مخاطب۲۴- یک نفر که نفوذ زیادی بر اقدامات دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده در ایران دارد، روز شنبه هفته گذشته در اتاق وضعیت کاخ سفید حضور نداشت، زیرا ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران حمله کرده بود؛ آن شخص بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل است. در طول روابط طولانی میان ترامپ و نتانیاهو، روابط این دو نفر بین ستایش متقابل و خصومت آشکار در نوسان بوده است.
اما بهرغم برخی اختلافات واقعی و جدی، آنها همیشه راه خود را به یکدیگر پیدا میکنند. اظهارات ترامپ در این هفته در مورد همکاری قویاش با نتانیاهو و ستایش از اقدامات نظامی اسرائیل در ایران نشانهای از این امر است. این رابطه هیچ نشانهای از اختلافاتی که در چند هفته گذشته، هنگامی که ترامپ نتانیاهو را از آخرین مذاکرات ایران و از مذاکرات برای آزادی گروگانهای باقیمانده آمریکایی در غزه کنار گذاشت، به وجود آمده بود، نشان نمیدهد. اکنون، چگونگی تحول درگیری بین اسرائیل و ایران بهطور قابل توجهی به این بستگی دارد که آیا رابطه ترامپ و نتانیاهو پابرجا میماند یا خیر - و اینکه آیا رهبر اسرائیل قادر خواهد بود نفوذ خود را بر رئیسجمهور ایالات متحده حفظ کند یا خیر.
بیبی میخواهد، بیبی به دست میآورد
اگرچه ترامپ ممکن است معتقد باشد که خودش کنترل را در دست دارد، اما او به وضوح و بارها اجازه داده است که نتانیاهو، بهویژه در دور اول ریاستجمهوریاش، او را بازی دهد. شاید واضحترین نمونه، تصمیم دولت ترامپ برای به رسمیت شناختن رسمی بیتالمقدس به عنوان پایتخت اسرائیل و کنترل اسرائیل بر ارتفاعات جولان اشغالی بدون دریافت هیچ چیزی از اسرائیل بود. به رسمیت شناختن بیتالمقدس یک ابزار چانهزنی مهم در جعبه ابزار دیپلماتیک ایالات متحده بود که دولتهای متعددی به آن تکیه میکردند، اما ترامپ آن را به صورت رایگان به نتانیاهو داد.
علاوه بر این، اسرائیل هرگز علاقهای به دیپلماسی با ایران نداشته و در دوران دولت باراک اوباما، رئیسجمهور سابق، به طور فعال با توافق هستهای ایران مبارزه کرده است. این مخالفت، تا زمانی که ترامپ در سال ۲۰۱۸ - به پیشنهاد نتانیاهو - ایالات متحده را از توافق هستهای ایران خارج کرد، شکافی بین ایالات متحده و اسرائیل ایجاد کرد. اخیراً، همزمان با مذاکرات ترامپ با ایران، اصرار مکرر نتانیاهو مبنی بر اینکه ایران ترامپ را فریب میدهد و گزینه نظامی ضروری است، در نهایت ترامپ را وادار کرد تا از نظر مشاوران و اعضای حزب خود که مصرانه معتقد بودند ایالات متحده در اقدامات نظامی به اسرائیل ملحق نشود، سرپیچی کند.
این شاید آشکارترین واکنش ترامپ به ارزیابی تولسی گابارد، مدیر اطلاعات ملی، مبنی بر اینکه ایران به طور فعال روی توسعه سلاح هستهای کار نمیکند، باشد. اینکه ترامپ باورهای نتانیاهو را به یافتههای جامعه اطلاعاتی خود ترجیح میدهد، نشانه آشکاری از تسلط نخستوزیر اسرائیل بر رئیسجمهوری آمریکا است. درک رویکرد نتانیاهو مستلزم به خاطر سپردن این نکته است که این کارزار یک مسئله حیاتی برای او در اسرائیل است و او را بیشتر مایل به پذیرفتن ریسکهای بزرگ برای کسب پیروزی میکند.
