مخاطب ۲۴، ایران در تاریخ معاصر خود همواره با مسئلهای بنیادین روبهرو بوده است: استقلال سیاسی و اقتصادی در برابر قدرتهای خارجی. در میانه قرن بیستم، نقطه اوج این چالش در جریان ملی شدن صنعت نفت و رویارویی دکتر محمد مصدق با بریتانیا و سپس ایالات متحده شکل گرفت. مصدق، با اتکا به خواست عمومی برای رهایی از سلطه استعمار نفتی انگلستان، پرچم ملی شدن صنعت نفت را برافراشت؛ اقدامی که نهتنها یک تحول اقتصادی بود بلکه در حکم اعلام استقلال سیاسی ایران در برابر قدرتهای جهانی تلقی شد. اما مقاومت ایران در آن زمان، با وجود مشروعیت داخلی و حمایت مردمی، سرانجام با توطئه مشترک بریتانیا و آمریکا در قالب کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به شکست انجامید. کودتای ۲۸ مرداد نهتنها پایان دولت ملی دکتر مصدق را رقم زد، بلکه یک بار دیگر نشان داد که هرگاه انسجام داخلی تضعیف شود و شکافهای سیاسی- اجتماعی تعمیق یابد، قدرتهای خارجی قادر خواهند بود از این فرصت بهرهبرداری کنند و مسیر تاریخ را تغییر دهند.
با وجود شکست سیاسی دکتر مصدق، دستاورد بنیادین او، یعنی ملی شدن صنعت نفت، همچنان پابرجا ماند. نفت ایران، هرچند بعدها در چارچوب کنسرسیومهای جدید بار دیگر زیر سایه نفوذ غرب قرار گرفت، اما اصل مالکیت ایران بر منابع نفتی تثبیت شد. این تجربه تاریخی، نشاندهنده پیوند عمیق میان استقلال ملی، کنترل بر منابع استراتژیک و منازعه با قدرتهای خارجی بود؛ پیوندی که امروز نیز در مسئله انرژی هستهای ایران تکرار شده است.
در آغاز قرن بیستویکم، جمهوری اسلامی ایران با پروندهای روبهرو شد که ماهیت آن بهطور شگفتآوری یادآور ملی شدن نفت در زمان مصدق است. انرژی هستهای، همانند نفت در آن زمان، به عنوان منبعی استراتژیک و تعیینکننده برای توسعه و استقلال کشور شناخته شد. ایران تلاش کرد تا چرخه کامل فناوری هستهای را بومیسازی کند و از وابستگی به غرب و شرکتهای خارجی در این حوزه بپرهیزد. این سیاست، همانند سیاست ملی شدن نفت، به چالش مستقیم با قدرتهای جهانی، بهویژه ایالات متحده و متحدان غربیاش، منجر شد. غرب، با اعمال فشارهای سیاسی، اقتصادی و تحریمهای گسترده، تلاش کرد ایران را از پیگیری استقلال هستهای بازدارد، درست همانطور که بریتانیا در دهه ۱۳۳۰ کوشید مانع استقلال نفتی ایران شود.
در هر دو مقطع تاریخی، مسئله کلیدی، استقلال و حق تعیین سرنوشت ملت ایران در برابر قدرتهای خارجی بود. در دوره دکتر مصدق، نفت به عنوان خون اقتصاد صنعتی جهان اهمیت داشت و ایران با ملی کردن آن، به صورت مستقیم منافع استراتژیک بریتانیا را به چالش کشید. امروز نیز انرژی هستهای، نه صرفاً به عنوان یک فناوری، بلکه بهعنوان نماد قدرت ملی و توانایی ایران برای ایستادگی در برابر نظام سلطه تعبیر میشود. بدین ترتیب، انرژی هستهای برای ایران همان جایگاهی را یافته که نفت برای مصدق داشت؛ ابزاری برای تثبیت استقلال و مقاومت در برابر فشار خارجی.
تفاوت مهم میان دو دوره، شرایط ژئوپلیتیکی و قدرت داخلی ایران است. در زمان مصدق، ایران نظامی شکننده و وابسته داشت، ارتش زیر نفوذ دربار و قدرتهای خارجی بود و جامعه سیاسی دچار شکافهای عمیق میان جبهه ملی، نیروهای مذهبی، و جریانهای چپ بود. این اختلافات داخلی، زمینه را برای موفقیت کودتا و سرنگونی دولت ملی فراهم کرد. اما در وضعیت کنونی، جمهوری اسلامی ایران با وجود چالشهای داخلی، دارای ساختار حکومتی یکپارچهتر و توان نظامی و امنیتی قدرتمندتری است. تجربه تلخ کودتای ۲۸ مرداد به حافظه تاریخی ملت ایران افزوده شده و همین عامل سبب شده است که حساسیت بیشتری نسبت به وحدت داخلی و جلوگیری از نفوذ خارجی وجود داشته باشد.
