مخاطب۲۴- اف ۱۴- از وقتی خودش را به یاد میآورد پسر بچهای بود که به کارهای فنی علاقه داشت. ذشاید از آن پسربچههایی که وقتی اسباب بازی به دستش میرسید سه سوته دل و روده آنها را بهم میریخت تا بداند قطعات اسباب بازی چطوری بهم چِفت شدهاند. بزرگتر که شد علاقه و اشتیاقش به کارهای فنی و تعمیراتی هم بیشتر شد و در کنار آن آرزوی پرواز داشت.
شوق پرواز او را وارد ارتش کرد تا بتواند در قامت یک خلبان جنتلمن در آسمان اوج بگیرد. به عشق خلبانی وارد نیروی هوایی ارتش شد ولی زمانی که خواست در دورههای آموزش خلبانی شرکت کند، گفتند به علت ضعف بینایی نمیتوانی خلبان شوی بهتر است در دوره تعمیر و تکنسین هواپیما شرکت کنی.
حالا آقای فریدون حسنزاده آن جوان عشق خلبانی دهه ۵۰ و بازنشسته نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به همراه همسر محترمش در دفتر خبرگزاری فارس مهمان ما شدهاند تا از روزهایی برایمان روایت کند که به عنوان تکنسین هواپیمای اف ۱۴ در دفاع مقدس نقشآفرینی کرده است. او صحبتهایش را از ورود به نیروی هوایی ارتش شروع میکند.
در سال ۱۳۵۲ و در سن ۱۸ سالگی وقتی دیپلم گرفتم برای من رفتن به دانشگاه امکان پذیر نبود. از آنجایی که به کار فنی و خلبانی علاقهمند بودم در نیروی هوایی ارتش ثبتنام کردم. چهار ماه تمرینات نظامی و دو سال تمرینات تخصصی داشتیم. به من گفتند اگر بخواهی خلبان شوی نمره چشمت باید ۱۰ در ۱۰ باشد. ولی چشم من ضعیف بود برای همین دوره همافری ثبتنام کردم. در این فاصله برای رفتن به آمریکا دوره آموزشی برگزار شد.
زبان انگلیسی من خوب بود از آزمون قبول شدم و برای طی دوره تکنسین هواپیمای اف ۱۴ به مدت یک سال به آمریکا رفتم. در آمریکا دورههای مقدماتی که در ایران برگزار شده بود را دوباره برایمان تکرار کردند. الان متوجه میشوم آنها دورهها را تکراری برگزار میکردند تا پول دورهها زیاد شود و به همان مقدار بتوانند نفت بیشتری ببرند.
بعد از اینکه ما تکنسینها تخصص و مهارت تعمیر هواپیمای اف ۱۴ را در آمریکا گذراندیم به ایران آمده و با درجه همافری مشغول کار شدیم. بعد از انقلاب تصمیم گرفته شد درجههای همافری به افسری تغییر پیدا کند در نتیجه با درجه سرهنگی بازنشسته شدم.
پایگاههای نیروی هوایی با تخصصها و تجهیزات خاصی تاسیس شدهاند. زیرساختها و تجهیزات تعمیراتی هواپیمای اف ۱۴ در اصفهان تاسیس شده بود، بنابراین ما در اصفهان مستقر شدیم. بعد از آن هواپیماهای اف ۱۴ به ایران آمدند.
اصفهان به عنوان پایگاه مادر اف ۱۴ بود و در زمان جنگ به خاطر نیاز جنگی هواپیماها را در پایگاههای مختلف از جمله بوشهر، شیراز و تبریز گسترش دادند.
جایی خوانده بودم ارتشیان مانع از فروش هواپیمای اف ۱۴ شدند ماجرا چه بود؟
وقتی سال ۱۳۵۶ انقلاب اسلامی ایران به اوج خود رسید، حضرت امام خمینی (ره) دستور دادند سربازان پادگانها را خالی کنند. سربازان زیادی از پادگانها رفتند.
ولی من و همکارانم تصمیم گرفتیم هر طوری شده در نبود سربازان از هواپیماها مواظبت کنیم، بنابراین ما برای حفاظت از هواپیماها به جای سربازان نگهبانی میدادیم. دولت موقت آقای بازرگان تازه تشکیل شده بود، شایعه کردند هواپیماهای اف ۱۴ را میخواهند بفروشند.
