مخاطب۲۴، علی محرابی - کارشناس و تحلیلگر مسائل بینالملل از دانشگاه تهران در یادداشتی در خصوص نقش اندیشکدهها در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا نوشت:
سیاست خارجی مجموعهای از سیاستها، جهتگیریها و راهبردهایی است که دولتها در عرصه خارجی برای تامین منافع ملی با استفاده از ابزارهای مختلف دنبال میکنند. درواقع سیاست خارجی، چگونگی تعامل یک دولت با کنشگران خارجی و نقش آن در نظام بینالملل را تعیین میکند. نکته حائز اهمیت در سیستم بینالملل امروز که دچار وضعیت پیچیدگی و غیرخطی بوده و دائماً نوپدیدگیهای متعدد در آن ایجاد میشوند، نیاز به نوآوری فکری و استفاده از تجارب، تخصصها و دیدگاههای مختلف در دستگاه تصمیمگیری سیاست خارجی و درک کنشگران آن از محیط بینالمللی است؛ لذا در دنیای کنونی نیاز به نوآوری فکری و همچنین افرادی که بتوانند افکار جدیدی به مجموعه نخبگان و سیاستگذاران کشورها ارائه کنند، هرچه بیشتر احساس و نمایان میشود.
در همین راستا اتاقهای فکر به عنوان کانون اندیشه و تفکر با هدف ایجاد پلی میان قدرت و دانش تاسیس شده و درواقع، ساختارهای مناسبی برای به کارگیری فکر، ایده و علم و دانش برای خدمت به قدرت و دستگاه دیپلماسی و در نهایت تامین امنیت یک کشور هستند. چراکه افراد حاضر در این اتاقهای فکر، با تولید ایدههای جدید کمک میکنند تا دستگاه سیاستگذاری خارجی یک کشور راهی تازه در عرصههای مختلف حیات خود بپیماید و منافع و امنیت ملی کشور را در شرایط پیچیدگی سیستم بینالملل تامین کند. کانونهای تفکر از طریق مطالعات و پژوهشهای علمی به حل مسائل و مشکلات سیاستمداران میپردازند که از یک سو آنان را متوجه مسائل پیشرو (محتمل در آینده) کرده و از سوی دیگر، آنان را در اتخاذ تصمیمات بهینه یاری میرسانند.
در واقع اتاقهای فکر، نهادهای پشتپردهای هستند که در کل فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری سیاستگذاران (قبل از وقوع مسئله، در حین مواجهه، زمان خلق گزینهها و راهکارها، زمان تصمیمگیریها و در نهایت برخورد با پیامدها) آنان را همراهی میکنند؛ بنابراین نخبگان اجرایی برای اتخاذ تصمیمها و استراتژیهای مناسب، نیازمند دسترسی به اطلاعات و تحلیلهای معتبر بوده و ضمن آگاهی از بازخوردهای سیاستهای تدوینشده گذشته، باید توان انتخاب بدیلهای مناسب برای سیاستها و راهبردهای خود را داشته باشند.
در نتیجه با توجه به ماهیت و کارویژههای اتاقهای فکر که همافزایی و انباشت دانش و تجربه به عنوان ویژگی بارز آنهاست، این مراکز از این قابلیت نیز برخوردارند که بتوانند دادهها را به اطلاعات یا اطلاعات پژوهشگران را به دانش تبدیل کرده و سیاستگذاران نیز از این دانش تولیدی در فرایند سیاستگذاری، به ویژه سیاستگذاری خارجی و امنیتی حداکثر استفاده را کنند. در چنین شرایطی است که اتاقهای فکر به مثابه مراکز ایدهپردازی به دلیل کار مداوم تحقیقاتی پیرامون موضوعات مختلف بینالمللی به تدریج به شناخت مناسبی از مسائل مهم دست یافتهاند. به طور کلی اتاقهای فکر از طریق دستیابی به شناخت علمی و همچنین تاثیرپذیری از محیطهای علمی و کاربردی نمودن ایدهها در حوزه سیاست خارجی به ایفای نقش میپردازند. همان طور که نیز بیان شد این امر با پیچیده شدن سیستم بینالملل و وجود نوپدیدگیهای ناشی از وضعیت غیرخطی و ایفای نقش فعالتر کشورها در چنین سیستمی، از اهمیت منحصربفردی برخوردار میشود.
