مخاطب 24- «خانم میزبان لیوانهای چای را روی میز گذاشت و با محبت به بچهها نگاه کرد. از کودکیِ او، با هم رفت و آمد داشتهاند. آقای میزبان، از آن میانسالهای کتابباز اهل مطالعه و دانش، با دلسوزی و غصه نگاهش میکرد. نگاهی به او و نگاهی به بچههای قد و نیم قدش. بالاخره حرفش را زد: فلانی… چطور دلت اومد؟ او که از این رک بودن چشمانش گرد شده بود گفت: ببخشید، متوجه نشدم! آقای میزبان گفت: ماشاءالله تو خیلی باهوش و بااستعداد بودی، چطور تونستی ادامه تحصیل رو بذاری کنار… چندساله بخاطر بچهها پیشرفت رو کنار گذاشتی؟ تخصص نگرفتی، همینطور موندی…
زن خندید. مهربانیاش را دوست داشت. دلسوزیاش را هم و البته عادت کرده بود؛ دوره زمانهای شده که به خاطر بچه داشتن باید جواب پس داد. به خاطر عمل طبق نُرم طبیعت، طبق روال همیشه تاریخ بشر. به خاطر حب ذاتی فرزند!» اینها بخشی از دردودلهای یک مادر پزشکِ ۳۵ساله است که ۴فرزند و ۱ تو راهی دارد.
او یک ابرقهرمان یا یک سوپر زن و مادر همه چیز تمام نیست؛ کسی که بچههایش همیشه در خانه با هم مهربان و درحال بازی و خنده هستند و هیچ وقت دعوا و کَل کَل ندارند، مادر هم هیچ وقت دعوایشان نمیکند و از آنها عصبانی نمیشود، هیچ وقت با همسرش جر و بحث ندارد، از همه کارهای خانه و بچه داری لذت میبرد، همه جور امکانات در زندگی دارد، مسئله اقتصادی ندارد و مدام انواع جشنهای مسخره برای بچههایش میگیرد! یا یک بلاگر که میخواهد با عکس و فیلم بچههایش و تعداد بچههایش و گزارش روزانه از زندگی و خورد و خوراک و مسافرتهایش، فالوئر جمع کند و کاسبی راه بیندازد. نه!
او یک مادر است، با نقص و قوتهای خودش، توانمندیها و ضعفهای خودش، و تجربیات و دانش و آگاهیای که دوست دارد به بقیه مادرها منتقل کند. با این مادر؛ دکتر «زهرا موحدی نیا» پزشک، دستیار تخصصی پزشکی اجتماعی، گواهی طب ایرانی از دانشگاه شهید بهشتی به گفتگو نشستیم، پزشکی عمومی را سال ۹۴ تمام کرده است، اما به عشق مادری چند سالی درس و کار را کنار گذاشت تا وظیفه مهم مادری را به دوش بکشد. مادری که حالا که بچهها از آب و گِل در آمدند ادامه تحصیل میدهد و در کنار بچههایش رشد و پیشرفت را بغل میگیرد.
دکتر «زهرا موحدی نیا» پزشک جوانی که ۵ فرزند دارد
* گفتم: حیفه همچین ژن خوبی، بیتکثیر بماند!
«هرکسی بچه دار شدن و فرزند زیاد یعنی همان بیشتر از دو و سه فرزند را از منظری نادرست و بد و آسیبزا و وحشتناک و… میداند. وقتی قصد داری فرزند زیاد داشته باشی، باید برای هرکس، از یک زاویهای این تصمیم را شفافسازی کنی. یکبار به منزل یکی از اساتید که از بچگی با آنها رفت و آمد داشتیم رفتم، آقای میزبان، از آن میانسالهای اهل مطالعه و دانش بود که با دلسوزی و غصه نگاهم میکرد. اما بالاخره گفت: چطور دلت اومد؟ تو خیلی باهوش و با استعداد بودی، چطور تونستی ادامه تحصیل رو بذاری کنار… چند ساله به خاطر بچهها پیشرفت را کنار گذاشتی؟ تخصص نگرفتی، همینطور موندی! من خندیدم دلسوزیاش را فهمیدم و البته عادت هم کرده بودم.