چه کسانی شایعه سازی کردند؟
افراد خاصی را نمیدانم ولی میگفتند نگهداری اف ۱۴ خیلی سخت و پرهزینه است ضمنا تاکید میکردند ما با کسی سر جنگ نداشته و به هواپیمای اف ۱۴ نیازی نداریم.
آنها را بدهیم برود پولش را بگیریم. نگو این افراد نقشه کشیدهاند هواپیماها را از دست ما بیرون آورده و بعد جنگ را شروع کنند. آن زمان گروهکهای تجزیهطلب در اکثر مناطق ترک زبان، فارس زبان و جنوب ایران کارشکنی کرده و انقلاب را تضعیف میکردند.
آنها قصد براندازی جمهوری اسلامی را داشتند. روزی شهید چمران به پایگاه هشتم شکاری اصفهان (شهید بابایی) آمد و گفت "من آمدم یک مطلبی را بدانم و بروم. آیا شما میتوانید از این اف۱۴ها پشتیبانی کرده و تعمیرات آن را انجام دهید و پرواز ادامه داشته باشد؟ "
ما دکتر چمران را سوار خودرو کرده و به باند پرواز بردیم به ایشان گفتیم، ببینید ما خودروهای شخصی خودمان را در باند پرواز پارک کردهایم تا به هیچ عنوان به هیچ کس اجازه ندهیم هواپیماهای اف ۱۴ را ببرند. به آقای دکتر چمران گفتیم، خیال شما راحت باشد ما نه تنها اجازه نمیدهیم هواپیمایی از اینجا خارج شود بلکه تعمیرات و پشتیبانی آن را خودمان بر عهده میگیریم.
تاکید بر ایستادگی ما برای حفاظت و تعمیرات اف ۱۴ها باعث شد تا شهید دکتر چمران برود با مقامات بالا صحبت کند که از فروش یا پس دادن هواپیماها منصرف شوند. به این ترتیب نگذاشتیم هواپیماها را از چنگ ایران دربیاورند. بعد از شروع جنگ ما تازه متوجه شدیم چه نقشهای برای ایران کشیده بودند که هواپیماها را از ایران ببرند بعد جنگ را شروع کنند.
هواپیمای اف ۱۴ هواپیمای جنگی با ارزشی بود. رادار هواپیمای اف ۱۴ خیلی قوی بود و در آنِ واحد میتواند چند تارگت (هدف) هواپیما را نشان دهد. موشک فونکس به آن بسته میشود.
بعد از شروع جنگ اف ۱۴ها در کجا مورد استفاده قرار گرفت؟
جنگ که شروع شد، عوامل نفوذی دشمن در همه جای کشور بودند در پادگان ما هم کم و بیش رخنه کرده بودند. ما در مقابل آنها ایستادگی کرده و مواظب آنها بودیم. حتی در جنگ تعدادی از عوامل نفوذی در سیستم فنی هواپیما خراب کاری میکردند تا هواپیما نتواند پرواز کند.
ما برای جلوگیری از این مسأله برای حفاظت هواپیماها در پایگاه هشتم شکاری فقط به سربازان نگهبان اکتفا نکرده و یک گروه ضربت شامل پرسنل نیروی هوایی تشکیل دادیم تا حفاظت هواپیماها و پادگان تشدید شود. در طول جنگ کشتیهایی که به ایران آذوقه و تجهیزات میآوردند جنگندههای صدام آنها را میزد.
ایران مجبور شد اف ۱۴ها را ۲۴ ساعته در آسمان خلیج فارس به پرواز دربیاورد و کشتیها را از حمله هواپیماهای دشمن مصون نگهدارد. از آن جایی که سیستم پدافند ضعیفی داشتیم و هواپیماهای دشمن نفوذ میکردند برای جلوگیری از این مسأله سیستم راداری اف ۱۴ را در بالای کوههایی که به حملات دشمن مشرف بود، مستقر کردیم تا از قدرت پایش آنتن اف ۱۴ به جای آواکسهای آمریکایی استفاده کنیم.
با این کار و با کمک بسیجیان و سپاهیان جان بر کف و نیروی زمینی غیور ارتش که با جانشان از کشور دفاع میکردند، جنگ با پیروزی تمام شد.
در زمان جنگ پایگاه هشتم شکاری اصفهان چند دفعه بمباران شد؟
در طول جنگ خوشبختانه دشمن نتوانست پایگاه هشتم شکاری اصفهان را بمباران کند ولی شهر اصفهان را دو، سه بار بمباران کردند. یادم است اولین خلبان عراقی که شهر اصفهان را بمباران میکرد پدافند هوایی اصفهان هواپیمایش را زد و خلبان اِجکت کرد.