ایالات متحده آمریکا از جمله کشورهایی است که نخبگان دستگاه دیپلماسی آن به درستی دریافتهاند که به تنهایی قادر به درک و تحلیل تمامی فرصتها و موقعیتهای تصمیم و برنامهریزی نیستند. چراکه این کشور به دلیل جایگاه قدرت برتر در چرخه جهانی (و البته جایگاه هژمونیک در چند دهه پیش) و به تبع آن ایفای نقش فعال در عرصه مدیریت سیستم بینالمللی، در حوزه سیاست خارجی با مسائل و مشکلات متعددی روبروست. از جانب دیگر حفظ منافع ملی و تامین امنیت ملی آن در سطح جهانی از ارزش بسیار راهبردی برای آن برخوردار است؛ لذا ماهیت سیستم سیاسی واشنگتن و همچنین جایگاه آن در چرخه جهانی قدرت و مدیریت سیستم بینالمللی، فضای گستردهای را برای ایفای نقش اتاقهای فکر در عرصه سیاست خارجی آن فراهم نموده تا ضمن بهرهگیری از ظرفیت نخبگان علمی و اندیشمندان در کانونهای تفکر، در نهایت منافع و امنیت ملی آمریکا تامین شود.
در همین راستا، اتاقهای فکر در آمریکا به عنوان حلقه مفقوده سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای حکومتی و دولتی عمل کرده و در حدود بیش از دوهزار اتاق فکر در این کشور در جهت افزایش فهم این کشور از مسائل بینالمللی و سیاست خارجی به وجود آمدهاند؛ لذا تحلیل سیاست خارجی ایالات متحده بدون بررسی نقش اتاقهای فکر و اندیشکدهها و جهتگیریهای آنها عملاً غیرممکن بوده و دارای ارزش علمی چندانی نیست.
کالبدشناسی دستگاه سیاستگذاری خارجی آمریکا نشان از آن دارد که نهادهای دستاندرکار در آن را باید به دو دسته نهادهای حکومتی و غیرحکومتی تقسیم کرد. نهادهای حکومتی آن شامل مواردی از جمله ریاست جمهوری، شورای امنیت ملی، وزارت امور خارجه، کنگره، سازمان اطلاعات مرکزی، سازمان امنیت ملی، سازمان اطلاعات دفاعی، وزارت خزانهداری و ... میشود که بررسی آنها از حوصله این مطلب خارج است. با وجود آنکه سیاست خارجی رابطه و روندی است که به دلیل ماهیت آن امری حکومتی و در انحصار آن محسوب میشود، اما در ایالات متحده آمریکا، سازمانها و نهادهای غیرحکومتی تاثیر و نقش بسزایی در روند شکلگیری و اجرای سیاست خارجی دارند. مهمترین این نهادهای غیرحکومتی بدین شرح هستند:
۱. گروههای فشار و منافع ویژه؛
۲. افکار عمومی؛
۳. اتاقهای فکر.
در این بین، اتاقهای فکر به عنوان مهمترین نهاد غیرحکومتی تاثیرگذار بر سیاست خارجی واشنگتن مطرح هستند. در بحث طبقهبندی اتاقهای فکر آمریکا، مولفههای گوناگونی میتواند در نظر گرفته شود. یک گونه طبقهبندی، وقایعنگاری اتاقهای فکر آمریکا است که به چهار دوره یا نسل تقسیم میشوند:
۱. نسل اول: نهادهای تحقیقاتی در امر سیاست؛ اولین موج عمده اتاقهای فکر فعال در سیاست خارجی واشنگتن، در سالهای اولیه قرن بیستم شکل گرفت. این امر در پی تمایل روشنفکران پیشرو و افراد خیری بود که سعی داشتند با ایجاد موسسات، صاحبنظران و رهبران بخشهای دولتی و خصوصی را برای بحث و مناظره پیرامون مسائل جهانی گرد هم آورند. کارشناسان این نهادها گرچه مشاورههای خود را ارائه میدادند، اما هدف اولیه آنها تاثیرگذاری مستقیم بر تصمیمگیریها نبود؛ بلکه هدفشان آموزش و اطلاعرسانی به سیاستگذاران و همچنین به مردم درمورد پیامدهای بالقوه اجرای طیف خاصی از گزینههای سیاست خارجی بود. این گروه برخلاف اتاقهای فکر کنونی، تمایل به دور نگه داشتن خود از فعالیتهای سیاسی داشت که شورای روابط خارجی از جمله مهمترین اتاقهای فکر تحقیقمحور است.
