مخاطب24- جنگ ۱۲ روزه میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی را باید نقطه عطفی در تاریخ معاصر غرب آسیا دانست؛ جنگی که میتوان آن را نبرد ارادهها دانست. در پس این نبرد، آنچه کمتر دیده شد اما ستون فقرات پیروزی را شکل داد هماهنگی بینظیر بین نیروهای مسلح و سران قوا به خصوص قوه مجریه بود. هماهنگیای که الگوی تازهای از قدرت نمایی ترکیبی (ترکیب سخت افزار دفاعی و دیپلماسی هوشمند) را به نمایش گذاشت.
در آغاز این بحران، بسیاری بر این باور بودند که اسرائیل با اتکا به قدرت نظامی و همراهی رسانهای، خواهند توانست در مدت کوتاهی ایران را تسلیم کنند، اما آنچه در عمل رخ داد ورق را برگرداند.
جمهوری اسلامی توانست ابتکار عمل را به دست گرفته و دشمن را ناگزیر به درخواست آتشبس بدون پیششرط کند. این موفقیت علاوه بر بُعد نظامی مرهون و ثمره عقلانیت راهبردی و سیاستورزی در سطحی بود که کمتر مورد توجه قرار گرفت: دیپلماسی.
به چند ماه پیش برگردیم؛ پس از عملیات وعده صادق ۲ برآورد نهادهای امنیتی ایران این بود که احتمال ورود اسرائیل به فاز تهاجمی گسترده وجود دارد. تجربه اندوخته سالهای اخیر در این مقطع به یاری شتافته و موجب شد نهادهای تصمیمساز با حفظ هوشیاری به سراغ یک آرایش کامل جنگی بروند.
این آرایش، منحصر به پدافند هوایی و سامانههای موشکی نبوده و بسیج دیپلماسی منطقهای، فعالسازی کانالهای بینالمللی و فرستادن پیامهای تهدید-امید به پایتختهای عربی و اروپایی را نیز در بر میگرفت.
چنین آرایشی با تکیه بر عبارت «اگر دیپلماسی بتواند راهی کمهزینهتر برای تحقق اهداف ملت فراهم کند، چرا از آن استفاده نکنیم؟» اتخاذ شد.
دیپلماسی از جنس هشدار و به تعبیری دکترین ترس، توانست هم بازیگران منطقهای و غرب را به تجدید نظر وا دارد، چرا که تجربه مذاکرات پیشین بهویژه شکست سناریوهای غنیسازی صفر و امتیازگیری مطلق به آمریکاییها فهمانده بود که ایران در هیچ شرایطی بر سر خطوط قرمز خود معامله نخواهد کرد.
اما شاید مهمترین دستاورد جنگ ۱۲ روزه اثبات حقانیت به گروههای داخلی و بینالمللی بود
این مسئله زمانی اهمیت میابد که به یادآوریم در گذشته برخی مذاکرات را با شائبهی عقبنشینی یا سادهلوحی تفسیر میکردند اما این بار کار دیپلماتیک بهعنوان بخشی از فرآیند مقاومت دیده شد که این موضوع با نظرات رهبر انقلاب مبنی این که مذاکره اگر در زمین خودی و با چارچوب تعریف شده باشد، بخشی از تدبیر و مصلحت ملی است نه نشانه ضعف، همخوانی دارد.
دولت چهاردهم در این میدان، اگرچه با آهنگی آرام منتهی با محتوایی حساب شده و برخلاف انتظارات درخصوص «دستفرمان جنگی» وارد شد و تلاش کرد با حفظ آرامش، فشار روانی را به سوی دشمن بازتاب دهد چرا که در عالم سیاست هیجان و خشم الزاما به معنای اقتدار نبوده و آرامش است که اعتماد به نفس و تسلط را نشان میدهد.
از سوی دیگر، اسرائیل که گمان میکرد با ترور مقامات و حمله به مراکز حساس، نظام را به فروپاشی نزدیک میکند با واقعیت ثبات فرماندهی، انسجام نیروهای مسلح و پشتیبانی مردمی مواجه شد
در ساعتهای اول ترور ناجوانمردانه سرداران سپاه میتوانست بحرانساز باشد اما طی تدبیر رهبری و با فاصله چند ساعت از اولین حمله ساختار فرماندهی جایگزین شده و پیش از پایان روز نخست مواضع دشمن مورد حمله و اصابت قرار گرفت.
مردم نیز در این میان عِرق ملی خود را نشان داده و از صفوف نماز جمعه تا تشییع شهدا در میدان حاضر بودند.
*اکنون باید به آینده اندیشید*
مذاکرهای که از موضع قدرت و ایستادگی در نبرد آغاز شده است، میتواند صحنه پس از جنگ را به سود ایران و مردم آن ترسیم نماید.
این مذاکره، برای تثبیت پیروزی و جلوگیری از جنگهای آینده، بخشی از فرآیند هوشمندانهی حکمرانی است.
اکنون که اسرائیل خسته و درمانده تن، به آتشبس بیقید و شرط داده و آمریکا نیز در دستیابی به اهداف خود ناتوان مانده است جمهوری اسلامی ایران فرصتی طلایی دارد که همانند گذشته با پرچمی برافراشته و سری بالا سخن بگوید و منافع تمام ملت نه حزب و گروه خاصی را تامین نماید.
که بیشک تحقق این امر در سایه دیپلماسی فعالِ هوشمند و قدرتمند به دور از سر و صدای سیاسی امکان پذیر است.