وقتی به زمین رسید، دستگیرش کردند. صحبتهای جناب سرهنگ بازنشسته ارتش که به اینجا میرسد یاد و نام شهید بابایی در دلش زنده شده و ادامه میدهد: پایگاه هشتم شکاری به نام شهید بابایی مزین شده و چه بهتر که از این فرمانده شجاع که در پرواز شهید شد یادی کنیم.
سال ۱۳۶۳ یا ۶۴ بود، شهید بابایی قبل از اینکه فرمانده عملیات نیروی هوایی شود، فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان بود و اکثر پروازهای حساس را خودش بر عهده میگرفت که در یکی از همین پروازها شهید شد و همه پرسنل نیروی هوایی عزادار شدند.
در مقطعی از جنگ به علت کمکاری و بیتعهدی بعضی از مدیران، تعدادی از هواپیماها از رده پروازی خارج میشدند؛ کار به جایی رسید که شهید بابایی آمد با من و همکارانم در مورد چگونگی خارج شدن از این وضعیت و عملیاتی کردن تعداد بیشتری از هواپیماها مشورت کرد.
ما ِاشکال اصلی که باعث کم شدن تعداد هواپیماهای پروازی میشد را به ایشان گفتیم؛ مثال زدم فلان شخص که مدیر آن بخش است، مدیریت خوبی ندارد و کارها جلو نمیرود. چون در آن زمان به کار جهادی نیروهای متخصص نیاز بود که مدیران قبلی نداشتند. پیشنهاد دادیم تعدادی از متخصصِین متعهد و انقلابی در راس مدیریتها قرار گرفته و مدیریت کنند؛
مثلا گردان نگهداری که کل هواپیما را پشتیبانی میکرد از چند بخش از جمله بخش موتور، پرواز، الکترونیک و موشک تشکیل شده بود. آن زمان آقای روحانی وزیر دفاع و شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی بود؛ شهید بابایی ماجرا را به شهید فکوری اعلام کرد و گفت"من چارهای ندارم جزء اینکه نیروهای حزب اللهی را در راس مدیریتها قرار دهم تا کارها جلو برود.
"شهید فکوری با اطلاع از اینکه نفرات پیشنهادی شهید بابایی درجات پائینی دارند، گفت؛ "من نمیتوانم فردی با درجه پائین را فرمانده افراد با درجه بالا قرار دهم. "چون در ارتش سلسله مراتب درجات اگر رعایت نشود کارها با مشکل مواجه میشد.
در نهایت شهید بابایی، مجبور شد ماجرا را با آقای روحانی که وزیر دفاع بود در میان بگذارد. آقای روحانی گفت؛ "با مسؤولیت من این کار را انجام دهید. " به این ترتیب تغییرات پیشنهادی اعمال شد.
در آن مقطع درجه من که مسؤول بخش بودم پائینتر از درجه فرمانده بخش الکترونیک اف ۱۴ بود. برای اینکه فرماندهان قبلی احساس بدی نداشته باشند در جای دیگری به کار گرفتیم که هم احترامشان حفظ شود و هم ایجاد مشکل نکنند.
بعد از این تغییرات در طی دو، سه ماه هواپیماهای غیرعملیاتی کم کم عملیاتی شدند. ما شبانهروز پیگیر کارها بوده و از کادر فنی مربوطه به شدت قدردانی میکردیم تا آنها با علاقه و دلسوزی کار کنند و این باعث شد تعداد هواپیماهای عملیاتی بیشتر شود.
بعد از گذشت دو سال و آماده بودن اکثر هواپیماها احساس شد دیگر کارها به خوبی پیش میرود. در نتیجه یک روز شهید بابایی پیش ما آمد و گفت" اینهایی که ما کنار گذاشتیم احساس ناراحتی میکنند چرا ما سرجای خود نیستیم".
ما به شهید بابایی گفتیم؛ "حالا که کارها خوب پیش میرود اشکالی ندارد آنها را سرجایشان برگردانید. ما که به خاطر پست و مقام نیامدیم. " به این ترتیب ما به بخشهای قبلی برگشتیم و مدیریتها را به مدیران قبلی تحویل دادیم.
