مخاطب ۲۴- فیلم آموزش الفبا توسط سید حسن نیرزاده - سید حسن نیرزاده نوری (۱۳۰۹ - ۱۳۶۲) از آموزگاران سرشناس ایران بود. سید حسن نیرزاده در سال ۱۳۰۹ در تهران متولد شد. چند ماه بعد پدرش، غلامحسین نیرزاده سردبیر روزنامه غربال، را از دست داد. در سال ۱۳۳۲ آموزگاری را آغاز کرد و پس از آشنایی با سید جعفر بهشتی شیرازی و علامه کرباسچیان در مدارس نیکان و علوی مشغول تدریس شد.
سید حسن نیرزاده که پس از مشاهده سختگیریهای آموزگاران تصمیم گرفته بود معلم شود، همواره با صدای گرم و نگاه مهربان در کلاس حاضر میشد و با استفاده از مهارتهای بازیگری تدریس میکرد. او پس از مطالعه روش باغچهبان، روشی نوین برای تدریس الفبا ابداع نمود.
در سالهای اول پیروزی انقلاب ۵۷ کلاس درس وی با نام «طرحی نو دراندازیم» در برنامه کودک شبکه یک سیما پخش میشد و طرفداران بسیاری داشت. برنامهای که مخاطبان باسواد و بزرگسال را هم شیفته خود کرده بود.
سید حسن نیرزاده این قصه گوی پیر با لباس بلندی بر تن، کلاهی بر سر و عصایی در دست راوی نمایشی می شد که خودش، هم کارگردانی می کرد و هم به جای تک تک شخصیت های قصه از جمله کدخدای سربندان، شعبانعلی، اکبر آقا، آقا کمال، رجب و… با تغییر صدا و شکل و شمایل و اداهای مخصوص، به ویژه تغییر لحظه ای جای کلاه به ایفای نقش ها می پرداخت و یک تنه آنها را اجرا می کرد. در میانه راه نیز با صدای گرمش آوازی سر می داد تا دانش آموزان بیشتر با او ارتباط برقرار کنند.
سید حسن نیرزاده به عنوان مثال برای اینکه یک حرف الفبا را آموزش دهد، یک نمایش کامل جلو تخته سیاه آن هم در سه چهار نقش، بازی می کرد. مثلاً به سمت چپ تخته رفته، کلاهش را روی پیشانیش پایین می داد و در نقش شعبانعلی به سمت راست نگاه می کرد و با صدایی لاتی چیزی می گفت. به سرعت به سمت مقابل می رفت و کلاهش را روی پیشانی بالا می داد و با آرامش و صدایی دلنشین در نقش کدخدای سربندان با شعبانعلی سخن می گفت و او را به کارهای نیک تشویق می کرد، در پایان نیز یک حرف الفبا را در قالب همان نمایش یاد می داد و با خط بسیار زیبا (با پهنای تکه های گچ و به خط نستعلیق) روی تخته می نوشت و داد می زد: “به این چی میگن؟” بچه ها مثلاً می گفتند: “ب”. یک چوب دیگر برمی داشت و روی عصایش می زد و می گفت: “ب ب ب ب …” و همه کلاس با او می خواندند. و بارها و بارها همراهی می کردند.
نیرزاده همیشه برنامهاش را با خواندن این بیت شعر معروف به پایان میرساند که: «مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر، ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم»