کد خبر: ۳۳۰۶۱
تاریخ انتشار: ۰۷ دی ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۷
نگاهي به مفهوم «خانه» در شعر فروغ فرخزاد در آستانه هشتادونهمين زادروزش؛

سخن از پنجره‌هاي باز است

در شعر فروغ با وجود همه از دست‌شده‌ها و حسرت‌ها، زندگی هیچ‌گاه از حرکت باز نمی‌ایستد.
سخن از پنجره‌هاي باز است

مخاطب 24- هميشه فكر مي‌كردم و هنوز هم بر اين باورم كه «زندگي» به باور و روال فروغ فرخزاد، عالمي ديگر دارد. فروغ يعني زندگي. فروغ يعني تمام زيبايي‌هاي زندگي. بي‌هيچ پرده‌پوشي و بي‌هيچ ريا و تزوير. زندگي با تمام شيطنت‌ها و شورمندي‌هايش. با فروغ «سخن از پچ پچ ترساني در ظلمت نيست/ سخن از روزست و پنجره‌هاي باز/ و هواي تازه/ و اجاقي كه در آن اشياء بيهوده مي‌سوزند/ و زميني كه ز كشتي ديگر بارور است/ و تولد و تكامل و غرور/ سخن از دستان عاشق ماست».

زندگي به روال فروغ، يعني زايش، شكفتن و سرفرازي. در اين زندگي زمين هميشه بارور است، هر روز از كشتي تازه. در اين زندگي سخن از دستان عاشق است، آن‌هم نه به پچ‌پچه‌اي در ظلمت بلكه در پهناي روز و پشت پنجره‌هاي باز، در هواي تازه. در اين زندگي، «سخن از زندگي نقره‌اي آوازي است/ كه سحرگاهان فواره كوچك مي‌خواند»

در اين، و براي چنين زندگي‌اي «من به يك خانه مي‌انديشم/ با نفس‌هاي پيچك‌هايش، رخوتناك/ با چراغانش روشن، همچون ني‌ني چشم/ با شبانش متفكر، تنبل، بي‌تشويش». خانه‌اي كه شبش بي‌تشويش است و خودي و رخوتناك. چراغانش روشن است ولي چشم‌آزار نيست، مثل ني‌ني چشم است. از «آن خانه‌هاي تكيه داده در حفاظ سبز پيچك‌ها به يكديگر/ آن بام‌هاي بادبادك‌هاي بازيگوش/ آن كوچه‌هاي گيج از عطر اقاقي‌ها». خانه‌اي با احساس كامل تعلق خاطر، با تمام زيبايي‌هاي جواني و شادابي كه بر بامش بادبادك‌هاي بازيگوش مي‌رقصند و كوچه‌اش پر از عطر اقاقي است. در اين خانه است كه دل عاشق مي‌شكفد و جان جانان شعله مي‌كشد و «در تمام طول تاريكي/ ماه در مهتابي شعله مي‌كشد».

خانه

اين، خانه است. خانه‌اي خودي و ساده كه هيچ چيز ناآشنا و غريب ندارد. در اين خانه، «من به فريادي در كوچه مي‌انديشم» حتي «به موشي بي‌آزار كه در ديوار / گاهگاهي گذري دارد». اين همان خانه است كه خاطره‌هاي من و آبا و اجدادي‌ام را دارد. «بوي شباي عيد و آشپزخانه و نذري‌پزون/ شمردن ستاره‌ها، تو رختخواب، رو پشت‌بون/ ريختن بارون رو آجر فرش حياط/ بوي لواشك، بوي شوكولات». در اين خانه هم لذت تماشاي خوردن باران بر آجرها را دارم، هم فرصت شمردن ستاره‌ها را. يادگار روزهايي كه «بازار دربوهاي سرگردان شناور بود/ در بوي تند قهوه و ماهي/ بازار در زير قدم‌ها پهن مي‌شد، كش مي‌آمد، با تمام لحظه‌هاي راه مي‌آميخت/ و چرخ مي‌زد، در ته چشم عروسك‌ها/ بازار مادر بود كه مي‌رفت با سرعت به سوي حجم رنگي سيال / و باز مي‌آمد».

يادگار روزگاري كه بازار در چند دكان و حجره و دالان و سرا خلاصه نمي‌شد، بازار زير پاي من عاشق پهن مي‌شد و كش مي‌آمد، بازار روح داشت، زنده بود، جاري بود. بازار اصلا «مادر بود كه مي‌رفت» در اين بازار و در اين حال و اوضاع است كه زندگي عمق مي‌يابد و رنگ تعلق مي‌گيرد و مأمني مي‌شود براي «شادي و آرام و مهر».