بعد از سپری شدن ۸ ماه کم کم دوباره مسائل قبلی تکرار شد و تعداد هواپیماهای آماده پرواز کمتر شدند؛ شهید بابایی باز هم پرسید کارها دوباره خراب میشود، چکار کنیم؟ به ایشان گفتیم چاره کار عوض کردن مدیران است، باید دوباره مدیران متعهد و انقلابی سرکار باشند ولی این بار پیشنهاد میکنیم به ما درجه تشویقی داده شود و درجه ما از آنها بالاتر باشد تا موضوع سلسله مراتب اجرا شود تا آنها ناراحت نشوند.
بعد از اینکه به امید خدا جنگ تمام شد درجههای تشویقی ما گرفته شود، چون ما به خاطر درجه کار نمیکنیم و میخواهیم کار جنگ جلو برود.
به این ترتیب به ما درجه تشویقی دادند و دوباره فرماندهان بخشهای مختلف گردان نگهداری از افراد انقلابی انتخاب شد و تا پایان جنگ کارها به خوبی پیش رفت و با عنایت خدا جنگ با پیروزی تمام شد. بعد از اینکه کارها به خوبی به اتمام رسید یکسری از فرماندهان که با نیروهای انقلابی میانه خوبی نداشتند شروع به سمپاشی در مورد بچههای ما کردند.
کار به جایی رسید که گفتند اینها کارهای فنی هواپیما را به انحصار خود در آوردهاند، هر وقت دوست دارند تعداد هواپیمای پروازی را زیاد و هر وقت دوست دارند آنها را کم میکنند؛ و این بدگوییها را به گوش تصمیمگیران رده بالا القاء کردند. از طرفی دیگر آنها به پرواز زیاد نیاز نداشنند، چون جنگ تمام شده بود و از طرفی با آن بدگویان هماهنگ بودند در نتیجه تصمیم گرفتند همان نفرات جهادی انقلابی را که دیگر به آنها نیازی نداشتند در جاهای مختلف نیروی هوایی حتی در قسمتهای غیرتخصصیشان پخش و پلا کنند.
مثلا تخصص فرد اف۱۴ بود ولی به تبریز فرستادند، یکی تخصص دیگری داشت به بوشهر فرستادند؛ شخص مرا هم به حفاظت اطلاعات وقت احضار کرده و پرسیدند کجا دوست داری منتقل شوی؟. من هم گفتم تمام ایران سرای من است.
هیچ فرقی ندارد کجا خدمت کنم. بعد از مدتی متوجه شدم، قسمت دپو الکترونیک تهران به متخصصین مختلف تعمیرات الکترونیک نیاز دارند و از تخصص من هم اسم برده شده بود، از اینرو درخواست کردم به تهران بروم. به تهران منتقل شدم و ۱۳ سال خدمت کردم منتها همه اینها بعد از جنگ است.
اگر بخواهید مقایسهای بین وضعیت قبل از انقلاب و بعد از انقلاب داشته باشید به چه نکاتی اشاره میکنید؟
قبل از انقلاب مستشاران آمریکایی زیادی در نیروی هوایی مشغول بودند و تمام کارهای فنی هواپیمایی و تاسیساتی به دست آمریکاییها بود. آن زمان تمام تجهیزات ما ۱۰۰درصد وابسته بود و اگر آمریکاییها میخواستند میتوانستند با کم کردن یک قطعه کارها را مختل کنند ولی از آن جایی که آمریکاییها پایگاههای ایران را جزو پایگاههای خودشان میدانستند بسیاری از قطعات فنی هواپیماها را در انبارهای ایران پر کرده و فکر نمیکردند روزی مجبور شوند ایران را ترک کنند.
به همین خاطر تا پایان جنگ بیشتر قطعات را در اختیار داشتیم. فرقی که این زمان و آن زمان داشت وابستگی شدید سیستمهای دفاعی ارتش به آمریکا بود. امروز به جای هواپیما موشکهای ساخت ایران جنگها را اداره میکند. البته هواپیما هم در جاهای خاصی لازم است.
یکی دیگر از امتیازها این است که موشکهای ساخت ایران هیچ گونه وابستگی به قدرتهای بزرگ ندارند و این بزرگترین امتیاز محسوب میشود. برای همین است آمریکا در مقابل دفاع ایران قدرت قبلی را ندارد. امروزه به لطف خدا متخصصین متعهد کشور مواردی که از نظر فنی موردنیاز است پیگیری میکنند. الان خیلی از قطعات عوض شده و خیلی از قطعات در ایران تولید شده است مثلا کامپیوتر هواپیما آن زمان نوارهای تاکتیکی بود.