از سوی دیگر، نظام بینالملل نیز تغییر یافته است. در دهه ۱۹۵۰، ایران عملاً در حیاط خلوت قدرتهای غربی قرار داشت و بلوکبندیهای جهانی جنگ سرد اجازه استقلال واقعی را نمیداد. اما در عصر کنونی، چندقطبی شدن نسبی نظام بینالملل و ظهور قدرتهایی، چون چین و روسیه، فضای مانور بیشتری برای ایران فراهم کرده است. ایران توانسته با بهرهگیری از این شرایط، در برابر فشارهای غرب مقاومت کند و حتی جایگاه منطقهای و بینالمللی خود را ارتقا دهد.
با این حال، شباهتهای قابل توجهی میان دو دوره باقی است. همانگونه که بریتانیا و سپس آمریکا در دوره مصدق از ابزار تحریم، فشار اقتصادی و عملیات روانی برای تضعیف دولت ملی استفاده کردند، امروز نیز آمریکا و غرب از همین ابزارها برای فشار بر ایران بهره میبرند. همانطور که در سال ۱۳۳۲ اختلاف میان نیروهای ملی، مذهبی و چپ سبب شد مصدق در برابر توطئه خارجی تنها بماند، در شرایط کنونی نیز خطر تفرقه داخلی میتواند بزرگترین تهدید برای استقلال و مقاومت ایران باشد. تاریخ نشان داده است که بدون انسجام ملی و وحدت در برابر دشمن خارجی، مقاومت پایدار نخواهد بود.
پرسش اساسی این است که آیا سرنوشت امروز ایران در مواجهه با قدرتهای جهانی همانند تجربه مصدق رقم خواهد خورد؟ پاسخ را باید در دو سطح بررسی کرد: نخست در سطح داخلی و دوم در سطح بینالمللی. در سطح داخلی، میزان مشارکت و حمایت مردم از سیاستهای استقلالطلبانه و همچنین توانایی حاکمیت در مدیریت اختلافات سیاسی و اجتماعی نقش تعیینکنندهای دارد. اگر شکافهای داخلی به حدی برسد که زمینه مداخله خارجی را فراهم کند، خطر تکرار تجربه تلخ کودتای ۲۸ مرداد وجود خواهد داشت. اما اگر انسجام ملی حفظ شود، مقاومت ایران میتواند به ثمر بنشیند. در سطح بینالمللی نیز، تفاوت امروز با گذشته در آن است که ایران دیگر تنها نیست و میتواند بر حمایت و همکاری قدرتهای غیرغربی تکیه کند؛ موضوعی که در زمان مصدق وجود نداشت.
بنابراین، مقایسه ملی شدن صنعت نفت و پرونده هستهای ایران نشان میدهد که تاریخ هرچند تکرار نمیشود، اما الگوها و شباهتهای بسیاری دارد. استقلال ملی همچنان جوهره سیاست ایران است، چه در دهه ۱۳۳۰ و چه در آغاز قرن بیستویکم. نفت و انرژی هستهای دو نماد متفاوت از یک حقیقت واحدند: حق ملت ایران برای تعیین سرنوشت خویش و مقاومت در برابر سلطه قدرتهای خارجی. تجربه مصدق هشداری تاریخی است که نشان میدهد بدون وحدت داخلی و انسجام ملی، حتی مشروعترین جنبشهای استقلالخواهانه نیز میتوانند قربانی توطئه قدرتهای خارجی شوند.
امروز ایران در نقطهای تاریخی قرار دارد. همانگونه که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرنوشت کشور با مداخله خارجی تغییر یافت، اکنون نیز پرونده هستهای میتواند سرنوشت آینده ایران را رقم بزند. اما برخلاف آن زمان، ایران تجربهای تاریخی و ساختاری قویتر در اختیار دارد. پرسش اصلی این است که آیا این بار ملت ایران خواهد توانست از تکرار سرنوشت تلخ گذشته جلوگیری کند و مقاومت را به ثمر برساند، یا اینکه بار دیگر تاریخ، با شکلی متفاوت، تکرار خواهد شد؟