میپرسم شما ناراحت نشدید؟ چطور جواب این آقا را دادید، میگوید: «نمیدانستم چه بگویم به این مرد محترمی که فرزندآوری را حیف شدن من میداند؟ تلف شدن عمرم و بر باد رفتن استعدادهایم؟ گفتم: من باهوش و با استعدادم؟ گفت: خیلی. از همان بچگی تا همین الان. هم با استعدادی، هم تعهد و پشتکار. گفتم: لطف دارین شما. میدانید که اعتماد به نفسم هم بالاست؟ گفت: بله! ماشاءالله.
گفتم: خب راستش حس کردم خیلی حیف است همچین ژن خوبی، بی تکثیر بماند! گفتم بذار هر چقدر من استعداد و توانمندی دارم، خودمو ضربدر چهار، پنج کنم. همه، از استعدادهای آدمها حرف میزنند، باید گفت همهاش لطف و فضل خداست، هیچی از خود فرد نیست. اما تکثیر و تزایدش دست خود آدم است. من هر کسی باشم، نهایتاً یک نفرم. اما میتوانم با یک کم جابه جایی برنامهها و زمانبندیهای زندگیام، خودم را پنج نفر کنم! پنج-شش نفری شکوفا شویم و بیفتیم به جون دنیا … الحمدلله امید و اعتماد به نفس تربیتشان را هم دارم و البته که خدا را مربی بچههایم میدانم. بنده خدا هاج و واج نگاه کرد و گفت: حقا که… خندیدیم؛ و به این فکر کردم که منِ والد میتوانم خوبیهایم را در یک نسل تکثیر و بدیها را، تا حد توانم، از یک نسل حذف کرده یا کاهش دهَم. منِ والد یک نسل را میسازم.»
موحدی نیا: «در بهشت خانه برای خط خطیهای درهَم فرشتههایم با شوق دست میزنم و شادی میکنم.»
*در بهشتِ خانه مشغول فرزندپروری و فرزند آوری شدم
میپرسم روزی تصور میکردید ۴ فرزند و یک تو راهی داشته باشید و از نظر شغلی هم در این جایگاه باشید، میگوید: «در نوجوانی تصورم از خودم در حدود این سن و سال، این بود که در کلاس جلوی تخته ایستادهام و با صدای رسا جدیدترین مطالب علمی را برای دانشجویانم بیان میکنم، مطالب مهم را در قالب نمودار روی تخته میکشم، و برای هر سؤال به جا و مقاله مفیدشان ذوق میکنم، اما امروز اینجایم و با افتخار یک مادرم؛ در خانه جلوی بچهها ایستادهام، با صدایی رسااااا، بَع بَع و ماما میکنم (و قورقور و قُدقد و هاپ هاپ و عَرعَر و…) و برای دو هزارمین بار، با حوصله و مِهر چشم چشم دو ابرو میکشم، و برای خط خطیهای درهَم فرشتههایم با شوق دست میزنم و شادی میکنم. خوشحالم که در اسارت کلیشههای ذهنی خودم و اطرافیانم و قالبهای از پیش تعیین شده جامعهام نماندم. حصار نامرئی نادرستی را که میخواست مرا از نقشهای فطری و وجودیام دور کند، شکستم.»
میپرسم چطور شد که کار و تحصیل را عقب انداختید، این تصمیم سخت نبود؟ میگوید: «در بهشت خانه مشغول بچهها شدم تا سال ۱۴۰۱. ترجیح دادم ادامه تحصیل را به تعویق بندازم. مطب هم نرفتم. البته طرح اجباری پزشکان را گذراندم و خیلی برایم تجربه ارزشمندی بود. آن زمان یک بچه داشتم، دومی در راه بود. این مدت مشغول فعالیتهای اجتماعی شدم. بخشیاش مجازی بخشی هم حضوری؛ که اکثرش را با بچههایم میرفتم.
