خشک شدن دریاچه ارومیه، هشدار جدی برای محیط زیست ایران به گزارش مخاطب24، در دل شمال غربی ایران، دریاچه ارومیه، جایی که زمانی یکی از درخشانترین گوهرهای طبیعی کشور میدرخشید امروزه تصویری غمانگیزاز نابودی تدریجی نقش بسته است.
دریاچه ارومیه که بزرگترین دریاچه شور داخلی ایران و دومین دریاچه بزرگ خاورمیانه بود امروز به پهنهای نمک زده، ترکخورده و تهی از حیات مبدل گشته است، روند خشکسالی این دریاچه نماد عریان شکست سیاستهای آبی وغفلت برنامه ریزی در دل ایران معاصر است؛ بحرانی که بازتاب آن از محافل محلی فراتر رفته و حالا در سطحی ملی و حتی جهانی مورد توجه قرار گرفته است.
تصاویر ماهوارهای، به ویژه دادههای اخیر ناسا، گواهی تلخ از وضعیت کنونی ارومیه میدهند، بخش عمده بستردریاچه خشک شده و تنها نوارهایی باریک از آب به جا مانده و بیشتر سطح بیابان نمکی شده است، طی سی سال گذشته ارتفاع سطح آب بیش از ۸ متر کاهش یافته و حجم آب آن از ۳۲ میلیارد مترمکعب به کمتر از ۳ میلیارد متر مکعب سقوط کرده و این موضوع به سادگی نشان میدهد که یک فروپاشی بیش از ۹۰ درصدی نمیتواند حاصل گرمایش جهانی یا سایر موارد اقلیمی باشد و قطعا عوامل انسانیای همچون سوء مدیریت منابع آبی پشت پرده آن هستند.
یکی از این عوامل مسئله سد سازی است؛ بیش از ۵۰ سد کوچک و بزرگ روی رودخانههای اصلی منتهی به دریاچه ساخته شده که مسیر طبیعی تغذیه را مسدود نموده و نتیجتا اتفاقاتی را رقم میزنند که در حال رخ دادن است و طی آن اکوسیستم متعادل ازهم خواهد پاشد.
اما آنچه این بحران را از یک فاجعه طبیعی صرف فراتر میبرد، تاثیرات سهمگین آن بر تمام ارکان جامعه است، بیش از چهار و نیم میلیون نفر در نزیکی دریاچه زندگی میکنند و برای مردم آذربایجان غربی و شرقی که معیشت آنها به کشاورزی، دامپروری، صیادی و گردشگری گره خورده است، چنین مشکلی منابع کشاورزی را کاهش داده و علاوه بر آن خاکهای نمکی خشک شده نیز با کوچکترین وزش باد به طوفانهای گرد و غبار سمی بدل میشوند و سلامت شهروندان و چرخههای زیستی را تهدید خواهند کرد، چرا که این غبارهای نمکی حامل فلزات سنگین و باقی مانده سموم کشاورزی بوده و با دست به دست هم دادن میتوانند بحرانهای عمیق بهداشتی رقم بزنند؛ از افزایش بیماریهای تنفسی تا اختلالات چشمی، کلیوی و حتی انواع سرطانها.
تجربه تلخ خشک شدن دریاچه آرال که در اثر سیاستهای اشتباه کاشت پنبه شوروی اتفاق افتاد امروزدر چشمانداز ارومیه درحال تکرار شدن است.
برآوردها هشدار میدهند که با ادامه روند موجود، موج گستردهای از مهاجرت اقلیمی از منطقه آغاز خواهد شد؛ حرکتی که میتواند ساختارهای جمعیتی شمال غرب کشور را دگرگون کرده و تنشهای اجتماعی را به سطحی نگران کننده برساند.
اگر حتی ۲۰ درصد از جمعیت این حوزه مجبور به ترک خانه هایشان شوند، بیش از یک میلیون نفر درگیر کوچ اجباری خواهند شد؛ موجی که فشار بر شهرهای میزبان در دیگر نقاط کشور را افزایش داده و باعث ایجاد مشکلات اجتمایی میشود.
در این میان، حس تبعیض نسبت به منطقه جغرافیایی نیز شدت گرفته است؛ بسیاری از ساکنان محلی بیتوجهی به بحران ارومیه را نمادی از نابرابری در توزیع منابع و تصمیم گیریهای راهبردی میدانند.
این مسئله در شرایطی که حساسیتهای قومی و فرهنگی در برخی نقاط کشور بالاست، میتواند تبعاتی فراتر از محیط زیست داشته باشد و به بسترهای نارضایتیهای گستردهای که منجر به بحرانهای امنیتی میشوند دامن بزند.
در سطح جهانی فاجعه دریاچه ارومیه به دقت رصد میشود، سازمانهای بینالمللی مانند یونسکو نسبت به پیامدهای گسترده این خشک شدن هشدار داده و درواقع ارومیه اکنون به نمونهای عینی از همافزایی بحرانهای زیست محیطی برای جهانیان تبدیل شده است.
منطقهای که همواره با تنشهای ژئوپلیتیکی مواجه بوده، اکنون باید با تهدیدهای نوظهور محیطی نیز دست و پنجه نرم کند.
از این رو، پرسش کلیدی آن است که راه حل چیست و مسیر خروج از این بن بست چگونه باید ترسیم شود؟ آیا صرفا با برنامههای احیای نمادین و پول پاشی و گرفتن بودجههای کلان آن هم درغیاب تغییرات بنیادین سیاستهای آبی، میتوان امیدی به بازگشت داشت؟ یا نیازمند بازنگری عمیق درالگوهای توسعهای، بازتوزیع عادلانه منابع، اصلاحات ساختاری درمدیریت آب و جلب مشارکت واقعی جامعه محلی هستیم؟ پاسخ به این پرسشها نه فقط سرنوشت ارومیه بلکه اعتبار سیاست گذاری زیست محیطی و توسعه پایداردر ایران را تعیین خواهد کرد.
تا آن زمان، خشکسالی ارومیه به مثابه آینهای تمامنما در برابر ما ایستاده است؛ بازتابی از بیتوجهی مزمن وغفلت برنامهریزان در هیاهوی توسعه.
اگر امروز گوش نسپاریم، فردا شاید دیگر نه دریاچهای باشد و نه استانی برای سکونت!