زندگي بسيار ساده است. زندگي بهانه نمي‌خواهد. بهانه‌اش هر اتفاق ساده‌اي است در زيستن‌هاي من آدميزاد. حتي «زندگي شايد/ يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي‌گذرد».


بیشتر بخوانید


تا ستاره‌ها ستايشم كنند

خانه‌اي كه من، فروغ، براي اين زندگي مي‌سازم، خانه‌اي است سرشار از زيبايي و زندگي. خانه فروغ مثل خود فروغ است. «روي خاك ايستاده‌ام/ با تنم كه مثل ساقه گياه/ باد و آفتاب و آب را/ مي‌مكد تا زندگي كند/ بارور ز ميل/ بارور ز درد/ روي خاك ايستاده‌ام/ تا ستاره‌ها ستايشم كنند/ تا نسيم‌ها نوازشم كنند». اين خانه تمام نشانه‌هاي زندگي واقعي را دارد. روي خاك ايستاده است، با تمام وجودش آب و باد و آفتاب را مي‌مكد، نفس مي‌كشد، درد را احساس مي‌كند، سرشار و بارور از ميل است و سركش است و سربلند. رشيد و فاخر. چناني كه ستاره‌ها ستايشش مي‌كنند و نسيم‌ها نوازشش. چه فخر و صلابتي براي خانه بالاتر از اينكه ستاره‌ها ستايشش كنند؟

در چنين خانه باشكوهي است كه «اكنون دوباره پنجره‌ها، خود را/ در لذت تماس عطرهاي پراكنده باز مي‌يابند/ اكنون درخت‌ها، همه در باغ خفته، پوست مي‌اندازند/ و خاك با هزاران منفذ/ ذرات گيج ماه را به درون مي‌كشد». در جاي جاي اين خانه زندگي جاري است. خاك اين خانه حتي ذرات ماه را هم به درون مي‌كشد. در اين خانه «مي‌توان با پنجه‌هاي خشك/ پرده را يكسو كشيد و ديد/ در ميان كوچه باران تند مي‌بارد/ كودكي با بادبادك‌هاي رنگينش/ ايستاده زير يك طاقي/ گاري فرسوده‌اي، ميدان خالي را با شتابي پرهياهو ترك مي‌گويد».

خانه‌اي چنين زنده و شاداب، با تمام عالم در گفت‌وگوست. «بر جدار كلبه‌ام كه زندگيست/ با خط سياه عشق/ يادگارها كشيده‌اند/ مردمان رهگذر: / قلب تيرخورده/ شمع واژگون/ نقطه‌هاي ساكت پريده رنگ/ بر حروف در هم جنون». اين كلبه، زندگي است. ديوارش ديوار حائل نيست، ديوار جدايي نيست، ديواري است براي خط نوشتن مردمان روزگار.

خانه من با پنجره‌هايش، با تمام عالم و آدم حرف مي‌زند. راز مي‌گويد و ناديده‌ها مي‌بيند و زندگي مي‌جويد. «پشت اين پنجره شب دارد مي‌لرزد/ و زمين دارد باز مي‌ماند از چرخش/ پشت اين پنجره نامعلوم/ نگران من و توست» تو مي‌تواني از پشت اين پنجره به ستايش زندگي بنشيني، «تو از ميان نارون‌ها، گنجشك‌هاي عاشق را/ به صبح پنجره دعوت مي‌كردي».

و شب كه در روياي خويشم و مأمن عشق گزيده‌ام، «دوباره در شب خاموش قد مي‌كشند همچو گياهان/ ديوارهاي حائل، ديوارهاي مرز/ تا پاسدار مزرعه عشق من شوند».