دو سال پیش امتحان تخصص دادم، زنان و زایمان قبول شدم، اما به دلایلی نرفتم. سال بعد مجدد امتحان دادم و پزشکی اجتماعی دانشگاه تهران که از همان دوره عمومی هم مورد علاقهام بود قبول شدم، یک رشته با محتوای مدیریت نظام سلامت، اقتصاد سلامت، طب پیشگیری و سبک زندگی، مداخلات جامعه محور سلامت، پژوهش و اپیدمیولوژی و… در واقع بعد از اینکه بچههایم به یک سر و سامانی رسیدند، با آرامش مشغول ادامه شدم؛ و خیلی از این انتخابم راضیام با اینکه از دید اطرافیان و خیلیها، این چندسال خانه نشینی (!) خیلی مذموم بود. اما من هیچ حس سرخوردگی و هدر رفتن نداشتم از فرزندآوری و فرزندپروری و به نظرم بیبدیلترین و ارزشمندترین کار عالم را انجام دادم. اگر به عقب برگردم باز هم همین کار را میکنم. البته گفتم که، از یک طرف مشاوره و ویزیت مجازی داشتم از یک طرف فعالیت اجتماعی. اما همه در بستر خانه و خانواده. چند ماهم قبل از تخصص، وزارت بهداشت مشغول کار شدم.»
تجربه زیسته و نظر کارشناسان میگوید: تربیت صحیح فرزند اول، نصف راه تربیت خوب سایر فرزندان است. فرزند اول حالت راهنما و مربیگری برای بقیه بچهها دارد.
*بچههایم در امور کمکحالم هستند
میگویم کمی از بچهها برایمان بگویید، فاصله سنیشان نباید زیاد باشد درسته؛ «چهار فرزندم همه با هم دو و نیم سال فاصله سنی دارند؛ از حدود ده ماه تا دو و نیم سال، اما آخری فاصلهاش میشود سه سال. از فاصله سنیشان بسیار راضی هستم و خب از نظر علمی هم ۱۸-۲۴ ماه، فاصله ایمن و مناسبی بین بارداری هاست. دو تا فرزند بزرگ ترم دختر هستند و دوتا کوچکتر پسر. آخری هم ظاهراً دخمل «یهب لمن یشاء إنثا ویهب لمن یشاء الذکور»، اما خب من از همان خُرده علم و دانشی که در این زمینه داشتم هم استفاده کردم، برای این نظم در جنسیت بچهها اراده خدا به همین نظم تعلق گرفته بود گویا. در حال حاضر که مشغول درس و دانشگاه هستم، بچهها صبح تا ظهر پرستار دارند. الحمدلله یک خانم بسیار مهربان و فهمیده که نعمت خدا بود بر من و در برخی امور منزل هم خیلی کمک میکنند. البته دخترها که مدرسه خواهند رفت، پسر بزرگم هم پیش دبستانی.
سه تا فرزند اولم سزارین بودن، آخری طبیعی (ویبک). به هرحال تا ۵-۶ تا هم میشود سزارین داشت، نگران نبودم و نیستم. یکی از خوبیهای چند فرزندی من این است که گاهی برخی نقشهای والدین را بچههای بزرگتر به خوبی و حتی بهتر، میتوانند ایفا کنند. البته که نه به اجبار و نه خارج از حد اعتدال، اما دختر کوچک ترم گاهی کاربرگهایش را با کمک خواهر بزرگ ترش انجام میدهد. یا به هم دیگر املا میگویند یا برای دفترهایش حاشیه خوشکل میکشد یا… و البته که خودم و خودشان هم انجام میدهیم.»
