مخاطب24- پوتینی که در جنگ بکار نیاید، دمپایی هم نیست!- پوتینی که در روز جنگ به کار نیاید، حتی از دمپایی هم بیارزشتر است. دمپایی دستکم صادق است، هرگز ادعای رزم ندارد، توهمی نساخته و کسی را فریب نمیدهد. اما آنان که حس امنیت و اتکا ایجاد کرده و درست در لحظهی نیاز دست از حمایت میکشند، جز خائن چه میتوانند باشند؟
این تمثیل، امروز بیش از همیشه حقیقتی تلخ را به ما یادآور میشود: ملتی که سرنوشت خود را به چند دست قدرتهای بیرونی محدود بسپارد، در روز بحران تنها خواهد ماند.
حکمرانی در ایران، سالها میان توهم حمایت شرق و فریب دوستی غرب در نوسان بوده است.
گاهی گمان کردهایم که نزدیک شدن به قدرتهای شرقی، همپیمانانی استراتژیک و تکیهگاههایی امن را تضمین میکند و گاهی دیگر، خیال کردهایم پیوند با غرب، کلید دروازهی توسعه و رفاه است.
اما تجربههای تاریخی، چه در این منطقه و چه در سراسر جهان یک حقیقت تغییرناپذیر را نشان میدهد: هیچ قدرتی دوست همیشگی ندارد، تنها منافع همیشگی وجود دارد.
اگر منافع کشوری در حمایت از ما باشد در کنارمان میایستد اما اگر حتی یک ذره از آن منافع تغییر کند، بلافاصله پشتش را به ما خواهد کرد.
این قانون نانوشتهی سیاست بینالملل است.
امروز که جهان بهسرعت به سمت چندقطبی شدن و رقابت بیرحمانه منافع پیش میرود، حتی قدرتهای بزرگ هم نمیتوانند ضمانت کنند که اتحادشان حتی تا روز بعد پایدار بماند.
هرگاه ملتی نتواند بر روی پای خود ایستاده و تنها به ضمانت قراردادی شکننده با یک کشور از توسعه پایدار باز بماند، محکوم به نابودی است.
نگاه به تاریخ معاصر، گویاتر از هر تحلیلی است. ملتهایی که خیال کردند حضور قدرتهای خارجی نجاتشان خواهد داد، امروزه یا مستعمرهاند یا وابسته.
و مردمی که آموختند عزت و امنیت را باید ساخت، توانستند احترام جهانی کسب کنند.
این حقیقت ما را به یک اصل بنیادین میرساند: پایههای قدرت و امنیت ملی، درون کشور ساخته میشود، نه بیرون از آن.
اقتصاد مقاوم، علمی که از دانش بومی سرچشمه بگیرد، ارتشی که نیازمند سلاح قرضی نباشد، دیپلماسیای که هوشمندانه منافع ملی را دنبال کند و فرهنگی که عزت را ارزش بداند، ستونهای واقعی امنیت بوده و اگر این ستونها ساخته نشوند، پیمان با هر قدرتی فقط سقفی پوشالی است که با اولین باد فرو میریزد.
تکیه بر یک قدرت خارجی، درست مانند پوشیدن زرهی کاغذی در میدان جنگ است. از دور شاید چیزی شبیه حمایت به نظر برسد اما در لحظهی ضربه، هیچ مقاومتی ندارد.
برخی کماکان تصور میکنند که میشود با چرخش به سوی یکی از قطبها، راه نجات را پیدا کرد.اما چنین باوری فقط تغییر شکل وابستگی است.
تاریخ ملتهای موفق نشان میدهد که اتکای به توان داخلی، نه یک شعار توخالی، بلکه شرط بقاست. ژاپن، پس از جنگ جهانی دوم از خاکستر و ویرانی، صنعتی ساخت که امروز جزو ستونهای اقتصاد جهان است.کرهجنوبی، از کشوری فقیر و جنگزده، با سرمایهگذاری بر روی آموزش و فناوری به یکی از پیشرفتهترین کشورها تبدیل شد. حتی میتوان چین را مثال زد که، با همه ارتباطات خارجی، اول از بر روی توان داخلی و بومیسازی فناوری و تولید تکیه نمود.
قدرت درونزا، زرق و برق ندارد و در نگاه اول، خندهدار به نظر میرسد اما دستکم کسی را فریب نمیدهد.پس اگر میخواهیم در آینده تحقیر نشویم، باید از همین حالا ستونهای قدرتی را بسازیم که:
به صادرات خام وابسته نبوده و ارزش افزوده از تولید داخلی خلق کند، بر پایه علمی باشد که به وسیله تحقیق و توسعه بومی شکوفا شده است و دیپلماسی متوازنی داشته باشد که بهجای قمار روی یک قدرت، همه را در بازی منافع ملی به خدمت گیرد.
ملتی که چنین مسیری را برود، حتی اگر دشمنان بسیاری داشته باشد روی پای خود ایستاده است. اما کسانی که این اصول را نادیده بگیرند، هرچقدر که دوستان ظاهری زیادی داشته باشند اما در نهایت تنها و بیپناه خواهند ماند.
امنیت، عزت و پیشرفت نه وارداتی است و نه خریدنی؛ اینها دستاورد ارادهی جمعی و باور به توان خودی است.میبایست یاد بگیریم که اگر پوتینهای سیاست خارجیمان در روزهای جنگ به درد نخورند، تنها دمپاییهایی خوشرنگ و لعاب هستند!
محمدعلی ایروانیان