هواپیما که در حال پرواز بود نوارها به خلبان اطلاعات و هشدار میداد و به خلبان میگفت چیکار کند. الان همه آن نوارها به حافظههای خیلی ریز که مموری خوانده میشود تبدیل شدهاند.
پشتیبانی شما از جنگ چگونه بود؟
روزی که خبر حمله صدام به مرزهای ایران و شروع جنگ اعلام شد ما در پایگاه هشتم شکاری اصفهان (شهید بابایی) بودیم و حالت آماده باش اعلام شد خدمت و پشتیبانی ما در هشت سال دفاع مقدس تعمیر هواپیماهای اف ۱۴ بود که شبانهروزی انجام میشد.
من بیشتر ساعتهای شبانهروز را در قسمت کاری خودم بودم و نمیتوانستم به خانه بروم، همسرم خیلی اذیت میشد. هر چقدر من آنجا اذیت میشدم او بیشتر از من در خانه اذیت میشد و خیلی از مشکلات را تحمل کرد.
تمام پرسنل فنی شبانه روز از جان و دل زحمت کشیده و جنگ را پشتیبانی میکردند. مثلا اگر همکاری برای استراحت به خانه میرفت، نصف شب زنگ میزدیم برای تعمیر قطعه خاصی، به اداره میآمد و کار پشتیبانی معطل نمیشد.
هواپیمای اف ۱۴ هواپیمای پرهزینهای بود و باید زود به زود قطعات آن تعمیر میشد. من خودم که شخص فنی بودم و باید در شعبه مربوطه حاضر میشدم تا تعمیر قطعات الکترونیکی را انجام دهم به آن اکتفا نمیکردم و برای نظارت و پیگیری کارها سر هواپیماها هم میرفتم و به همکاران فنی خودم خسته نباشید گفته و تشکر میکردم و همین امر باعث دلگرمی آنها در تلاش بیشتر برای آماده کردن هواپیما میشد.
هواپیمای اف ۱۴ خیلی گسترده است یک نفر نمیتواند متخصص کل هواپیما باشد. یک عده متخصص تعمیر رادار اف ۱۴ بودند. یک عده موتور و هیدرولیک آن را تعمیر میکردند و یک عده هم متخصص بال و بدنه بودند و باید به صورت منظم همه این متخصصین به هواپیما رسیدگی میکردند.
اگر صد نفر تعمیرات آن هواپیما را انجام نمیدادند یک خلبان نمیتوانست پرواز کند؛ نیروهای فنی خیلی تلاش میکردند تا هواپیماها همیشه مسلح و آماده پرواز باشند.
اف ۱۴ هواپیمای گرانی است و هر پرواز که میرود و میآید تکنسینها باید قطعات معیوب آن را هر چه زودتر عیب یابی و تعمیر کنند. من متخصص قطعه رادار اف ۱۴ بودم. یادم است یکی از قطعات رادار قسمت تغذیه ولتاژهای متفاوت خراب شده بود و در طول جنگ هرچه از این قطعه در انبار بود استفاده شده بود و دیگر موجودی نداشتیم. در نتیجه رادار اف ۱۴ به خاطر همین قطعه به مشکل خورده بود؛
من تصمیم گرفتم آن قطعه را هر طوری شده تعمیر کنم. ولی این قطعه را در داخل موادی غوطهور کرده بودند تا اجزای آن معلوم نباشد که از چه قطعاتریزی ساخته شده است. من آن را به منزل برده و در زودپز جوشاندم تا نرم شود. کم کم نرم شد و موفق شدم قطعات ریز آن را ببینم و بعد موفق شدم نقشههای فنی آن را هم پیدا کنم و بعد از آن با همکاری اساتید متخصص دانشگاه شریف موفق شدیم آن را تولید کنیم.
قطعه دیگری بود که در داخل دریافتکننده رادار اف ۱۴ بود و آن هم هر چه در انبار بود استفاده شده بود و لازم بود آن قطعه را تولید کرده یا از خارج بخریم. این قطعه را هم هم با همکاری متخصصین مربوطه و اساتید دانشگاه تولید کردیم. تعمیر و تولید خیلی از قطعات را این طوری پیش بردیم.