محبوبیت او در میان مردم اسرائیل پس از حملات حماس در ۷ اکتبر و جنگ متعاقب آن در غزه به شدت کاهش یافته است. اگرچه او موفق شده است تا حدودی حمایتها را دوباره به دست آورد، اما اخیراً به سختی از تلاش برای انحلال کنست اسرائیل جان سالم به در برد. پیروزی در برابر ایران - چه به معنای از بین بردن قابلیتهای هستهای ایران باشد و چه به معنای تغییر رژیم (که احتمال آن بسیار کمتر است) - به تقویت محبوبیت او به عنوان «آقای امنیت» کمک میکند و میتواند در متقاعد کردن اسرائیلیها به اینکه باید او را در صندلی راننده نگه دارند، بسیار مؤثر باشد.
شکاف در MAGA
این تنها گابارد نیست که ترامپ او را نادیده گرفته است. تقریباً همه نزدیکترین مشاوران ترامپ – جیدیونس، معاون رئیسجمهور، مارکو روبیو، وزیر امور خارجه و پیت هگزت، وزیر دفاع - علناً سعی کردهاند احتمال تغییر رژیم را کماهمیت جلوه دهند و تأکید کنند که هدف نهایی ایالات متحده نابودی برنامه هستهای ایران است، اما زبان ترامپ در ملأ عام و در رسانههای اجتماعی بارها با ادبیات کابینه او در تضاد بوده است. او همچنین با وجود فقدان شواهد برای تأیید ادعاهایش، با اظهارات وزارت دفاع مبنی بر اینکه ارزیابی میزان موفقیت حملات روز شنبه خیلی زود است، مخالفت کرده و اصرار دارد که ایالات متحده تأسیسات هستهای ایران را به طور کامل نابود کرده است.
علاوه بر این، سرسختترین متحدان ترامپ در کنگره، از جمله مارجوری تیلور گرین، از حملات هوایی ایالات متحده انتقاد و تأکید کردهاند که ترامپ با وعده پایان دادن به جنگها، نه شروع آنها، برای تصدی مقام ریاستجمهوری نامزد شده است. برخی از جمهوریخواهان در کنگره نیز به دنبال اعمال قدرت خود تحت ماده اول قانون اساسی هستند و این حملات را اعلام جنگ مینامند که فقط توسط کنگره قابل انجام است. با این حال، هیچ چیز در پنج ماه گذشته نشان نمیدهد که ترامپ به رویه یا سیاست عادی ایالات متحده پایبند باشد یا کنگره اقدامی انجام دهد.
قدم بعدی چیست؟
ترامپ از زمان اولین دور ریاستجمهوری خود به روشنی گفته است که حذف برنامه هستهای ایران یکی از اهداف اصلی اوست و اینکه آیا او از میزان و موفقیت اقدامات ایالات متحده راضی است یا خیر، مشخص نیست. حمله ایران به پایگاه هوایی العدید در قطر نشاندهنده تشدید تنش - هرچند خفیف - است نه تغییر به سمت دیپلماسی، اما پاسخ اولیه ترامپ به حمله ایران (که هیچ تلفاتی برای آمریکاییها یا قطریها نداشت) صلح بود، نه جنگ. آنچه واضح است این است که نتانیاهو هنوز کار خود را با ایران تمام نکرده است.
نیروهای دفاعی اسرائیل بهرغم نشانههایی از آتشبس، به حملات خود به اهداف ایرانی ادامه دادند و این حملات را به تأسیسات هستهای محدود نکردند. ترامپ صبح سهشنبه در گفتوگو با خبرنگاران، آشکارا از اسرائیل به خاطر ادامه این حملات عصبانی بود. اما اگر تاریخ بتواند چیزی به ما بیاموزد، این است که اگر نتانیاهو میخواهد ایالات متحده در جنگ بماند، احتمال زیادی وجود دارد که به خواستهاش برسد.
