مخاطب 24- یافتن سکوت یا پدیدآوردن آن برای بزرگسالان و همینطور کودکان بسیار دشوار است. در سراسر جهان، طرفداران سکوت شروع کردهاند به جمعآوری فهرست مکانهای آرام جهان که دارند از بین میروند. اما لی مونتهسوری در واشنگتن دیسی است، شهری که در هیاهوی صداهای ناخوشایند گم شده است: بزرگراههای شلوغ، جیغ قطارهای شهری، بوق ماشینهای مانده در ترافیک، سوت ناجور قایقها در راههای آبی، قِرقرِ دائمی هلیکوپترهای ریاستجمهوری و نظامی و صدای گوشخراش هواپیماهای باری و مسافربری.
اما معلمان این مدرسه هر کاری بتوانند میکنند تا از سروصدا کم کنند. داخل این دبستان سرزنده و سرحال، هیچ اعلان عمومی مخل آرامشی وجود ندارد. حتی در کلاسها، همه کفشهای مخصوصی میپوشند که از پارچه و زیرههای لاستیکی نرم و بیصدا ساخته شده است.
دکتر کراوس میگوید «ناحیۀ شنوایی در مغز ما بسیار وسیع است. تجربۀ ما از صداها واقعاً به ما شکل میدهد».
درواقع، او یک کتاب کامل درمورد این موضوع نوشته است: ذهن ساختهشده از صدا. کراوس توضیح میدهد که مغزْ ورودی شنیداری را سریعتر از ورودی بصری پردازش میکند، و وقتی مجالی برای گوشدادن داریم، مغز ما به آنچه با آن هماهنگیم اولویت میدهد و از طریق آزادشدن دوپامین به این پاداش میدهد.
بهعنوان مثال، اگر نوجوانی هستید که با شور و شوق زیاد دارید گیتارزدن یاد میگیرید، نسبت به صدای موسیقی برخورد ترجیحی خواهید داشت. اگر در حال یادگیری بسکتبال هستید، صدای توپ هنگام دریبلزدن و صدای مربی توجه شما را جلب خواهد کرد. صداهای خاصی نیز وجود دارد که مغز شما بهطور ناخودآگاه برای پاسخدادن به آنها، حتی زمانیکه در خواب هستید، شرطی شده است، مثل صدای اسم شما.
وقتی صداهایی که در معرض آنها قرار میگیریم به ما کمک نمیکند که مهارت جدیدی را یاد بگیریم یا در یک تقاطع شلوغ ایمن بمانیم، مغز دچار اختلال میشود و نمیتواند تمرکز کند.
نادیدهگرفتن صدا، قوای مغزی ما را مصروف خود میکند
کراوس توضیح میدهد که وقتی دنیا بسیار ساکتتر بود، مغز ما به خشخش یک برگ یا تکهشدن یک شاخه بهعنوان ابزاری برای بقا توجه میکرد. و هنگامیکه مغز ما در حال پردازش صداهایی است که باعث میشود بپرسیم «آیا اینجا به دردسر میافتم؟» یا «می توانم این را نادیده بگیرم؟»، آنگاه فضای کمتری برای تمرکز بر کار پیشِ روی ما باقی میگذارد.
مثالی از یک معادل امروزی میزنم: وقتی دارید به حرفهای یک نفر گوش میدهید و تلفنتان زنگ میخورد، بهمحض شنیدن صدای زنگ از خود میپرسید که «آیا این مهم است؟»، و همین حواستان را معطوف به خود میکند و باعث میشود که از سخن آن شخص جا بمانید.
مغز شما باید اضافهکاری کند تا صداها را نادیده بگیرد. داخل حلزون گوش -حفره مارپیچیِ گوش داخلی که ارتعاشات صوتی را به تکانههای عصبی تبدیل میکند- سلولهای موییِ درونی و سلولهای موییِ بیرونی وجود دارند که در جهت تقویت یا تضعیف ارتعاشات با هم تعامل دارند. فرض کنید درون خودروی خود در حال گوشدادن به یک قطعۀ موسیقی از رادیو هستید، اما صدای ترافیک هم در پسزمینه وجود دارد. به گفتۀ کراوس، مغز شما به سلولهای موییِ خارجی میگوید که، برای محافظت از گوشهای شما، صدای ترافیک را کاهش داده و تضعیف کند.
بنابراین، هنگامیکه حتی سطح متوسطی از سروصدای پس زمینه وجود دارد، مانند ترافیک یا یک کامیون که درجا روشن است، مغز ما کندتر پردازش میکند. کراوس این فرایند را به یک دیجی تشبیه میکند که پشت بورد میکس در مغز ما نشسته و صداهایی را که در طول روز میآیند ارزیابی و تنظیم میکند. هرچه سروصدا بیشتر باشد، کار دیجی هم بیشترمیشود، و همین توان عملیاتی کمتری برای مغز ما باقی میگذارد و پردازش اطلاعات جدید را سختتر میکند.
