به گزارش مخاطب ۲۴: دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا ماه مه ۲۰۲۵، سفری پر حاشیه به عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی انجام داد؛ سفری که دولت او از آن بهعنوان شاهکاری دیپلماتیک و اقتصادی یاد کرد؛ سفری که در جریانش بازتعریف جایگاه آمریکا در خاورمیانه در کانون توجه قرار داشت. در چارچوب این سفر تعهداتی به ارزش بیش از ۲.۲ تریلیون دلار، اعطای هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ به ارزش ۴۰۰ میلیون دلار توسط قطر، و پذیراییهای مجلل از سوی رهبران کشورهای عربی، در ظاهر نفوذ آمریکا در خاورمیانه را بیش از آنچه هست برجسته کردند.
اما پشت این مانور پر زرقوبرق، واقعیتی نگرانکننده پنهان است: مراد رویکردی معاملاتی است که منافع کوتاهمدت را به دوراندیشی راهبردی ترجیح میدهد. این مدل که بر معاملات اقتصادی و نمایشهای اشرافی تمرکز دارد، ممکن است اتحادهای دیرینه را تضعیف و پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی منطقه را نادیده بگیرد. بیتوجهی به حقوق بشر و اصلاحات دموکراتیک نیز این پرسش جدی را مطرح میکند که آیا این نوع دیپلماسی، دوامپذیر است و چگونه بر اعتبار جهانی آمریکا تاثیر خواهد گذاشت.
سراب اقتصادی
سفر ترامپ به خاورمیانه با توافقهایی عظیم همراه بود: سرمایهگذاری ۱ تریلیون دلاری سعودیها، قراردادهایی به ارزش ۹۶ میلیارد دلار با قطر برای خرید هواپیماهای بوئینگ، و توافقهای دفاعی ۱۴۲ میلیارد دلاری با امارات. این ارقام بهعنوان محرک اقتصادی برای ایالات متحده معرفی شدند؛ از اشتغالزایی گرفته تا مشارکت در پروژههای فنآورانه مانند هوش مصنوعی و انرژی.
با این حال، پشت این اعداد بزرگ، واقعیت شکنندهتری قرار دارد. بسیاری از این تعهدات فاقد ضمانت اجرایی، جدول زمانی مشخص یا مکانیسم الزامآور هستند؛ درست مانند توافقهای قبلی با کشورهای خلیج فارس که در نهایت بهدلایل سیاسی یا بروکراتیک شکست خوردند.
نگرانی بزرگتر، احتمال وجود منافع مالی شخصی در پس این سفر است. فعالیتهای تجاری چند میلیون دلاری ترامپ و خانوادهاش در عربستان و امارات — از جمله پروژههای املاک برجسته و برند و زمینهای گلف — سوالهای جدی در مورد تعارض منافع ایجاد میکنند.
هدیه هواپیمای ۴۰۰ میلیون دلاری قطر نیز نگرانیهای اخلاقی را تشدید کرده و احتمال نفوذپذیری تصمیمات ترامپ در برابر منافع خارجی را افزایش داده است؛ مسالهای که اصول پایهای حکمرانی غربی، مانند شفافیت و پاسخگویی، را تهدید میکند. چنین اقداماتی نهتنها اعتماد عمومی به رهبری آمریکا را خدشهدار میکند، بلکه الگویی خطرناک میسازد که در قالبش منافع خصوصی بر منافع ملی ترجیح داده میشود؛ انحرافی جدی از اصول دموکراتیک. از منظر اقتصادی جهانی نیز این توافقها با چالشهایی مواجهاند.
صادرات تسلیحات به عربستان و امارات ممکن است به نفع پیمانکاران دفاعی آمریکا باشد، اما خطر تشدید رقابت تسلیحاتی منطقهای را به همراه دارد. این نظامیگری میتواند آتش درگیریهای نیابتی در یمن، سوریه و مناطق دیگر را شعلهورتر کند. همچنین، سرمایهگذاری عربستان در حوزه فنآوری آمریکا ممکن است به افزایش نفوذ رژیمهای اقتدارگرا در صنایع حیاتی منجر شود و اکوسیستم نوآوری جهانی را تهدید کند.