البته بعضی قطعات هم ضروری بود ولی نمیتوانستیم تولید کنیم از طریق چند واسطه تهیه میکردیم. اگر قیمت قطعه مثلا پنج تومان بود ۵۰۰ تومان میخریدیم. علاوه بر این قطعات، زمانی رسید که موشکهای فونکس اف۱۴ هم تمام شد باز هم پرسنل فنی مربوطه با همکاری اساتید دانشگاه شریف و با تغییراتی که در سیستم هواپیما دادند موفق شدند موشکهای هاگ که مربوط به پدافند زمین به هوا بود بر روی اف ۱۴ نصب و ماموریت هواپیما را برای دفاع از کشور هموار کنند.
راستی به عنوان آخرین سوال شما هم در دیدار تاریخی همافران ارتش با حضرت امام خمینی (ره) حضور داشتید؟
در آن دیدار تاریخی من در اصفهان بودم و موفق نشدم در آن جمع حضور داشته باشم. ماجرا به این صورت بود وقتی اعلام کردند حضرت امام فردا به ایران تشریف میآورند من هم مرخصی گرفته و به تهران رفتم ولی متاسفانه آمدن امام به روز بعد موکول شد و من در آن جمع نتوانستم باشم، چون یک روز بیشتر مرخصی نداشتم.
بعد از پایان صحبتهایمان با آقای حسنزاده از همسرشان خانم نانشکری درخواست میکنم تا از سختیها و شیرینیهای زندگی مشترک برایمان صحبت کند. "ما با همدیگر نسبت فامیلی داریم.
خانواده ما در تهران و خانواده ایشان هم در تبریز ساکن بودند؛ آقای حسنزاده وقتی وارد ارتش شد و به تهران رفت و آمد میکرد به منزل ما میآمد و این رفت و آمدها به ازدواج ما منجر شد. در سن ۲۱ سالگی سر سفره عقد نشستم و به او بله گفتم و زندگی مشترک را آغاز کردیم.
اول مدتی در شهر اصفهان ساکن بودیم بعد به پایگاه هشتم شکاری رفتیم. همسرم آن روزها اول صبح میرفت ساعت ۷ عصر میآمد. ساعت کاری زیاد همسرم اذیت کننده و سخت بود. ساعات کاری زیاد همسر برای یک نوعروس جوان سختیها و مشکلات خاص خودش را داشت. خانم نانشکری وقتی از آن روزها حرف میزند دل آزرده میشود "آن سالها محیط اطراف پایگاه هشتم شکاری شبیه یک بیابان بود.
روزی که به پایگاه اسبابکشی کردیم من برای فرزند اولم باردار بودم. به سختی زیاد اسباب و اثاثیه را داخل خانه ریختیم. همسرم به همان حالت مرا در خانه تنها گذاشت و برای انجام امور نظامی رفت. زندگی با یک فرد نظامی در شرایط خاص استرس، دلنگرانی و سختیهای خیلی زیادی دارد.
زمانی که جنگ شروع شد همسرم دیر به دیر به خانه میآمد. معمولا بعد از یک هفته میآمد. تمام کارهای منزل و مواظبت از بچهها را به تنهایی انجام میدادم. همیشه استرس داشتم، میگفتم خدایا اگر یک اتفاقی برای همسرم بیافتد ما تنها میمانیم و اگر در حملات دشمن و بمبارانها اتفاقی برای ما رخ دهد او تنها میماند.
او در روزهای پرتلاطم جنگ رادیو را همراه همیشگی خود ذکر کرده و میگوید: همیشه رادیوی کوچکی داشتم که زیر بالشم میگذاشتم تا از اخبار عملیاتهای جنگ مطلع شوم و اگر لازم بود زیر پلهها سنگر بگیریم. ضمنا همیشه با لباس مرتب و پوشیده آمادهباش بودم. بچهها را هم به همین صورت لباس پوشیده و آماده میکردم. حتی یک ساک کوچکی داشتم و وسایل ضروری را داخل آن قرار داده بودم تا در مواقع لازم استفاده کنم.
وقتی جنگ تمام شد در سال ۱۳۶۹ به تهران منتقل شدیم در تهران که بودیم ایشان هر شب به خانه میآمد از اینکه همه کنار هم بودیم شب بیدار میشدم و خدا را شکر میکردم، چون قبلا از تنهایی خیلی زجر کشیدم. او در پایان صحبتهای خود تاکید میکند: همراهی و تحمل سختیها توسط همسران زندگی مشترک را بادوام میکند.