۲. نسل دوم: پیمانکاران دولتی؛ در دوره پس از جنگ جهانی دوم، نیاز به مشاورههای مستقل در زمینه سیاست خارجی بر دستگاه سیاستگذاری آمریکا پررنگتر شد. تصمیمگیران در واشنگتن که به دلیل قدرت سلطهطلبانه در نظام دوقطبی، با مسئولیتهای بیشتری مواجه شده بودند، نیاز بیشتری به دانش و تخصص اتاقهای فکر پیدا کردند. چراکه این اتاقها در تدوین سیاستی منسجمتر و معقولتر برای امنیت ملی به آنها کمک میکردند. این اتاقها از سوی سازمانها و بخشهای دولتی تامین اعتبار میشوند. موسسه رند از جمله مهمترین این اتاقهاست.
۳. نسل سوم: اتاقهای فکر حمایتی؛ در سه دهه اخیر هیچ یک از سایر اتاقهای فکر به اندازه اتاقهای فکر حمایتی از پشتیبانی رسانهها برخوردار نبودهاند. این گروه با تلفیق تحقیقات در زمینه سیاست با شیوههای تهاجمی (شیوهای که توسط گروههای لابی یا دارای منافع خاص استفاده میشود) ماهیت و نقش اتاقهای فکر را تغییر دادند. این اتاقها از فرصتی که برای اثربخشی بر مسیر و محتوای سیاست خارجی به وجود آمده بود، به خوبی بهره بردند. در این دوره به دلیل اینکه صنعت اتاقهای فکر در آمریکا رقابتیتر شده بود، طبیعتاً جلب نظر عموم مردم به طور کلی و ذهن سیاستگذاران به طور خاص، بیش از پیش اهمیت یافت. مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل از جمله اتاقهای فکری است که در این دسته قرار میگیرد.
۴. نسل چهارم: اتاقهای فکر میراثمحور؛ جدیدترین نوع اتاقهای فکر که در نهادهای سیاستگذاری خارجی به وجود آمدهاند، اتاقهای فکر میراثمحور هستند. این اتاقها توسط روسای جمهور پیشین آمریکا ایجاد شدهاند؛ با این هدف که در زمینه سیاست خارجی و داخلی از خود میراثی ماندگار بر جای گذارند. مرکز کارتر و مرکز نیکسون جز این دسته از اتاقها محسوب میشوند.
علاوه بر تقسیمبندی مذکور، اکثریت اتاقهای فکر فعال در ایالات متحده آمریکا وابستگی حزبی و جهتگیری سیاسی-فلسفی داشته که هر دوره بر مبنای به قدرت رسیدن هر حزب، اتاقهای وابسته به آن به اوج فعالیت و شکوفایی خود رسیده و برعکس. در همین راستا اتاقهای فکر را از منظر وابستگی حزبی و جهتگیری سیاسی-فلسفی نیز میتوان تقسیمبندی کرد. برای مثال موسسات مهمی همچون موسسه واشنگتن، رند و مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی راستگرا بوده و در مقابل موسسه کارتر و بنیاد صلح کارنگی چپگرا هستند. از سوی دیگر اداره ملی تحقیقات اقتصادی و شورای روابط خارجی رویکردهای میانهرو دارند. برخی دیگر مانند مرکز اطلاعات دفاعی، مرکز مطالعات سیاسی و موسسه سیاست اقتصادی تمایل به رویکردهای اصلاحطلبانه دارند و عدهای دیگر از جمله بنیاد هریتیج و موسسه امریکن اینترپرایز محافظهکار هستند. آخرین دسته موسسات ترقیخواه بوده که مهمترین آنها شامل مرکز پیشرفت آمریکا، موسسه سیاست قضایی، مرکز مشترک مطالعات سیاسی-اقتصادی و موسسه نظارت جهانی میشود.
