام خواهد بود.
ملتها تنها یک واحد سیاسی یا ساختاری مدرن نیستند، بلکه «اجتماعات تاریخی-فرهنگی»اند که ریشههای عمیق در حافظه جمعی، اسطورهها، نمادها و سنتها دارند. اهمیت ملتها در این است که؛ حافظۀ مشترک و تداوم تاریخی را برای افراد فراهم میکنند و به آنها حس ریشهداری در زمان و مکان میدهند. با خلق «هویت مشترک»، انسجام و همبستگی اجتماعی را ممکن میسازند. از طریق فرهنگ ملی، زبان و نمادها، نوعی «سرمایۀ عاطفی و معنوی» تولید میکنند که صرفاً با ابزارهای سیاسی یا اقتصادی جایگزین نمیشود. ملتها چارچوب اصلی برای «مشروعیت دولتها» و نهادهای سیاسی در دوران مدرن هستند و در جهانی که دائماً تحت فشار جهانیسازی و تحولات سریع قرار دارد، ملتها همچنان مهمترین بستر برای خلق «معنا، تعلق و هویت فردی و جمعی» هستند.
در روایت دی. اسمیتی از تاریخ، ملتها از آن رو اهمیت دارند که به انسانها «هویت، ریشه و معنا» میبخشند. آنها گذشته را به حال و آینده پیوند میزنند، همبستگی اجتماعی را تقویت میکنند و بستری فرهنگی-نمادین برای کنش سیاسی و اجتماعی فراهم میآورند. در واقع، بدون ملتها، ناسیونالیسم و حتی دولتمدرن نمیتواند پایدار بماند، زیرا ملتها «روح تاریخی و فرهنگی» آنها را تشکیل میدهند.