مخاطب 24- حدود پنج ماه، طرح تخصیص بنزین به هر کد ملی در کیش به شکل آزمایشی اجرا شد و به نظرم یک طرح کاملاً موفق در کیش بود؛ یعنی لااقل بر اساس اهدافی که برای آن تعریف کرده بودند، یک طرح کاملاً موفق بود. هرچند برایم عجیب است که وقتی اجرای طرح به اتمام رسید، اعلام شد این طرح شکست خورد. در واقع اجرای این طرح تمام شد، اما طرح شکست نخورد و اتفاقا کاملاً طرح موفقی بود.
* طرح بنزینی کیش شکست نخورد بلکه با موفقیت به اتمام رسید
در رسانهها اعلام شد که طرح کیش شکست خورده است، ماجرا از چه قرار است؟ شما میگویید این طرح شکست نخورد و اتفاقا طرح موفقی بود، چرا عنوان شد این طرح شکست خورده و دلایلی برای این شکست ذکر نشد؟
زمانیان: اجازه بدهید که من درباره این طرح توضیح بدهم: اولاً این را بدانیم که هدفگذاری این طرح بیشتر ناظر به مباحث فنی و تا حدی رسانهای و اقناع افکار عمومی تعریف شده بود. یعنی اینکه اولاً ببینیم که اساساً میشود چنین کاری کرد و به شکل آزمایشی این طرح در کیش قابلیت پیادهسازی فنی دارد یا خیر. چرا این موضوع مهم بود؟ به این دلیل که وقتی شما میخواهید سهمیه بنزین را به افراد بدهید، دیگر نمیتوانید از کارت سوخت استفاده کنید و باید از کارت بانکی استفاده کنید و باید یک حاملی به نام سوخت و میزان سهمیه بنزین روی حساب و کارت بانکی سوار شود.
از جنبه فنی، زیرساخت سوارشدن حامل سوخت در کارت بانکی اتفاق افتاد، نهفقط برای مردم کیش، بلکه برای کل ایران اتفاق افتاد. شاید مردم بقیه شهرها در جریان نبودند، اما همه مردم ایران میتوانستند روی آن سامانه سوخت و سایتی که وجود داشت، با شماره ملی خودشان، روی کارت بانکی، سوخت خودشان را اضافه کنند. به همین خاطر این زیرساخت ایجاد شد و این زیرساخت به شکل کاملاً بینقصی در آن مدت در جزیره کیش کار کرد. حتی آدمهایی که از تهران میآمدند، این را تست میکردند؛ میخریدند و در جایگاهها با کارت بانکی سوختگیری میکردند.
مکانیسم سوختگیری بدون اشکال بود. حالا اینکه عرض میکنم بدون اشکال، بالاخره هر طرح آزمایشی ممکن است یک بالا و پایینی داشته باشد، اما بدون هیچ خدشهای در فرایند سوختگیری و بدون اینکه صفی ایجاد شود و بدون اینکه کسی از سهمیه سوختش محروم شود، کاملاً عملیاتی شد و بهخوبی انجام شد. حتماً اگر طرح بخواهد در سطح کل کشور توسعه پیدا کند، باید تغییراتی در آن اتفاق بیفتد.
حتماً مدل اجرایی و عملیاتی طرح کیش برای اجرا در کل کشور باید دچار تغییر شود اما به هر حال این مدل در کیش کار کرد. یک هدف دیگر نیز این بود که همزمان با اجرای این طرح، از فضای رسانهای و عمومی کشور بازخوردگیری شود و ببینیم که جامعه به چنین پدیدهای، چه نگاهی دارد. جالب است که حتی مخالفان اینجور طرحها و ایدهها، خیلی واکنش منفی نداشتند؛ چون دقیقا منطبق با عدالت بود. یعنی حتی جامعه نهتنها واکنش منفی نداشت که از این اتفاق استقبال کرد.
یک نکته دیگری که گفته میشد، این بود که ظرفیت قاچاق کیش بالاست و خیلیها معتقد بودند که اگر با کارت بانکی سوختگیری شود و سوخت مبادلهپذیر شود، امکان قاچاق سوخت نیز در کیش افزایش مییابد. در این باره بحث زیاد است و پاسخهای خیلی جدی وجود دارد و اتفاقاً بنده خودم معتقدم که ما با اجرای طرح کیش، اتفاقا کنترلپذیری را خیلی بیشتر میکنیم، زیرا کارتهای سوخت، سازوکارهای شناسایی قابل توجهی ندارند؛ یک کارت فیزیکی است با یک چیپ روی آن که همه اطلاعات در آن است. اما کارتهای بانکی مشخص است و در شبکه شتاب، همه تراکنشها مشخص است که چه کسی در چه زمانی با چه کارتهای بانکی چه تراکنشهایی انجام داده است. در نتیجه طبیعی است که استفاده از کارت بانکی در کاهش و کنترل قاچاق نسبت به کارت سوخت کارآیی بیشتری دارد و اتفاقا تجربه کیش نیز این موضوع را اثبات کرد.