یک بحث مهم دیگر در خصوص اتاقهای فکر، شیوه اثرگذاری آنها است. این اتاقها به پنج شیوه بر فرایند سیاستگذاری در سیاست خارجی واشنگتن تاثیر میگذارند که بدین شرح هستند:
۱. ایجاد بستر مناسب برای تحقق گفتوگوهای سازنده در بین نخبگان سیاسی؛
۲. آشنا ساختن مردم با مسائل جهانی؛
۳. ارائه گزینهها و ایدههای خلاق در امور سیاسی؛
۴. کمک به تلاشهای رسمی برای حلوفصل مناقشات؛ و
۵. تربیت کادر متخصص برای حضور و نقشآفرینی در ساختارهای حکومتی.
روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا طی چند دهه اخیر پیچیدگیهای متعدد و خاص خود را داشته که در نهایت منجر به اقدامات متقابل طرفین علیه یکدیگر شده است. به خصوص آنکه با تشکیل پرونده هستهای ایران و به پیوست آن تصویب قطعنامهها و اعمال تحریمهای اولیه و ثانویه نسبت به ایران، روابط دو دولت و سیاست خارجی آنها در مقابل یکدیگر بیش از پیش پیچیده شد که در این بین نقش اتاقهای فکر قابل چشمپوشی نیست.
حتی در برهه مذاکرات ایران و کشورهای پنج به علاوه یک که در نهایت منجر به امضای برنامه موسوم به برجام شد، اتاقهای فکر آمریکا از جمله گروه بینالمللی بحران نقش مهمی در پیشبرد گفتوگوها و تهیه متن برجام داشتند؛ لذا تحلیل سیاستهای واشنگتن در مقابل ایران بدون در نظر گرفتن رویکردها و جهتگیریهای اتاقهای فکر آن امکانپذیر و قابل بررسی نیست. در ادامه مطلب، رویکردها و تفکرات چند اتاق فکر مهم در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران بررسی خواهد شد.
- شورای روابط خارجی: این شورا که معروف به «دولت نامرئی» و «دولت در سایه» است، به عنوان تاثیرگذارترین نهاد فکری بر سیاست خارجی ایالات متحده در سال ۱۹۲۱ م. مشغول به کار شد. هرچند این نهاد ادعای موسسهای غیرحزبی را دارد، اما با هر دو حزب بزرگ آمریکا و به خصوص سیاستمداران میانهروی حزب جمهوریخواه ارتباط نزدیکی دارد. این شورا از سال ۱۹۹۷ م. اولین گزارش اختصاصی خود را درخصوص ایران منتشر کرد و پس از آن به طور متعدد به ادامه انتشار آنها پرداخت. در این میان گزارش ۱۹ ژوئیه ۲۰۰۴ م. تحت نام «ایران؛ زمانی برای یک رهیافت نو» از اهمیت خاصی برخوردار است. چراکه این گزارش منجر به سرآغاز موج جدیدی از اندیشه تعاملگرایی با ایران در میان مخازن فکری آمریکا شد.
این در شرایطی بود که تا پیش از این فضای حاکم بر سیاست و اندیشه روابط خارجی آمریکا درباره ایران پیرامون مقابله، شدت عمل، تغییر و تحریم در نوسان بود. گزارش ۲۰۰۴ م. در ۹۱ صفحه و با سرپرستی زیبگینو برژینسکی و رابرت گیتس تهیه شد که از جمله نکات مهم آن این بود که آمریکا باید به جای تلاش برای سرنگونی حکومت ایران، با نظام کنونی تعامل کند؛ همان طور که واشنگتن در طول تاریخ، روابط دوستانه و صمیمانهاش را با همه حکومتهایی که از نظر فلسفی و سیاسی با آمریکا تفاوت دارند، حفظ کرده است که از جمله آنها میتوان به روابط با شوروی اشاره کرد؛ لذا بر مبنای تجربیات گذشته، تعامل با ایران نیز میتواند صورت گیرد.
- موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن: این موسسه به عنوان پرنفوذترین موسسه تحقیقاتی امور خاورمیانه در آمریکا در سال ۱۹۸۵ م. تاسیس شده و از نهادهای نزدیک به لابی اسرائیل محسوب میشود. پاتریک کلاوسون، نومحافظهکار افراطی و طرفدار تغییر نظام در ایران، و دیوید پولاک، مشاور سابق وزارت امور خارجه آمریکا در امور خاورمیانه، از جمله کارشناسان مهم این موسسه بودهاند.