زهرا موحدی نیا در کنار ۴ فرزندش
*فرزندان من بخشی از موفقیتهای من هستند
میپرسم والدینتان از چند فرزندی شما حمایت کردند؟ «مادرم میخواست مرا تا پایان تخصص مجرد نگهدارد تا مبادا به تحصیلم آسیبی بخورد. پدرم وقتی خبر اولین بارداریام میان سالهای تحصیل را شنید، شوکه شد و همانجا وسط چهارراه در خیابان ایستاد! جامعه نیز وقتی مرا میبیند که به خاطر فرزندانم چند سالی تحصیل و کار را مُعَوق کردهام، برایم پشت چشم نازک میکند و لب و لوچه درهم میکشد. اما بکشد! برای من، در این بُرهه، بَع بع و خط خطی کردن همانقدر هدفمند و ثمردار و افتخار آمیز است که نوشتن دو سه مقاله آی اِس آی… فرزندآوری بخش مهمی از زندگی من است، بخشی از ثمره زندگی من است، بخشی از فایدهی وجود من است. فرزندان من بخشی از موفقیتهای من هستند، انشاءالله. من تلاشم را میکنم. باقیاش با خداست که مربی همه، اوست.»
*با فرزند زیاد کیفیت را فدای کمیت میکنیم؟!
میپرسم برخی میگویند بچه زیاد داشتن سخت است، چون تربیتشان مشکل است و نباید کیفیت را فدای کمیت کرد، شما به این افراد چه توصیهای میکنید؛ «من میگویم اولاً تربیت بچه از تربیت خود آدم شروع میشود. شما برای هر فرزند روزی یک ساعت هم بنشینید و حرف بزنید یا صد ترفند و مهارت والدگری به کار ببرید، نهایتاً از الگوی عملی اش که عمل شمای والد است، پیروی میکند. فکر میکنم اگر تمرکز مادر (و پدر) در تربیت فرزند، روی تربیت خودشان باشد، عملاً اون فرزندان به علت داشتن مربی خوب و الگوی مناسب عینی، خوب تربیت میشوند.
مادری که بخواهد خودش را تربیت کند، چه با یک بچه و چه با ده تا بچه، مدیریت میکند؛ و اصلاً یکسری رُشدها برای والدین، در ارتباط با فرزند اتفاق میافتد. ثانیاً طبق نظر کارشناسان تربیت فرزند، اول اینکه بنیان تربیت فرزند در ۶-۷ سال زندگی بنا میشود، همچنین طبق نظر قاطع کارشناسان (چه دین مدار چه سکولار) اصل اساسی فرزندپروری در ۷سال اول زندگی، «بازی» و رکن اساسی بازی، «همبازی» است؛ و کدام همبازی بهتر از خواهر و برادر است؟ خواهر و بردار همیشه در دسترس، با تربیت همگون، بدون تنشهای ناشی از دخالت والدین، با امکانات رفاهی یکسان و… بنابراین فرزندان بیشتر بازوهای تربیتی بیشتر.
سوما تجربه زیسته و نظر کارشناسان میگوید تربیت صحیح فرزند اول نصف راه تربیت خوب سایر فرزندان است. فرزند اول حالت راهنما و مربیگری برای بقیه بچهها دارد. چهارما یک سری تربیتها و رشدها در فرزندزیاد هست که جای دیگر یافت نمیشود؛ تلاش برای احقاق حق، آموختن نحوه اشتراک منابع، مسئولیتپذیری، کاهش خودمحوری، سازشپذیری، قناعت و کفایت، بلوغ عاطفی زودتر و عمیق، آموختن انواع استراتژیهای برخورد، افزایش تاب آوری، جلوگیری از رفاهزدگی، آموختن انواع روشهای مبارزه، افزایش سرمایه عاطفی و…
از طرفی در خانواده پرفرزند نظارتهای بیرونی بر تک تک بچهها بیشتر و لذا احتمال خطا و کجروی کمتر است. در آخر، نکته مهم این است که تربیت فرزند، تربیت محیط خانواده است نه تربیت تک به تک بچهها. وقتی محیط، یک کشتزار پاک و غنی باشد، چه دو بچه چه شش بچه، در آن کشتزار خوب پرورش پیدا میکند. اصلاً در مکتب اسلام «تربیت محیط» مدنظر است نه تربیت فردی.
منبع: فارس