یک بحث درباره طرح کیش این بود که آیا اجازهای برای درجهای از شناوری قیمت را برای قیمت بنزین بدهیم یا خیر. یعنی پیشنهاد اولیه طرح کیش این بود که اجازه بدهید قیمت مبادلهای حداقل کمتر از ۳ هزار تومان شناوری داشته باشد. تصمیم دولت این بود که این اتفاق نیفتد. این هم تصمیم دولت بود، وگرنه حتی کدینگهایی و برنامهنویسی و زیرساخت فنی آن ایجاد شده بود.
بنده فکر میکنم طرح کیش، یک طرح کاملاً موفق بود و متأسفم که برخی دوستان حداقل از نظر بنده، بدون اطلاع و شناخت کافی، مدام در محافل مختلف صحبت میکنند و میگویند طرح کیش شکست خورد! هیچ شکستی وجود نداشت و فقط موعد اجرای طرح تمام شد. حالا اگر تمام شدن یک کار را معادل شکست در نظر بگیریم، مسئله دیگری است.
درباره موضوع حل ناترازی انرژی، ایده اجرای هدفمندی یارانهها نیز مطرح است؛ یعنی قیمت انرژی، گام به گام واقعی شود و همزمان تجهیزات استاندارد در اختیار مردم قرار گیرد و کار پیش برود. آیا طی کردن مسیر هدفمندی الان کار درستی نیست؟
زمانیان: ببینید این بحث وجود دارد که آیا مسیر هدفمندی یارانهها، مسیر خوبی بود؟ به نظر من مسیر هدفمندی، ایراد جدی داشت. اینکه سازوکار ایجاد بازار انرژی در هدفمندی به آن شکلی که باید، تعبیه نشده بود. من قبلاً هم در جاهای دیگر عرض کردم، موافق قیمتگذاری مبتنی بر قیمت فوب نیستم. یعنی به نظر من کشوری که خودش منابع زیاد انرژی دارد، میتواند خودش بازار انرژی داشته باشد.
ما باید یک بازار انرژی داشته باشیم که در این بازار انرژی، عرضه و تقاضا شکل بگیرد و قیمت در آنجا تعیین شود. قاعدتاً قیمت در آنجا شناور خواهد بود. ما به یک بازار ایرانی انرژی نیازمند هستیم. در قضیه هدفمندی، موضوع بازار انرژی به آن شکلی که باید لحاظ نشد و گفتند دولت هر ساله بنشیند و قیمت انرژی را گران کند.
خب چرا باید این اتفاق بیفتد و اصلاً چرا باید دولت خودش را هر ساله درگیر قیمتگذاری انرژی کند و هزینه اجتماعی بپردازد؟ این حرف من البته به این معنا نیست که دولت پای خود را بیرون بکشد و هیچ کاری با هیچکسی نداشته باشد، آنقدر نقشههای مفید و بر زمین مانده در حوزه انرژی برای دولت هست که دولت حالا حالاها کار دارد.
دولت قرار است که تنظیمگری بازار انرژی را برعهده بگیرد، اصلاً دولت قرار است بازار انرژی را راه بیندازد، تسهیلگری کند، قرار است سازوکارهای توسعه صنایع پتروشیمی، زیرساختهای حوزه انرژی، ایدههای حوزه صرفهجویی و بهینهسازی و همه این کارهایی که روی زمین مانده را انجام بدهد. اما دولت این مسائل اساسی را رها کرده و تبدیل شده به دروازهبان قیمت انرژی؛ و وظیفه خودش را عدم تغییر قیمت تعریف کرده است.
این کار دولت، چه منطقی دارد و اصلاً چه فایدهای دارد؟ جز این است که کسری بودجه ایجاد کردیم، انرژی را ناتراز کردیم، جامعه را بدبین کردیم، تنش درست کردیم و اینهمه اعتراضات در کشور درست شده و آخر هم که همه خسارتها و ضررهایش را تأمین کردیم، از انتفاعش هم چیزی برای ما باقی نمانده است. به نظرم ایراد بزرگ طرح هدفمندی یارانهها این بود که کماکان قیمتگذاری دستوری انرژی توسط دولت انجام میشد.