پاتریک کلاوسون پیشتر مدیر پروژه تحقیقاتی «ابتکار امنیتی ایران» در این موسسه بوده که مایکل آیزنشتات نیز وی را یاری کرده است. هدف این پروژه همانطور که از نام آن هویداست، تغییر نظام در ایران در جهت تامین امنیت آمریکا و متحدانش به خصوص اسرائیل بوده است. لازم به ذکر است که این موسسه به طور مکرر به برگزاری نشستهای ضدایرانی پرداخته است.
- بنیاد ملی برای دموکراسی: این بنیاد با شعار «آنچه برای آمریکا خوب است، برای جهانیان نیز خوب است» بزرگترین تأمینکننده مالی فعالیتهای مخالفین کشورهای دیگر پشت نقاب دموکراسی بوده و هرچند نهادی نزدیک به محافل نومحافظهکار و دست راستی بوده، اما مورد حمایت دو حزب اصلی آمریکا است. هدف از تشکیل آن در سال ۱۹۸۳ م. نیز اشاعه دموکراسی موردنظر آمریکا با اعطای کمکهای مالی به احزاب، رسانهها و مخالفین نظامهای کشورهای دیگر بود. در همین راستا سازمانهای مخالف ایران نیز از سوی این بنیاد کمکهای مالی و معنوی دریافت میکنند.
رویکرد این سازمانها نسبت به ایران، تغییر نظام در آن بوده که حتی برخی نیز توسط خود بنیاد ملی برای دموکراسی تاسیس شدهاند. از جمله مهمترین این موسسات میتوان به بنیاد دموکراسی در ایران، موسسه بینالمللی جمهوریخواه و موسسه امور جهانی اشاره کرد. به عنوان نمونه، بنیاد دموکراسی در ایران در سال ۱۹۹۵ م. با پرداخت هزینه از سوی بنیاد ملی دموکراسی در جهت تغییر نظام در ایران توسط کنت تیمران، از نومحافظهکاران افراطی و اسلامستیز معروف، و با همکاری مخالفین دولت ایران در خارج از کشور تاسیس شد.
- موسسه مطالعات سیاست عمومی آمریکن اینترپرایز: این موسسه مطالعاتی معروف به پدرخوانده نهادهای فکری دست راستی در آمریکاست که بسیاری آن را پرنفوذترین مرکز مطالعاتی نومحافظهکاران بر سیاستهای کاخ سفید در زمان تصدی جمهوریخواهان میدانند. این موسسه ابتدا در سال ۱۹۳۸ م. توسط شماری از تاجران نیویورک در این شهر پایهگذاری شده و پس از آن در سال ۱۹۴۳ م؛ و در اوج جنگ جهانی دوم با نام «انجمن آمریکن اینترپرایز» و انتقال مقر آن به واشنگتن، به طور رسمی کار خود را آغاز کرد. در دهة ۱۹۸۰ م.
رونالد ریگان، رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا (۱۹۸۸-۱۹۸۰)، شماری از صاحبنظران این موسسه را برای اتخاذ یک سیاست خارجی جسورانهتر در مقابل اتحاد شوروی وارد دولت و بدنه دستگاه قضایی این کشور کرد؛ سیاستی که از دید آمریکاییها عامل فروپاشی شوروی بود. لازم به ذکر است، بسیاری از پژوهشگران این موسسه از جمله ریچارد پرل، پل ولفویتز، رامسفلد و دیک چینی حضور پررنگی در دولت جورج بوش پسر داشتهاند.
در رابطه با ایران، آمریکن اینترپرایز از جمله نهادهای نومحافظهکاری است که مذاکره با ایران را به منزله مشروعیت بخشیدن به ماهیت ضدآمریکایی و ضداسرائیلی جمهوری اسلامی ایران قلمداد کرده و غالب کارشناسان آن بر این عقیده بودند که تنها باید از طریق حمله نظامی و تغییر نظام اسلامی در ایران، مشکلات میان ایران و غرب را حلوفصل کرد. اما هماکنون تحلیلگران آن بر این اعتقادند که دیگر نمیتوان امیدی به انقلاب جدید در ایران داشت و دولت جمهوری اسلامی ایران در مهار مخالفین خود موفق عمل کرده است.