رفتند آن روزها

خانه من چندي است آن شادابي و سرزندگي را ندارد. انگار زمان گم شده است. انگار چيزي ازدست رفته است. «آن روزها رفتند/ آن روزهاي برفي خاموش/ كز پشت شيشه، در اتاق گرم، / هر دم به بيرون، خيره مي‌گشتم/ پاكيزه برف من، چو كركي نرم، / آرام مي‌باريد». كنون ديگر خانه من تاريك است و زندگي از آن رخت بربسته است. «روي خط‌هاي كج و معوج سقف/ چشم خود را ديدم/ چون رطيلي سنگين/ خشك مي‌شد در كف، در زردي، در خفقان». در اين خانه، زندگي دلگير است، روح را مي‌آزارد و خاطره‌هاي جواني و شادابي را بر فرقم مي‌كوبد. «خانه خالي/ خانه دلگير/ خانه دربسته بر هجوم جواني/ خانه تاريكي و تصور خورشيد/ خانه تنهايي و تفال و ترديد/ خانه پرده، كتاب، گنجه، تصاوير». در اين خانه، از خورشيد فقط تصورش را دارم و تنهايي و تاريكي را. در اين خانه غمزده «سهم من، آسمانيست كه آويختن پرده‌اي آن را از من مي‌گيرد/ سهم من پايين رفتن از يك پله متروك است/ و به چيزي در پوسيدگي و غربت و اصل گشتن».

بد زمانه‌اي شده است. «در خيابان‌هاي سرد شب/ جفت‌ها پيوسته با ترديد/ يكديگر را ترك مي‌گويند/ در خيابان‌هاي سرد شب/ جز خداحافظ خداحافظ، صدايي نيست». همه‌جا تنها كلامي كه مي‌شنوي، خداحافظي است و وداع. دوري است و جدايي. هوا بس ناجوانمردانه سرد است. عشق‌ها مرده‌اند. دريچه‌اي به ديار عاشقان نيست. بيابان از مجنون خالي مانده است. خاك است و غبار و سنگ و غربت. «عشق/ تنهاست و از پنجره‌اي كوتاه/ به بيابان‌هاي بي‌مجنون مي‌نگرد»

باز صداي ني‌لبكي مي‌آيد

«سلام ماهي‌ها... .

به من بگوييد...

صداي ني لبكي را شنيده‌ايد

كه از ديار پري‌هاي ترس و تنهايي

به سوي خوابگاه آجري خوابگاه‌ها،

و لاي لاي كوكي ساعت‌ها،

و هسته‌هاي شيشه‌اي نور- پيش مي‌آيد؟»

چه باك كه آن روزها رفتند. بالاتر از اين زمانه زمان جاري است. زندگي باز نمي‌ايستد. من هنوز روي خاك ايستاده‌ام. من زميني‌ام، «هرگز آرزو نكرده‌ام/ يك ستاره در آسمان شوم/ ... هرگز از زمين جدا نبوده‌ام/ با ستاره آشنا نبوده‌ام». ما ساكنان سرزمين ساده خوشبختي هستيم. سرزميني ساده. «از دريچه‌ام نگاه مي‌كنم/ جز طنين يك ترانه نيستم/ جاودانه نيستم» دنياي خودم را دارم و خانه خودم را. روزهاي خاطره رفتند ولي رفته‌ها فقط خاطره نبودند، «دنياي‌آش رشته و وراجي و شلختگي» هم بود، «دنياي درد قولنج و درد پرخوردن و درد اختگي». اين روزهاي خفت و حقارت هم با روزهاي خاطره رفتند. «دنياي صبح سحرا/ تو توپخونه/ تماشاي‌دار زدن/ نصف شبا/ رو قصه آقا بالا خان زار زدن/ دنيايي كه هروقت خداش/ تو كوچه‌هاش پاميذاره/ يه دسته خاله خانباجي از عقب سرش/ يه دسه قداره‌كش از جلوش مياد» آن روزها هم رفتند. روزهايي كه «هميشه در حواشي ميدان‌ها/ اين جانيان كوچك را مي‌ديدي/ كه ايستاده‌اند/ و خيره گشته‌اند/ به ريزش مداوم فواره‌هاي آب».

من، فروغ، امروز را دوست مي‌دارم. خانه‌اي مي‌سازم كه زندگي در آن جاري باشد.