این مسئله میتواند از نظر جسمی نیز توانسوز و خستهکننده باشد. افرادی که در شنوایی مشکل دارند اغلب دچار «خستگی گوشدادن» هستند.
سروصدا مغز خردسالان را بهطور ویژهای منحرف میکند
امیلی الیوت، استاد روانشناسی در دانشگاه ایالتی لوئیزیاناست که روی حافظه و شناخت مطالعه میکند. او یکی از نویسندگان \ژوهشی با این عنوان است که چگونه حواسپرتیِ شنوایی بر توانایی خردسال در انجام تکالیفِ یادآوریِ زنجیرهای تأثیر میگذارد. او میگوید «ما میتوانیم چشمان خود را ببندیم یا میتوانیم نگاه خود را بهسمت دیگری منحرف کنیم، اما از ۳۶۰ درجۀ اطراف داریم میشنویم». الیوت و همکارانش آزمایشی را ابداع کردند که در آن به خردسالان یک تکلیف بصری میدادند و خردسالان باید مواردِ روی صفحۀ نمایش را بهطور زنجیرهای به خاطر میسپردند. سپس به بچهها میگفتند به صداهایی که دارد پخش میشود توجه نکنند، زیرا ربطی به کارشان ندارد.
الیوت به این یافته رسید که «بهطور کلی، زمانیکه از شما خواسته میشود که در حضور محرکهای شنیداری نامربوط یا منحرفکننده چیزهایی را بهترتیب به خاطر بسپارید، عملکردتان کاهش مییابد. پس این یافته به ما میگوید که این صداها بهنوعی در سیستم شناختی پردازش میشوند و همین است که شما نمیتوانید به اختیار خودتان اینطور بگویید که ’من‘ میخواهم گوش ندهم».
الیوت و تیمش دریافتند که عنصر اصلی حواس پرتیْ صدایی است که به شکلی محسوس تغییر میکند. او میگوید «این صدا میتواند موسیقیِ همراه با ترانه باشد. موسیقیِ همراه با ترانه بیشتر از موسیقیِ بدون ترانه حواسپرتکن است».
آنها همچنین دریافتند که کودکان زیر ۷ سال بهطور ویژهای در حفظکردن ضعیفاند، زیرا مغز آنها هنوز قادر به استفاده از تاکتیک کلیدیِ «تکرار وتمرین» نیست، یعنی همان مهارتِ ازبَرکردن که چیزها را آنقدر پیش خودت تکرار میکنی تا به خاطر بسپاری. و این کودکان نهتنها چیزها را به خاطر نمیسپارند، بلکه از این هم آگاه نیستند که آنها را به خاطر نمیسپارند.
بنابراین وقتی به کودک دستوری میدهید یا موضوع جدیدی را آموزش میدهید و همزمان سروصدای حواسپرتکنی وجود دارد، احتمال اینکه کودک آنچه را که گفتهاید به خاطر بسپارد بسیار کم است.
یک مطالعه روی دانش آموزان نیویورک در دهه ۱۹۷۰ نشان داد که دانشآموزانی که کلاسهایشان کنار خط آهن هوایی پُرسروصدا بود نسبت به همتایان خود، که در سمت دیگر ساختمان مدرسه بودند، بهطور قابلتوجهی در آزمونهای خواندن ضعیفتر عمل کردند. پس از انتشار این مطالعه، متصدیان شهر اقداماتی برای عایقبندی صوتی کلاسها و بهحداقلرساندن صدای خط آهن انجام دادند و یک سال بعد، نمرات آزمون دانشآموزان در دو طرف ساختمان یکی بود.
دتر کراوس و تیمش در مطالعۀ دیگری از ۶۶ دانشآموز کلاسنهمی از مدارس دولتی شیکاگو، درحالیکه داشتند تکالیف محول در زمینۀ خواندن و حافظه را انجام میدادند، نقشۀ فعالیت مغزی گرفتند. سپس فعالیت الکتریکی مغز آنها را حین تماشای فیلم و گوشدادن به صداهای مزاحم رصد کردند. آنها دریافتند دانشآموزانی که در شرایط مرتبط با محیطهای پُرسروصدا بزرگ شده بودند در تکالیف خواندن و حافظه ضعیفتر عمل کردند و این دانشآموزان دارای مغزهایی بودند که از زبان دکتر کرواس مغز «پُرسروصداتر» نام داشت، به این معنا که بسیاری از نورونها مدام در حال فعالیت الکتریکی هستند، حتی زمانی که مغز درگیر هیچ کاری نیست؛ شما میتوانید آن فعالیت الکتریکی اضافی در مغز را همچون صدای خِرخِر تلفن در نظر بگیرید.
دکترکراوس میگوید «و اگر این صدای خِرخِر بیشازحد وجود داشته باشد، درک همۀ آن اطلاعاتی که میخواهید پردازش شوند دشوار میشود. به گفتۀ کراوس، هرچه این صدای خِرخِر در مغز کودک بیشتر باشد، گوشدادن و تمرکزکردن برای او دشوارتر میشود.