به گزارش خاطب ۲۴: هالیوود، این ماشین عظیم سرگرمیسازی، بیش از یک قرن است که نهفقط ابزار فرهنگ آمریکایی، بلکه بازتابدهندهٔ سیاستهای این کشور نیز به شمار میآید. بسیاری از منتقدان و روشنفکران، بهویژه در حوزههای مطالعات سیاسی-رسانهای، معتقدند که این صنعت نه تنها از نهادهای نظامی و امنیتی ایالات متحده مستقل نیست، بلکه اغلب بهعنوان ابزاری کارآمد برای ترویج دیدگاهها، منافع و سیاستهای این نهادها عمل میکند.
حساسیت این دسته از منتقدان بیشتر از آن که بر روی فیلمهای جریان روشنفکری سینمای آمریکا باشد، بر روی فیلمهای پرفروش و جریان اصلی سینمای آمریکا است. این نگاه، گرچه از نظر برخی همچون نظریه توطئه به نظر میرسد، اما شواهدی وجود دارد که چنین پیوندهایی را نه تنها محتمل، بلکه در برخی مواقع مشهود میسازد. یکی از نمونههایی که این فرضیه را تقویت میکند، فیلم Top Gun: Maverick است؛ دنبالهای بر فیلم کلاسیک Top Gun (۱۹۸۶) که در سال ۲۰۲۲ به نمایش درآمد و با استقبال گستردهای در گیشه مواجه شد. فیلمی که نه فقط به خاطر جلوههای بصری یا بازگشت تام کروز، بلکه به دلیل شباهت حیرتانگیز مأموریت خیالی اش در فیلم به حمله آمریکا علیه تأسیسات هستهای فردو، مورد توجه است.
عملیات چکش نیمه شب
در نخستین روز تیرماه ۱۴۰۴، زمانیکه تنشها میان ایران و رژیم صهیونیستی به اوج رسیده بود، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا با انتشار پیامی در تروث سوشیال، از انجام موفق حملهای هماهنگ به سه مرکز هستهای ایران خبر داد: فردو، نطنز و اصفهان. بنا بر این بیانیه، بمبافکنهای رادارگریز B-۲ از پایگاه هوایی وایتمن در میزوری، با حمل ۱۲ بمب سنگرشکن GBU-۵۷ A/B، تأسیسات فردو را هدف قرار دادند. همزمان دو بمب دیگر بر نطنز و ۳۰ موشک تاماهاوک بر دیگر مراکز شلیک شد.
نام عملیات «چکش نیمهشب» بود؛ حملهای بیسابقه که ورود مستقیم ایالات متحده به جنگ با ایران را. اما نکته عجیبتر، شباهت ٔ این حمله با روایت یک فیلم پرهزینه و پرفروش آمریکایی است که با جزئیاتی بسیار مشابه، سه سال پیش از وقوع آن تولید و اکران شده بود.
تاپ گان: ماوریک پیشگویی یا شبیه سازی یک حمله خارجی؟
دنباله تاپ گان، با حفظ عناصر جذاب فیلم اول—از موسیقی و طراحی هوایی تا کاراکتر محوری پیت «ماوریک» میچل با بازی تام کروز—در ظاهر یک فیلم اکشن هیجانانگیز و کاملاً سینمایی است. اما پشت لایههای درام و قهرمانسازی آمریکایی، مأموریتی تعریف میشود که نمیتوان آن را به راحتی تصادفی دانست.
داستان تاپ گان: ماوریک درباره ستوان پیت ماوریک میچل است که سالها پس از حوادث فیلم اول به عنوان خلبان آزمایشی مشغول فعالیت است. او که یک افسر سرکش است و مدام از دستور فرماندهان تمرد میکند حالا به عنوان خلبان آزمایشی حالا طراحی پروژه اسکروم جت را بر عهده گرفته است. فرمانده او ژنرال کین میخواهد پروژه او را کنسل کند و از بین ببرد. بعد از یک پرواز بسیار موفق برای تثبیت پروژه توسط پیت ماوریک آیس رفیق قدیمی پیت به او کمک میکند تا برای فرار از بازنشستگی و اخراج به پایگاه هوایی جزیره شمالی برگردد تا ماموریت تازهای را انجام دهد.
ماجرا از آنجا آغاز میشود که ماوریک، بهعنوان یک خلبان آزمایشی، پس از درگیریهایی با فرماندهان، مأمور آموزش گروهی از خلبانان نخبه برای اجرای حملهای پیچیده میشود: نابودی یک مرکز غنیسازی اورانیوم در دل کوه، در اعماق یک دره، با پدافند پیشرفته و رادارهای چندلایه.
جزئیات این مأموریت – از موقعیت جغرافیایی گرفته تا تکنیکهای پروازی کمارتفاع برای گریز از رادار – شباهتی تکاندهنده به ساختار و موقعیت تأسیسات هستهای فردو دارد. در فیلم، این مأموریت با موفقیت کامل انجام میشود؛ درست مانند گزارشی که ترامپ از عملیات واقعی «چکش نیمهشب» ارائه داد.
پرسش اصلی اینجاست: آیا سازندگان فیلم، با اطلاعاتی محرمانه یا غیررسمی از طراحی چنین حملهای آگاه بودهاند؟ یا صرفاً با تکیه بر الگوهای آشنای سیاست خارجی آمریکا، داستانی طراحی کردهاند که سه سال بعد، به طرز عجیبی تحقق یافت؟ تاپ گان: ماوریک در زمان ریاست جمهوری جو بایدن ساخته شده که سیاستهای به کل متفاوتی از دونالد ترامپ رئیس جمهور فعلی آمریکا در قبال برنامه هستهای ایران داشت و از این رو بعید است که ساخت تاپ گان: ماوریک یک برنامه از پیش تعیین شده برای حمله به تاسیسات هستهای ایران باشد. با اینحال، حضور مشاوران نظامی در اغلب پروژههای سینمایی با مضامین جنگی و همکاریهای رسمی پنتاگون با تولیدکنندگان، دیگر موضوعی پنهان نیست.
تاپ گان: ماوریک نهتنها بازنمایی تصویری از توان نظامی ایالات متحده است، تماشای تاپ گان: ماوریک به عنوان یک اکشن سطح بالا خالی از لطف نیست، هرچند هنگام تماشای آن نباید اسیر تحلیلها و تئوریهای دایی جان ناپلئونی شد تا لذت تماشای فیلم زایل بشود و از بین برود.
منبع: رویداد ۲۴