«اي ساكنان سرزمين ساده خوشبختي/ ‌اي همدمان پنجره‌هاي گشوده در باران»

«آيا زمان آن نرسيده است/ كه اين دريچه باز شود باز باز باز/ كه آسمان ببارد»

 

«اين ترانه من است

- دلپذير دلنشين

پيش از اين نبوده بيش از اين»

* تمام نقل‌ها از «تولدي ديگر» است، چاپ يازدهم، 2536 (1356)، انتشارات مرواريد

  زندگي به روال فروغ، يعني زايش، شكفتن و سرفرازي. در اين زندگي زمين هميشه بارور است... در اين زندگي، «سخن از زندگي نقره‌اي آوازي است/ كه سحرگاهان فواره كوچك مي‌خواند»
  خانه من [يعني فروغ] چندي است آن شادابي و سرزندگي را ندارد. انگار زمان گم شده است. انگار چيزي ازدست رفته است و «عشق/ تنهاست و از پنجره‌اي كوتاه/ به بيابان‌هاي بي‌مجنون مي‌نگرد»
  [اما] من، فروغ، امروز را دوست مي‌دارم. خانه‌اي مي‌سازم كه زندگي در آن جاري باشد... «آيا زمان آن نرسيده است/ كه اين دريچه باز شود باز باز باز/ كه آسمان ببارد».

 

منبع: روزنامه ابتکار

برچسب ها: فروغ فرخزاد
آخرین اخبار
پربازدید ها
تصاویر
صفحه خبر بالای تصاویر
اخبار داغ
فرونشست پارکینگ در قیطریه ۳ خودرو را بلعید فرونشست پارکینگ در قیطریه ۳ خودرو را بلعید
سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران، از یک مورد حادثه فروکش کردن کف پارکینگ ساختمان مسکونی خبر داد.
مُسکنی که خطر خونریزی داخلی را افزایش می‌دهد مُسکنی که خطر خونریزی داخلی را افزایش می‌دهد
افرادی که از دارو‌های رقیق‌کننده خون استفاده می‌کنند، در صورت مصرف دارو‌های ضدالتهاب غیراستروئیدی (NSAID) مانند ایبوپروفن یا ناپروکسن، دو برابر با خطر خونریزی داخلی مواجهند.
ضبط سلمان فارسی از سر گرفته شد ضبط سلمان فارسی از سر گرفته شد
سریال «سلمان فارسی» که ضبط آن متوقف شده بود با بازگشت میرباقری ـ کارگردان ـ از سر گرفته شد
جشن تولد امیر قلعه نویی در قصرش جشن تولد امیر قلعه نویی در قصرش
امیر قلعه‌نویی، سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، تولد ۶۱ سالگی‌اش را در منزلش که بی‌شباهت به قصر نیست و در کنار پسرش جشن گرفت.
لامبورگینی ۲ میلیون دلاری که یک ایرانی ساخت لامبورگینی ۲ میلیون دلاری که یک ایرانی ساخت
وناتوس رونوشت منصوری از شاسی بلند اوروس لامبورگینی است. تمامی ابعاد لامبورگینی وناتوس منصوری دقیقا مشابه نسخه استاندارد لامبورگینی اوروس است با این تفاوت که ستون دوم یا «B» حدود ۲۰۰ میلیمتر عقب‌تر رفته است.
واکسیناسیون عمومی علیه HPV ضروری است؟ واکسیناسیون عمومی علیه HPV ضروری است؟
اخیرا در برخی صفحات مجازی افراد تشویق به دریافت واکسن HPV می‌شوند؛ اظهاراتی که در برخی مواقع غیر علمی و نادرست هستند
درمان پف زیر چشم چیست درمان پف زیر چشم چیست
پف زیر چشم واقعا آزاردهنده است و ظاهر فرد مبتلا را خسته و پیر نشان می‌دهد. اما چگونه می‌توان از شر آن خلاص شد؟
برگزیده
مژده لواسانی مجری صداوسیما در چین مژده لواسانی مجری صداوسیما در چین
پست جدید مژده لواسانی مجری صداوسیما با پوشش همیشگی‌اش در چین توجه کاربران را به خود جلب کرد.
چرا مشکل بازیگران خوب همچون ترانه علیدوستی و فاطمه معتمدآریا را حل نمی‌کنید؟ چرا مشکل بازیگران خوب همچون ترانه علیدوستی و فاطمه معتمدآریا را حل نمی‌کنید؟
مدیرکل نظارت سازمان سینمایی درباره رفع ممنوع الکاری بازیگران زن صحبت‌های تازه‌ای داشته است.
ماجرای قطع شدن انگشت دست مهران مدیری ماجرای قطع شدن انگشت دست مهران مدیری
همزمان با انتشار خبر فوت دو هنرور هنگام فیلمبرداری سریال سلمان فارسی، گزارش حادثه‌ای که برای مهران مدیری سر صحنه فیلمبرداری سریال قلب یخی افتاد منتشر شد.
صفحه خبر بالای تصاویر