- موسسه بروکینگز: این موسسه در ابتدا با نام «موسسه تحقیقات دولتی» به عنوان یکی از قدیمیترین موسسات تحقیقاتی واشنگتن در کنار «بنیاد صلح بینالمللی کارنگی» در سال ۱۹۱۶ م. توسط یک تاجر اهل سنتلوئیز تأسیس شد. این موسسه که از جمله پرنفوذترین موسسات تحقیقاتی در پایتخت آمریکاست، در تمام موضوعها از اقتصاد گرفته تا سیاست خارجی فعالیت میکند. گرایش سیاسی آن لیبرال بوده و تحقیقات آن به سه بخش مطالعات اقتصادی، سیاست خارجی و مطالعات سیاسی تقسیم میشود. موسسه بروکینگز نسبت به ایران در برهههای مختلف موضعگیریهای متعددی داشته است.
این موسسه در برخی زمانها اصرار بر گزینه تحریمهای شدیدتر داشته و این در شرایطی است که مذاکره را بهترین شیوه در مقابل ایران دانسته است. در رابطه با مسئله هستهای ایران، کارشناسان آن معتقدند که آمریکا باید بر تقویت دیپلماسی عمومی خود تمرکز داشته و جهانیان را نسبت به خطر ایران قانع سازد. همچنین تمرکز برای همراهی چین و روسیه در رابطه با تحریمها را توصیه کرده است.
- بنیادهای جامعه باز: «بنیادهای جامعه باز»، «موسسه جامعه باز» و «بنیاد سوروس» نامهایی هستند که غالباً برای اشاره به تشکیلات تحت نظارت «جورج سوروس» از آنها استفاده میشود. نهاد مذکور در سال ۱۹۸۴ م. توسط این میلیاردر یهودی و در راستای کمک به مخالفان کشورهای کمونیستی برای سرنگون کردن دولتهای این کشورها تشکیل شد که پس از سقوط اتحاد شوروی نیز فعالیتهای خود را به دیگر بخشهای جهان از جمله آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه تسری بخشید؛ اکنون نیز در بیش از هفتاد کشور فعالیت دارد.
گردانندگان این نهاد، اهداف خود را کمک به استقرار دموکراسی در سراسر جهان و انجام تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در کشورهای در حال توسعه به منظور گذر از جوامع بسته موجود به جامعه باز اعلام کرده و در این میان از برنامههای اقتصادی متعدد نیز بهره میگیرند. این بنیاد موضعگیریهای تندی نسبت به ایران داشته و در همین راستا اعطای بورسیه به مخالفان ایران و تامین مالی گروههای بزرگ مخالف جمهوی اسلامی، از جمله برنامههای دائم آن بوده است.
- موسسه هوور: «موسسه جنگ، انقلاب و صلح هوور» وابسته به دانشگاه استنفورد و مستقر در آن، از قدیمیترین مراکز تحقیقاتی ایالات متحده است که در سال ۱۹۱۹ م. توسط هربرت هوور، سیویکمین رئیسجمهور آمریکا (۱۹۳۳-۱۹۲۹) از حزب جمهوریخواه، تأسیس شد. پس از جنگ جهانی دوم و تاسیس سازمان ملل، گفته میشود این موسسه نقشی جدی در تنظیم ساختار و ارکان سازمان ملل داشته است. این مرکز از جمله مخازن فکری نومحافظهکار به شمار میرود که اعضای آن پستهای کلیدی را در دولت جورج بوش پسر به دست داشتند.
به طور کلی، خطمشی موسسه هوور همان اهداف «کمیته جهان آزاد» در دوران جنگ سرد است که در سال ۱۹۸۱ م. با حمایت گروههای نومحافظهکار و به ریاست دونالد رامسفلد به وجود آمد و خود را به عنوان سازمانی متعهد به دفاع از جهان غیرکمونیست میدید. به اعتقاد کارشناسان این موسسه، آمریکا تنها زمانی میتواند به ساخت تسلیحات هستهای توسط ایران و حمایت این کشور از گروههای تروریستی پایان دهد که حکومتی دموکراتیک در ایران حاکم شود. آنها معتقدند ایالات متحده باید کمک موثری به ایجاد شرایط مناسب برای دموکراتیک کردن ایران کند؛ همچنین گزینه نظامی مسیر رسیدن به دموکراسی در ایران را به شدت مورد آسیب قرار خواهد داد.
