بمب افکن B2 قارقارک است، مخاطب24، سیاستمداران بیدستاورد، با سخنان نسنجیده خود به هزینهسازهای رسانهای تبدیل شدهاند؛ چهرههایی بدون کارنامه اما پر از جنجال، که با استفاده از پیامهای یک طرفه، بیش از آن که به نظام خدمت کنند، برایش مشکل میتراشند.
در این سالها هرگاه پای هزینههای حیثیتی یا اجتماعی جمهوری اسلامی به میان آمده نگاهها به سوی بیرون دوخته شده است؛ از تحریمها تا فضاسازی مخرب اپوزیسیون.
اما کمتر کسی به چهرههای شناختهشدهی سیاسی که با رفتار و گفتارشان باعث تضعیف در افکار عمومی داخلی شده و خوراک تبلیغاتی برای رسانههای خارجی را فراهم میکنند میپردازد.
این طیف خاص که همواره خود را "خادم نظام" معرفی میکنند، در عمل ضربههایی وارد کرده و میکنند که هیچ دشمنی نمیتواند بدین صورت صدمه بزند.
نمونههای اینگونه افراد کم نیستند، کسانی که هر وقت در موضعی قرار میگیرند که تریبونی در اختیارشان است به جای تقویت عقلانیت و انسجام با لفاظیهای آتشین و فرافکنیهای کودکانه به شعور عمومی توهین میکنند، هرچند که در ظاهر لباس دغدغهمندی، بر تن دارند.
جالب آن که این چهرهها معمولا در هیچ میدان اجرایی یا حضور نداشته یا حضوری موثر نداشتهاند و کارنامهشان در بهترین حالت خالی از دستاورد و در بدترین حالت مملو از شکستهاییست که مشکلاتی برای کشور تراشیده است.
یکی از مهم ترین ویژگیهای این افراد، آن است که مسئولیتپذیری در قاموس فکریشان جایی ندارد، اگر پرسیده شود که چرا سخنشان سبب التهاب یا حرفشان دستاویز معاندین شده، بلافاصله با چرخشی ماهرانه موضوع را به سوء تعبیر رسانهها حواله میدهند، آن هم در حالی که بخش قابل توجهی از تنشهای رسانهای، ناشی از گفتارهای نسنجیده آنان است.
نکته تاسف بار دیگر، فضای رسانهای متراکم پیرامون این افراد و جایگاههای غیررسمی است که برای خود درست نمودهاند، از تولیدات تصویری تا صفحات روزنامه و نشستهای خبری و البته، متاثر کننده آن که در تریبونهای خود جا برای دیگرانی که نوعی متفاوت میاندیشند نبوده و بدتر از آن فشاری است که برای جمعآوری سایر بابهای رسانهای میآورند.
برخی از این چهرهها، زبان تحقیر و عربده کشی را جایگزین منطق گفتگو کرده و جامعه یکپارچه و تک صدا در ذهن دارند که گفتگو و به دور از سفسطه در آن راه به جایی نمیبرد.
باید به یاد داشت آنان که با چوب تکفیر و انگ زنی، افراد را از دایره انقلاب بیرون میرانند، در واقع بی آن که بداند همان کاری را میکنند که دشمن میخواهد، یعنی شکاف حداکثری میان نظام و مردم.
در حوزه دیپلماسی، گاه دیدهایم که برخی اظهارنظرها چنان با بیدقتی صورت گرفته که مستقیم بر فرآیند کار دیپلماتیک از جمله مذاکرات تاثیر منفی گذاشته است، سخنانی نسنجیده که نه با وزارت امور خارجه هماهنگ بوده، نه با منافع ملی همخوانی داشته و نه حتی با اصول اولیه ارتباطات متقابل سازگار است. نتیجه چیست؟ طرف مقابل، بهجای تحلیل رسمی مواضع و شنیدن یک صدا از ایران به چنین اظهاراتی استناد و ایران را کشوری نامنسجمِ فاقد عقلانیت معرفی میکند.
در مسائل اقتصادی هم شرایط بهتر نیست، گاه سخنان این عزیزان باعث خنده شده و بیشتر از تحریمها به نوسان بازار دامن زده است.
هرگاه لب به پیشبینی یا توصیه باز کردهاند، بازار متشنجتر شده، قیمت ارز و طلا بالا رفته و موجی از نگرانی بازار را فرا گرفته است.
مردم حق دارند بپرسند که اگر مسئولیتی ندارید، چرا دخالت میکنید؟ و اگر مسئولیت دارید، چرا بدون برنامه و حساب حرف میزنید و یا حتی کاری نمیکنید؟
چرا همچنان تریبون دارید؟
چرا هیچ سازوکار روشنی برای بازخواست وجود ندارد؟
سکوت در برابر چنین چهرههایی خود نوعی خیانت به منافع ملیست، بیشک نقد منصفانه حتی اگر تند باشد پذیرفتنی است اما بازیهای سیاسی در پوشش دلسوزی، خطرناک است.
وقتی یک سیاستمدار در لباس مدافع، سخنانی میگوید که مشکل ساز است باید به او هشدار داد که بیش از دشمن شما در حال تضعیف ساختار هستید.
وقت آن رسیده که مرز میان "مخالف دلسوز" و "مدافع خطرناک" مشخص شود.
نظام بیش از هر زمان، به پالایش درونی در سطح "خاله خرسها" نیاز دارد، تریبونهای کشور نباید در اختیار کسانی باشد که بدون مسئولیتپذیری التهاب میسازند و از بازتاب سخنانشان احساس قدرت میکنند، اقتدار، در سکوتِ منطقیست، نه در فریادهای بیاثر.