به گزارش مخاطب 24: تجمع اخیر طرفداران رضا پهلوی در مونیخ که با تبلیغات گسترده رسانهای همراه بود، بار دیگر واقعیتی غیرقابلانکار را آشکار کرد؛ شکاف عمیق میان تصویر رسانهای و واقعیت اجتماعی سلطنتطلبان. فراخوانی که قرار بود نمایش «اتحاد تبعیدیان و مخالفان» باشد، در نهایت به گردهمایی چند ده نفره انجامید و تبدیل به نماد انزوای سیاسی شد.
قدرت سیاسی واقعی چیزی فراتر از هیاهوی رسانهای و شعارهای توخالی است؛ برای تبدیل شدن به نیرویی که توان اقدام و اثرگذاری داشته باشد، باید بر مؤلفههایی نظیر پایگاه اجتماعی زنده در بطن ملت، ارتباط ارگانیک با حافظه و هویت تاریخی مردم، مشروعیت اخلاقی و سیاسی، توان سازماندهی عملی و... اتکا کرد؛ چراکه در غیر این صورت محکوم به فنا هستی، حتی اگر تریبونهای غربی و لابیهای خارجی با رویکردهای فریبکارانه بخواهند اسطورهای را به مردم معرفی کرده و وی را عامل رستگاری ملت بنامند.
رضا پهلوی دقیقاً مصداق چنین ناتوانی است؛ چهرهای شکست خورده و دور افتاده از واقعیتهای امروز کشور و اسیر حمایتهای بیگانه که بیمحابا خود را در اختیار پروژههای ایرانستیزان قرار داده و همواره سنگ روی یخ شده است. نگاهی به نقشآفرینی رضا پهلوی در مقاطع مختلف حکایت از این حقیقت دارد که هر بار اپوزیسیون خارجنشین کوشیده از وی بهعنوان «آلترناتیو آماده» بهرهمند شود، نتیجهای چیزی جز رسوایی برای خاندان پهلوی و حامیانش نداشته؛ چراکه هربار با واکنش سرد جامعه ایرانی روبهرو شده است.
مونیخ؛ صحنه رسوایی صهیونیستها برای علم کردن ولیعهد
گردهمایی اخیر مونیخ، آخرین و گویاترین پرده این شکست بود. برنامهای که قرار بود نماد اتحاد و قدرت سلطنتطلبان باشد، در عمل به صحنهای برای نمایش تنهایی و بیپایگاهی رضا پهلوی بدل شد. با وجود تبلیغات گسترده، حمایت مستقیم لابیهای صهیونیستی و حتی حضور رسانههای غربی، نتیجه تجمعی پراکنده و فضایی سرد بود که از آن میتوان بهعنوان معیاری عینی برای سنجش مقبولیت اجتماعی رضا پهلوی و جریان سلطنتطلبی یاد کرد آن هم در دنیایی که حرکتهای سیاسی با پشتوانه اجتماعیاش سنجیده میشوند پس بدون هیچ اغماضی میتوان گفت، این میزان استقبال، گویاترین پاسخ به توهماتی است که پیرامون بازگشت سلطنت یا نقشآفرینی پهلوی در آینده ایران مطرح میشود.
گردهمایی مونیخ تنها برای رضا پهلوی و اربابانش یک شکست نبود، بلکه درون اپوزیسیون خارجنشین هم بازتابی تلخ داشت. بسیاری از گروههای مخالف جمهوری اسلامی، حتی آن دسته از افرادی که از نظر ایدئولوژیک زاویهای با پهلوی ندارند، این تجمع را به دلیل نمایش پرچم رژیم جعلی صهیونیست، محکوم نکردن تجاوز به ایران، سردادن شعارهای ضد ملی و... نماد وابستگی آشکار و بیبرنامگی سلطنتطلبان دانسته و آن را «شوی تبلیغاتی لو رفته» نامیدند که هیچ کارکرد تحولاتی ندارد و صرفاً بخشی از سناریوی تلآویو و واشنگتن است.
این عدم انسجام و وادادگی حتی از نگاه تحلیلگران همسو با اپوزیسیون نیز دور نماند و آنها نیز بر بیرمقی گردهمایی مونیخ اذعان داشته و اعتراف کردند که پهلوی قادر به ایفای نقش کانونی برای اجماع بین اپوزیسیون نیست و در همین راستا این گردهمایی به جای نمایش اتحاد، شکاف و پراکندگی را برجسته کرده و نشان داد که هیچکدام از گروههای ضدایرانی حاضر به همراهی علنی با پروژه صهیونیستی نیستند از همین رو شکست گردهمایی مونیخ فقط به معنای پایان یک نمایش خیابانی نبود؛ این رویداد موقعیت پهلوی را حتی در میان اپوزیسیون خارجنشین تضعیف و راه را برای حذف تدریجی پهلوی و تثبیت گفتمانهای جایگزین باز کرد.