- بنیاد صلح بینالمللی کارنگی: این بنیاد که به ادعای خود نهادی در راستای صلح و مبارزه با جنگ و همچنین فراحزبی بوده، توسط اندرو کارنگی در نوامبر ۱۹۱۰ م. تاسیس شد و نخستین مرکز تحقیقاتی سیاست خارجی بود. وی با اعتقاد به اینکه جنگها با قوانین و سازمانهای بینالمللی قدرتمند میتوانند از صحنه جهانی حذف شوند، در حمایت از اندیشه خود ۵/۱ میلیون دلار برای ساخت «کاخ صلح» در لاهه هزینه کرد. بنیاد کارنگی بر روی تحولات ایران خصوصاً روند پرونده هستهای آن تمرکز جدی داشته و همچنین پیگیر رویکرد براندازی نرم در ایران بوده است.
در کل، کارشناسان این بنیاد با حمله نظامی به دلیل تبعات آن مخالف هستند؛ ولی اشاره میکنند که در صورت شکست دیپلماسی، احتمال حمله به ایران به شدت افزایش خواهد یافت. زیرا اسرائیل، ایران دارای بمب هستهای را تهدیدی برای موجودیت خود میداند و آن را برنمیتابد. در رابطه با تغییر نظام در ایران، بهترین گزینه را برای تغییر رفتار ایران، نه تغییر نظام بلکه حمایت از جنبشهای درون ایران میداند.
- بنیاد هریتج: این بنیاد به عنوان یک مرکز تحقیقاتی محافظهکار و نزدیک به جمهوریخواهان در سال ۱۹۷۳ م. تأسیس شد و ماموریت خود را تدوین و ترویج سیاستهای عمومی محافظهکارانه بر پایه اصول تجارت آزاد اعلام کرد. رشد بنیاد هریتج تا حدی ناشی از این احساس در اردوگاه محافظهکاران بود که «موسسه آمریکن اینترپرایز» بیش از حد ملایم عمل میکند و از نظر ایدئولوژیک استوار نیست. این بنیاد در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان (۱۹۸۸-۱۹۸۰)، عملا وارد حوزه تصمیمسازی کاخ سفید شد و توانست با استفاده از نفوذ مدیران خود، نقشی تعیینکننده در تدوین سیاستهای عمومی کاخ سفید از جمله حوزه سیاست دفاعی و خارجی بر عهده گرفته و به هدایتگر اصلی اجرای ایدههای نئولیبرالیستی تبدیل شود.
جهتگیری بنیاد هریتج راجع به ایران از همان ابتدای انقلاب اسلامی، تغییر نظام در ایران و حمله نظامی بوده و تمایلی به رویکرد مذاکره در قبال ایران ندارد؛ لذا مذاکره با ایران را شکستخورده دانسته و بر افزایش فشارها در عرصه حقوق بشر، حمایت از مخالفین و تشدید تحریمها اصرار داشته و بیان میکند که در صورت عدم پاسخگویی تحریمها، باید به اقدام نظامی روی آورد.
- موسسه تحقیقاتی رند: این موسسه که مقر آن در سانتامونیکا است، در سال ۱۹۴۸ م. به عنوان شرکتی غیرانتفاعی به ثبت رسیده است. موسسه رند در ابتدا برای انجام یک پروژه تحقیقاتی پس از جنگ جهانی دوم تأسیس شد که هم اکنون یکی از بزرگترین سازمانهای تحقیقاتی است. این موسسه تحقیقات متعددی را درمورد ایران انجام داده و معتقد است که ایران کانون حرکتهای انقلابی-اسلامی بوده و شناخت آن کمک بزرگی به سیاستمداران آمریکایی جهت مهار ایران و حرکتهای اسلامی خواهد کرد.
موسسه رند موضعگیریهای متعددی نسبت به ایران داشته و در طول دهههای گذشته تحلیلهایی راهبردی را جهت دامن زدن به درگیریها و تنشهای داخل ایران ارائه داده که تشکیل شبکههای اجتماعی در فضای مجازی، انقلاب توئیتری، سازماندهی نهادهای مخالف در درون کشور و ... از جمله مهمترین آنها بوده است.