به گزارش مخاطب ۲۴، فرهاد، مردی که متهم است با تهدید چاقو و خفهکردن زنان در پارکهای لویزان و اطراف، نقشههای شوم خود را اجرا کرده، ابتدا به اعدام محکوم شد، اما این حکم در دیوان عالی کشور نقض شد. همین موضوع باعث شد قربانیان که سالهاست با کابوس آن روزها زندگی میکنند، دوباره پای میز محاکمه بیایند و زخمهای کهنهشان را مقابل قضات بازگو کنند
پرونده فرهاد به سال ۱۳۹۹ بازمیگردد. او با پرسهزنی در پارکها و مسیرهای پرتردد شرق و شمالشرق تهران، بهویژه حوالی پارکهای لویزان، قربانیان خود را شناسایی میکرد. شیوه کار او ساده، اما هولناک بود. به بهانه پرسیدن ساعت یا درخواست کمک، به زنان و دختران نزدیک میشد و در فرصتی مناسب با تهدید چاقو آنها را به مکانهای خلوت میکشاند و با فشردن گلوی آنها تا سر حد بیهوشی نقشه سیاه خود را اجرا میکرد.
سرانجام در سال ۱۴۰۱فرهاد دستگیر شد. او در بازجوییها بارها اتهامهایش را انکار کرد، اما قربانیان در مواجهه حضوری او را شناسایی کردند. با تکمیل تحقیقات و شکایت ۹ زن، پرونده برای محاکمه به شعبه۱۱دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد و متهم به ریاست قاضی منافیآذرپای میز محاکمه قرار گرفت. دراین جلسه شش نفر از زنان حضور داشتند. وقتی متهم وارد دادگاه شد، دگرگونی حال شکات پرونده را بهخوبی میشد درچهرهشان دید. تعدادی از زنان با یادآوری آزارهای او هقهق گریه نفسهایشان را به شماره انداخته بود. آنسوی دادگاه متهمی با لباس راهراه زندان نشسته بود که خونسردی و آرامش چهرهاش، زنان را آزار میداد.
اولین شاکی وقتی در جایگاه قرار گرفت با شناسایی متهم بهعنوان مرد آزارگر گفت: «مطمئن هستم همین مرد مرا آزار داد. از جلسهای برمیگشتم که در پارک مهرگان این مرد مقابلم ایستاد و ناگهان به سمتم حمله کرد. گردنم را فشار داد که از حال رفتم. وقتی بههوش آمدم در حال آزار و اذیت من بود. به او التماس کردم که شوهر و بچه دارم و رهایم کن، اما فایدهای نداشت و دوباره گلویم را فشار داد که وانمود کردم مردهام و فرار کرد. بعد به همسرم زنگ زدم و پیگیر پرونده بودم تا اینکه متهم دستگیر شد.»
دومین شاکی هم در پارک مهرگان در دام این مرد گرفتار شد. او در تشریح ماجرا گفت: «در پارک همراه همسر و فرزندم بودیم که تلفنهمراهم زنگ خورد. در حال صحبت با تلفن بودم و همسر و فرزندم به سمت زمین بازی رفتند. در یک لحظه این مرد مقابلم ظاهر شد و با چاقو تهدید کرد اگر سروصدا کنم مرا میکشد. بعد هم مرا روی زمین انداخت و آنقدر سرم را به زمین کوبید که بیهوش شدم. وقتی بههوش آمدم زیر یک درخت در آن حوالی بودم. همین متهم مرا آزار داد و برای او اشد مجازات را میخواهم.»
سومین شاکی میگوید: «درحال رفتن به خانه بودم که در محله یوسفآباد مردی با کلاه و ماسک سد راهم شد. قیافهاش را ندیدم، اما جثهاش با متهم یکی بود. ساعت پرسید و بعد خواست به او شماره بدهم. از او خواستم برود که ناگهان گلویم را گرفت و به سمت فضای سبز کنار پل برد و در آنجا بدون توجه به التماسهایم آزارم داد. روسری را دور گردنم گره زد و گفت اگر سروصدا کنی تو را میکشم.»
چهارمین شاکی در تشریح ماجرا گفت: «کنار بزرگراه امامعلی بودم که متهم از من ساعت پرسید و بعد چاقو را روی پهلویم گذاشت و مرا به سمت شمشادها انداخت. قصد آزارم را داشت که همان موقع صدای فردی آمد و از ترس فرار کرد. متهم موتورسیکلتش را آنسوی بزرگراه پارک کرده بود و سوار آن شد و گریخت. مطمئن هستم فردی که به من حمله کرد همین مردی است که در دادگاه حضور دارد.»