جنگ ۱۲ روزه؛ ملت در میدان
این تصویر را کنار رخداد جنگ ۱۲ روزه بگذاریم. در آن مقطع، ایران مستقیماً هدف حملات ترکیبی آمریکا و رژیمصهیونیستی قرار گرفت. دشمن میخواست با یک ضربه سنگین، اراده ملی را بشکند اما نتایج شگفتبار آن دنیا را مبهوت کرده و نشان داد که نیروهای مسلح ایران با پشتیبانی اجتماعی، پاسخی قاطع و فراتر از انتظار به متجاوزان دادند و از سوی دیگر نیز افکار عمومی، حتی منتقدان داخلی، تمامقد با محکوم ساختن حمایت ایالات متحده از جنایت آشکار صهیونیستها در کنار ملت قرار گرفته و به فرصتطلبان اجازه سوءاستفاده ندادند و با این هماهنگی ملی دوباره برای همگان مسجل شد که وقتی پای عزت و استقلال ملی در میان باشد، اختلافات داخلی رنگ باخته و ملت حول پرچم مقدس کشور و تحقق اهداف ملی یکپارچه میشود و درست در همین بزنگاه بود که تضاد آشکار عیان شد؛ ملت ایران با سینه ستبر در میدان مقاومت ایستاد و رضا پهلوی و حلقه اطرافش، همصدا و همگام با متجاوزان، در رسانههای غربی، ضمن توجیه حملات، خواستار تحریم و فشار علیه ملت شدند تا جایی که باعث حیرت مجریان و کارشناسان غربی شده و مورد نهیب برخی از آنها قرار گرفتند.
خطای راهبردی صهیونیستها و آمریکاییها در پروژه مونیخ
سرمایهگذاری روی رضا پهلوی تنها یک اشتباه تاکتیکی نیست، بلکه بخشی از خطای عمیقتر غرب و صهیونیسم در فهم جامعه ایران است. آنهایی که با اهرمهای مختلف به زورآزمایی با ملت ایران پرداخته و خیال میکردند با تحریمهای فلجکننده میتوانند ایران را تسلیم کنند، همان تحلیلگرانی که هر گونه اعتراض صنفی، اجتماعی و سیاسی را مقدمه فروپاشی نظام میدانستند و هر بار با اتحاد و همبستگی مردم غافلگیر شدند. نمایش مبتذل مونیخ دوباره ثابت کرد که طراحان این پروژه قادر به فهم عمیق هویت تاریخی، عزت ملی و حافظه فعال مردمی ایران نیستند که میخواهند برچسبهای جعلی و آلترناتیوهای وابسته را به ملت تحمیل کنند در حالی که حافظه تاریخی مردمی سدی ستبر برای مقابله با جریانهای وابسته به متجاوزان است به ویژه که ملت ایران تجربه سلطنت خاندان پهلوی را که با کودتای انگلیسی و آمریکایی به قدرت رسیده و در اوج بحران، فرار را بر قرار ترجیح دادند هرگز فراموش نمیکند. حتی نسل جدیدی که آن دوران را ندیده، از روایتهای جسته و گریخته تاریخ آموخته که پهلوی، چیزی جز وابستگی و تحقیر ملی به یادگار نگذاشت و هرگز به میراثداری که زیر پرچم دشمن میایستد، رویخوش نشان نمیدهد.
پیامهای راهبردی مونیخ به دوستداران ایران
گردهمایی مونیخ پیامهایی نیز برای مسئولان و کارگزاران کشور داشت که بررسی آن، تصویر شفافی از بدخواهان به نمایش گذاشته و تکالیفی را برای آنها مشخص میکند.
1- دشمن هنوز درک درستی از ایران ندارد و از هیچ تلاش برای سوءاستفاده از نارضایتیها دست نمیکشد، کمااینکه برای چندمینبار روی مهره سوختهای مثل رضا پهلوی سرمایهگذاری میکند.
2- ملت سربلند ایران در بزنگاههای واقعی مرز عزت ملی را تشخیص داده و برنده همه منازعات است از همین رو توجه صد در صدی به توصیههای رهبر انقلاب در تکریم مردم و تقویت این سرمایه اجتماعی با اصلاحات، گفتوگو و مدیریت کارآمد امری ضروری است.
3- شکست دشمنان در جبهههای مختلف نباید سادهانگارانه تبیین شود؛ چراکه دشمنان ملت ایران مترصد یافتن مسیرهای تازه برای فشار و نفوذند و هرگز عقب نمیایستند بنابراین ترمیم پیوند ملت و حاکمیت، مقابله با فساد و ناکارآمدی و حفظ انسجام اجتماعی مهمترین مسئولیت دلسوزان و دوستداران ایران در جایگاههای مختلف است؛ چراکه با وجود این قدرت مردمی، همه برنامههای صهیونیستی محکوم به شکست است خواه در میدان نبرد باشد خواه در گردهماییهای براندازانه که نشان داد توهمی بیش نیست.
منبع: فرهیختگان