دو سال از عمر دولت سیزدهم میگذرد. به نظر شما در حوزه کنترل ناترازی انرژی و اصلاح سازوکار قیمتگذاری، کارنامه دولت به چه صورت بوده است؟ آیا دولت دارای ایده مرکزی برای ساماندهی ناترازی انرژی است؟ از این جهت میپرسم که تداوم روند فعلی ممکن است دولت را ناچار به اتخاذ تصمیم شوکدرمانی کند و باید از این اتفاق جلوگیری کرد.
زمانیان: بههرحال برای افزایش عرضه و مدیریت عرضه در دوران پیک، تلاشهایی انجام شده که به هر حال شدت اثرات ناترازی در کشور یک مقدار تعدیل شود. این تلاشها قابلتحسین است؛ اما دو سه مسئله وجود دارد که به نظر این سه نکته بسیار مهم هستند.
نکته اول اینکه فکر میکنم دولت تئوری خاصی پشت تصمیماتش ندارد. یعنی دولت نمیداند میخواهد با انرژی چهکار کند. تا وقتی که دولت نتواند یک نظریه بالادستی را برای خودش به جمعبندی برساند که اصلاً من به انرژی بهعنوان چه چیزی نگاه میکنم؛ کالای رفاهی است؟ انرژی کالایی است که قرار است امنیت من را تأمین کند؟ انرژی کالایی است که قرار است بودجه من را تأمین کند؟ تا وقتیکه دولت به این تعیین تکلیف نرسد، نمیتواند تصمیم جدی بگیرد و عملاً مسئله ناترازی انرژی ادامه دارد. پس اولین ایراد دولت این است که در این حوزه، تئوری مشخصی ندارد یا اگر تئوری دارد، هیچ نمودی ندارد.
به نظرم حرفهایی که در سند تحول دولت سیزدهم عنوان شد، حرفهای خوبی بود؛ هرچند میتوانست ایراداتی به آن وارد شود، اما نشان میداد که یک تئوری وجود دارد که ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و صنعتی آن را دیده است. اما به نظر بنده دولت تصمیم گرفت که به سند تحول متعهد نباشد. تصمیم دولت این شد که از سند تحول عبور کند و بعد از آن هم ما دیگر هیچ تئوری و نظریه غالبی در رفتار دولت در این حوزه ندیدیم. همان طرح آزمایشی که در کیش انجام شد، خوبیاش این بود که مبتنی بر یک نظریه و چارچوبی اجرایی شده بود.
نکته دوم اینکه نداشتن نظریه موجب میشود که اقدامات پراکنده انجام شود، یعنی یک طرح آزمایشی اینجا انجام میشود حالا فارغ از اینکه من موافق یا مخالف کدامیک از این ایدهها باشم، بعد میبینید فردا میآییم کارتهای سوخت جایگاهها را جمع میکنیم، بعد فردا یک جای دیگر را جیرهبندی میکنیم! این اقدامات پراکنده فقط مردم را اذیت میکند و آخر هم چیزی دست دولت را نمیگیرد. یعنی معلوم نمیشود که در پایان قرار است این افتانوخیزانی که میبینیم، به کجا برسیم و عملاً مشکل تعمیق میشود، عقبتر میافتد و البته حلش سختتر میشود.
نکته سوم و از همه اینها مهمتر اینکه به نظر میرسد دولت واقعاً قائل به اینکه میتواند با مردم تعامل کند و به کمک مردم، مسئلهاش را حل کند، لااقل در این حوزه نیست. من انتظار بیشتری از دولت داشتم، یعنی دولتی که شعارش مردم است و میگوید من دولت مردمیام و واقعاً میخواهم با کمک مردم مسائل کشور را حل کنم، به نظر نباید اینقدر از تعامل با مردم نگران بوده و واهمه داشته باشد.
مردم از دولت انتظار دارد که با آنها درباره مشکلات و راهکارها گفتوگو کند. اینکه دولت هر روز در تلویزیون بگوید من هیچ برنامهای برای هیچ اصلاح قیمتی ندارم، حداقل به نظر من، همراهی و همدلی با مردم نیست؛ فقط این است که فعلاً یک حرفی به مردم بزنیم تا سروصدایی ایجاد نشود. ظاهرا فقط مسئله دولت این است که مردم خیالشان راحت باشد که ما نمیخواهیم به قیمت دست بزنیم! این یعنی چه؟
به نظرم میآید که این نقطه حساس و اصلی داستان است. شما هر طرح دیگری هم که میخواهید اجرا کنید، اگر با مردم حرف نزنید و صرفاً بخواهید یکجوری مردم را ناآگاه نگهدارید و فکر کنید که جامعه ظرفیت گفتگو را ندارد، مطمئن باشید که هیچ اتفاق مثبتی نمیافتد