شاکی دیگردختر دانشجویی بودکه متهم اورا درمسیر دانشگاه ودرپارکی درشمالشرق تهران به بهانه پرسیدن ساعت به دام انداخت. او با تهدید چاقو این دختر را به سمت شمشادهای کنار پارک برد ودرآنجا نقشه شیطانیاش را اجرا کرد.
آخرین شاکی هم در تشریح ماجرا گفت: «در حال ورزش در پارکی در شمالشرق تهران بودم که این مرد از پشت سر به من حمله کرد و آنقدر گلویم را فشار داد که بیهوش شدم. وقتی بههوش آمدم متوجه شدم مرا آزار داده است.»
در ادامه با توجه به اینکه سه شاکی دیگر دردادگاه حاضر نشده بودند، قضات جلسه رسیدگی را تجدید کردند تا در جلسه بعدی اظهارات این سه شاکی هم ثبت شود.
درادامه روند قضایی، جلسه دوم محاکمه فرهاد در حضور سه نفر از شاکیان و وکیل یکی دیگر از قربانیان برگزار شد که وکیل برای اثبات مدعیات خود به گزارش دی. ان.ای سازمان پزشکی قانونی استناد کرد. او خطاب به قضات خواستار اجرای اشد مجازات برای متهم شد.
شاکی اول در جایگاه قرار گرفت و با بغضی آشکار گفت: «زمانی که هنوز دانشآموز بودم، در مسیر مدرسه به دام این مرد افتادم. با تهدید چاقو مرا به مکانی خلوت کشاند و آزار داد. حتی یک تار موی او را به پلیس تحویل دادم، اما پاسخی دریافت نکردم. هنوز آثار آن حادثه بر روح و روانم باقی است.»
شاکی دوم که تجربه تلخ مشابهی داشت، با صدایی لرزان ادامه داد: «در پارک مشغول ورزش بودم. ناگهان او به من حمله کرد. گلوی مرا فشرد تا بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، متوجه شدم آزار دیدهام. در چهار سال گذشته بارها پیگیری کردهام تا این مرد مجازات شود، اما هنوز به نتیجه نرسیدهایم.»
شاکی سوم نیز با صراحت گفت: «در مسیر خانه به سمت محل کار، زیر یک پل عابر، او به سراغم آمد. با وجود التماسهای من، بیاعتنا آزارم داد. هیچکس در آن لحظه نبود تا کمکم کند. از دادگاه میخواهم هرچه زودتر به این ماجرا پایان دهد وعدالت اجرا شود.»
پس از سخنان شاکیان، نوبت به فرهاد رسید. او که چهرهای آرام، اما مضطرب داشت، بار دیگر اتهامها را رد کرد و گفت: «من هیچیک از این زنان را نمیشناسم. بیگناه هستم و نمیدانم چرا بازداشت شدهام. من یک کارگر سادهام. تنها خطایم این بود که بهطورغیرقانونی وارد ایران شدم و دروغ گفتم خانوادهام در هرات زندگی میکنند. از ترس، واقعیت را پنهان کردم، چون بیم داشتم خانوادهام مرا طرد کنند. همسر و دو فرزندم غیرازمن پناهی ندارند.»
او با تأکید براینکه مدارک ارائه شده علیه او کافی نیست، افزود: «تمام زندگیام در کارگری گذشته است. من نه توانایی مالی داشتم و نه شرایطی که بتوانم چنین کارهایی انجام دهم. همه این ادعاها اشتباه است.»
پس از استماع اظهارات شاکیان، دفاعیات متهم و بررسی مدارک موجود، قضات دادگاه جلسه را تجدید کردند تا نتیجه بررسی نمونههای کشفشده از صحنههای جرم مشخص شود. سرانجام، دادگاه فرهاد را به اتهام تجاوز به اعدام محکوم کرد. همچنین در چند فقره از شکایات که رابطه نامشروع اثبات شد، او به تحمل حبس و تحمل شلاق محکوم شد.
رأی صادره بار دیگر در دیوان عالی کشور مورد بررسی قرار گرفت. قضات دیوان بخشی از حکم مرتبط با رابطه نامشروع را عینا تأیید کردند، اما در خصوص اتهام تجاوز، تحقیقات را ناکافی دانسته و پرونده را برای رفع نواقص و بررسی دوباره به شعبه همعرض ارجاع دادند.
پرونده «شیطان لویزان» همچنان در جریان است. هرچند حکمهای سنگینی علیه متهم صادر شده، اما اصرار او بر بیگناهی و نقص تحقیقات در بخشهایی از پرونده، روند رسیدگی را طولانیتر کرده است. قربانیان، اما همچنان در انتظا اجرای عدالتاند؛ عدالت برای زخمهایی که سالهاست بر جسم و روحشان سنگینی میکند. همه آنها یک چیز میخواهند، پایان دادن به این کابوس و اجرای عدالت.