شکستهای دیپلماتیک و ریسکهای منطقهای
اگر تردیدها درباره دستاوردهای اقتصادی این سفر افزایش یافته، عملکرد دیپلماتیک آن بهمراتب نگرانکنندهتر است. یکی از جدیترین ضعفها، نادیدهگرفتن بحران غزه بود؛ بحرانی عمیق و زخمخورده در بطن سیاست خاورمیانه. در حالی که درگیری غزه همچنان جان انسانهای بیگناه را میگیرد و احتمال شعلهور شدن تنشهای منطقهای را افزایش میدهد، ترامپ در برنامه سفر خود بهکلی از پرداختن به آن خودداری کرد. این بیتوجهی میتواند خشم افکار عمومی عرب را برانگیزد، چرا که حمایت از مردم فلسطین همچنان مسئلهای محوری و حیثیتی تلقی میشود. این تناقض میان موضع علنی رهبران عرب در حمایت از فلسطین و همکاریهای اقتصادی پنهان با ترامپ، ممکن است به تضعیف اعتماد عمومی و تشدید ناآرامیها در منطقه منجر شود.
موضع ترامپ در قبال ایران نیز حاکی از آشفتگی است: ترکیبی از پیامهای متناقض بین گفتوگو و فشار حداکثری. این سردرگمی نهتنها متحدانی مانند عربستان و امارات را گیج کرده، بلکه مقامات تهران را نیز متقاعد نکرده است. فقدان راهبردی منسجم و پذیرفتنی در قبال ایران، نقش آمریکا را بهعنوان نیرویی تثبیتکننده در خاورمیانه تضعیف میکند.
همچنین سکوت ترامپ درباره نقش امارات در ارسال سلاح به سودان و دامنزدن به جنگ داخلی در آن کشور، فرصتی از دسترفته برای رهبری آمریکا در حل منازعات جهانی است. این سکوت، که در راستای اولویتدادن به روابط اقتصادی تفسیر میشود، مشروعیت آمریکا بهعنوان یک میانجی عادل را زیر سوال میبرد. کمتوجهی به تحولات منطقهای، حتی روند صلح ابراهیم را نیز تهدید میکند؛ چرا که عدم تعامل با اسرائیل در طول این سفر، نشانهای از بیتعهدی به پیشبرد عادیسازی روابط عرب-اسرائیل قلمداد شده است.
وقتی ارزشهای غربی از دهان افتاد!
شاید نگرانکنندهترین پیامد این سفر، تایید ضمنی اقتدارگرایی باشد؛ تاییدی که با اصول بنیادین دموکراسی غربی در تضاد است. سرکوب مخالفان در عربستان، نقض حقوق کارگران مهاجر در قطر — بهویژه در جریان آمادهسازی جام جهانی ۲۰۲۲ — و محدودیتهای آزادی بیان در امارات، مواردی شناختهشدهاند. با این حال، ترامپ در اظهارنظرهای خود هیچ اشارهای به این گزارهها نکرد و با ستایش از چنین فعل و انفعالهایی عملاً سکوت در برابر ظلم را مشروع جلوه داد. این رویکرد، اصلاحطلبان و گروههای مدنی را به حاشیه رانده و خطر بیثباتی و شورشهای اجتماعی را افزایش میدهد.
از سوی دیگر، روابط تجاری شخصی ترامپ و خانوادهاش با کشورهای میزبان، نگرانیهایی درباره نفوذ خارجی بر سیاست خارجی ایالات متحده ایجاد کرده است. این وضعیت نهتنها مشروعیت اخلاقی رهبری آمریکا را زیر سوال میبرد، بلکه به رقبای جهانی مانند چین و روسیه فرصت میدهد تا خود را بهعنوان بدیلهای اخلاقی یا عملگرا معرفی کنند.
در نهایت میتوان گفت که سفر ماه مه ۲۰۲۵ دونالد ترامپ به خاورمیانه، اگرچه در ظاهر موفقیتی اقتصادی و دیپلماتیک به همراه داشت، اما در واقع نمایانگر بلندپروازیهای نسنجیده و بیتوجهی به واقعیتهای پیچیده منطقهای و جهانی بود. تعهدات ۲.۲ تریلیون دلاری، بهدلیل ماهیت شرطی، مبهم و همراه با تعارض منافع شخصی، اعتبار وعدههای اقتصادی را زیر سوال برد. در عرصه دیپلماتیک نیز غفلت از بحرانهایی، چون غزه و ایران، منطقه را در آستانه تنش بیشتر قرار داده و اتحادها را سست کرده است.
منبع: تجارت نیوز