امنیت جمعی بربادرفته
جنگ بین اسرائیل، ایالات متحده و ایران، خاورمیانه را به وضعیت بیثباتی عمیقی سوق داده است. از یک سو، اسرائیل (با کمک ایالات متحده) از مزایای قابل توجهی در قابلیتهای نظامی، فناوری و اطلاعاتی برخوردار است که باعث تخریب تأسیسات هستهای و ترور دانشمندان ایران و همچنین قابلیتهای نظامی ایران شده است، از سوی دیگر، دولت جمهوری اسلامی هنوز موشکها، پهپادها و متحدان منطقهای خود را برای پرتاب موشک به اسرائیل، تهدید پایگاههای نظامی ایالات متحده در منطقه و مسدود کردن یا مختل کردن آبراههای حیاتی برای کشتیرانی حفظ کرده است.
با تداوم آتشبس ناپایدار بین اسرائیل و ایران، بررسی آنچه در آینده برای منطقهای با داینامیک شدید رقابت قدرت روبهرو است، ارزشمند است. آیا عدم تعادل قدرت بین تواناییهای گسترده اسرائیل و همسایگانش واقعاً میتواند امنیت یا صلح پایدار ایجاد کند؟ کشورهای خاورمیانه که به دنبال امنیت جمعی هستند، ممکن است این رقابت استراتژیک قدرت را به تجاوز اسرائیل ببازند.
از زمان حمله ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳، ایران از محور مقاومت خود برای اعمال نفوذ در منطقه استفاده کرده است. اما پس از هدف قرار گرفتن اجزای این شبکه توسط اسرائیل - و حملات اسرائیل و آمریکا به خود ایران - احتمال بازیابی جایگاه ایران به عنوان یک نیروی قدرتمند منطقهای، رقیب اسرائیل و مخالف مؤثر منافع ایالات متحده، دشوار است. این امر ممکن است ایران را به سمت تشدید تنش سوق دهد. حملات اسرائیل و آمریکا، ممکن است تهران را به این نتیجه برساند که اقدامات تلافیجویانه را در منطقه در نظر بگیرد.
این تحولات چشمگیر مستقیماً در چشمانداز بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، و ائتلاف راست افراطی او نقش دارند. نتانیاهو ادعا میکند که اسرائیل میتواند موازنه قدرت خاورمیانه را تغییر دهد و بهعنوان تنها بازیگر با تسلط و قاطع در منطقه ظاهر شود. در واقع، اسرائیل اکنون قدرت برتر نظامی، امنیتی و اطلاعاتی منطقه است که قادر است به تنهایی یا با کمک ایالات متحده به دشمنان خود ضربه بزند.
اما اسرائیل نیروی نظامی را تنها راه برای تعریف خود از امنیت میداند. در نتیجه، منطقه را به سمت «خاورمیانه جدید» سوق میدهد که در آن نسخه خودش از ایده «صلح از طریق قدرت» را تحمیل میکند و پیام تهدیدآمیزی را به پایتختهای منطقهای میفرستد: مبنی بر اینکه بازوی بلند ما اینجاست و میتوانیم به هر جایی برسیم.
نتانیاهو و ائتلاف راست افراطی او قصد دارند از این تسلط به چهار روش استفاده کنند که سه مورد از آنها حول محور آرمان فلسطین است. اول، از طریق نابودی کامل حقوق فلسطینیان، از طریق شهرکسازی و آوارگی. دوم، فشار برای عادیسازی روابط با کشورهای عربی بدون هیچگونه به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت فلسطینیان؛ نکتهای که برای کشورهایی مانند عربستان سعودی مشکلساز است. سوم، نادیده گرفتن پیشنهادهای زمین در برابر صلح یا اصول امنیت جمعی، که مدتهاست بهعنوان تنها راه ثبات منطقهای تلقی میشود و در نهایت، چهارم با از بین بردن قابلیتهای هستهای و نظامی ایران درحالیکه ایران قابلیتهای خود را حفظ میکند.
در اینجا، عربستان سعودی، مصر، ترکیه، امارات متحده عربی و قطر - قدرتهای کلیدی میانه و میانجی منطقه - در حال شکست هستند. از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، این کشورها تلاش کردهاند تا جنگ فرسایشی جاری را در جبهههای مختلف فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و یمن متوقف کنند. آنها تلاش کردهاند تا از میانجیگری و دیپلماسی برای پایان دادن به خونریزی در غزه، توقف طرحهای شهرکسازی و آوارگی در سرزمینهای اشغالی فلسطین، احیای راهحل دوکشوری بهعنوان راهی برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین و ارائه ایدههای جدید برای امنیت جمعی که هم ماجراجویی نظامی مستقیم اسرائیل و هم اقدامات ایران را مهار کند، استفاده کنند.
پیش از جنگ بین اسرائیل، ایالات متحده و ایران، مصر طرح بازسازی خود برای غزه را پیش میبرد که اتحادیه کشورهای عربی آن را تأیید و ترکیه از آن حمایت کرد. میانجیگران مصری و قطری خستگیناپذیر برای بازگرداندن آتشبس بین اسرائیل و حماس و رساندن کمک به نوار غزه تلاش میکردند. عربستان سعودی، به همراه فرانسه، از طریق اتحاد جهانی برای اجرای راهحل دوکشوری، بازگشت به مذاکرات صلح بین اسرائیلیها و فلسطینیها را ترویج میکردند.
کشورهای عربی و ترکیه در حال بحث در مورد آینده امنیت منطقهای در خاورمیانه بودند و به اسرائیل نشان میدادند که صلح تنها از طریق همکاری حاصل میشود. بسیاری از این تلاشها در انتظار تغییر سیاستهای دولت نتانیاهو بودند که هرگز اتفاق نیفتاد.
این قدرتهای میانه و میانجی همچنین به ایران فشار میآوردند که باید جهت سیاست منطقهای خود را تغییر دهد، زیرا فعالیتهای اعضای محور مقاومت امنیت و ثبات را تضعیف میکند. آنها همچنین سعی کردند ترامپ را به سمت خود بکشانند و او را متقاعد کنند که به تلاشهای صلحآمیز برای اسرائیل و فلسطینیان و هر جای دیگر در منطقه بپیوندد.
هنگامی که جنگ آغاز شد، این کشورها شاهد آغازهای نوپا برای دیپلماسی جمعی بیشتر در خاورمیانه بودند. آنها حملات اسرائیل به ایران را محکوم کردند، تلافی ایران را به عنوان یک اقدام دفاع از خود توصیف کردند و در مورد حملات ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران سکوت کردند. هنگامی که ایران به پایگاه نظامی ایالات متحده در قطر حمله کرد، محکومیت اعراب و ترکیه صریح بود. اما محکومیتها به تنهایی منجر به دیپلماسی جمعی فعال نمیشوند و به نظر میرسد قدرتهای میانه خاورمیانه به دلیل حملات اسرائیل به ایران، قدرت نظامی و اطلاعاتی اسرائیل و سهولت ورود ایالات متحده به جنگ، فلج شدهاند.
در این فضای نوظهور در خاورمیانه پس از آتشبس، برای این کشورها دشوار خواهد بود که بتوانند راه عبوری پیدا کنند. عدم توازن قدرت در برابر اسرائیل و ترجیحی که اسرائیل، ایران و ایالات متحده برای استفاده از نیروی نظامی نشان دادند، باعث میشود که آنها حداقل تا اطلاع ثانوی به دیپلماسی جمعی و ترتیبات امنیتی تسلیم نشوند. لغو (یا تعویق) جلسه برنامهریزی شده اتحاد جهانی راهحل دوکشوری، نمونهای از این موارد بود.
با توجه به اینکه اسرائیل در حال قدرتنمایی است، دولت ایران که برای پردازش نتایج ویرانگر جنگ (چه در داخل و چه در منطقه) با مشکل مواجه خواهد شد، و دولت ایالات متحده که به اقدامات انفرادی (چه از نظر نظامی و چه از نظر دیپلماتیک) علاقهمند است، کشورهای عربی و ترکیه در تجدید قوای تلاشهای خود برای حل منازعات، دیپلماسی چندجانبه و ترتیبات امنیتی جمعی با مشکل مواجه خواهند شد. این شکست نهتنها برای خاورمیانه که نیازمند صلح است، بلکه برای جهانی که نیازمند آرامش است، غمانگیز است.