کد خبر: ۵۲۹۹۵
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۳

خواهر خبرنگار ایرنا از روز قتل خواهرش چه گفت؟

آتش‌نشانی در را شکست و با تعجب دیدیم همسر خواهرم پشت در است؛ پسرش هم در اتاق بود و وقتی در باز شد، هولناک جلوی در آمد. با اینکه این همه داد زدیم و در زدیم، تا در باز شد، همسر خواهرم گفت چه خبر است و اعتراض کرد که چرا وارد خانه من شده‌اید؟
مخاطب۲۴- قتل بانوی ۵۲ ساله با ضربات چاقو و دمبل توسط همسرش روز یکشنبه ۲۰ آبان منتشر شد؛ او «منصوره قدیری‌جاوید» خبرنگار و پژوهشگر ایرنا بود که خبر تلخ و دردناک قتلش؛همه را ماتم زده کرد؛ «منصوره» با صبر و مهر مادری، بغض‌های فروخورده و ترس‌های هر روز رفت، اما ممکن است زنانی با وضعیت منصوره هر روز در اطراف ما باشند.
 
انتشار خبر قتل هولناک یک زن در شمال پایتخت روز یکشنبه ۲۰ آبان رسانه‌ها را بهت‌زده کرد؛ طبق اعترافات همسر این خانم، انگیزه و عامل وقوع این جنایت مشاجره خانوادگی عنوان شد، اما زمزمه این رخداد جنایی آن زمان پررنگ‌تر شد که مشخص شد مقتول «منصوره قدیری‌جاوید» خبرنگار و پژوهشگر ایرنا بوده و همسرش نیز پروانه وکالت داشته است البته بار‌ها مقامات قضایی اعلام کرده‌اند که شغل و پیشه اشخاص در اتهام انتسابی تاثیرگذار نیست و هر فردی ممکن است در هر جایگاه و موقعیت اجتماعی مرتکب بزه شود؛ به هر روی از آن جهت که طرفین این رخداد به لحاظ پایگاه اجتماعی مطمح نظر بودند، بازتاب این خبر در رسانه‌ها نمود بیشتری پیدا کرد.
 
با انتشار این خبر همه بهت زده، همکاران شوکه از اینکه شاید اشتباهی رخ داده باشد یا تشابه اسمی باشد با چشمانی گریان به دفتر کار او در طبقه پنجم رفتند. متاسفانه این خبر تلخ صحت داشت حتی در لحظات اولیه انتشار خبر بسیاری از همکاران در ایرنا نمی‌دانستند که خانم قدیری جاوید دقیقا کدام یک از همکاران است و دنبال عکسی از او بودند. چهره‌ای متین و محجوب که همیشه لبخندی بر لب داشت.
بیشتر بخوانید
زمزمه این رخداد جنایی آن زمان پررنگ‌تر شد که مشخص شد مقتول «منصوره قدیری‌جاوید» خبرنگار و پژوهشگر ایرنا بوده و همسرش نیز پروانه وکالت داشته است.
 
هر لحظه که در برخی از رسانه‌ها جزئیات بیشتر از این واقعه هولناک جنایی منتشر می‌شد؛ غلیان احساسات و افسوس‌ها و دریغ‌ها و سوالات و ابهامات هم بیشتر می‌شد؛ یعنی چه شده که همکارمان که هر روز در کنار ما بود روز شنبه سرکار نیامد و ....
 
ابعاد این حادثه تنها به ایرنا محدود نشد و روح جمعی رسانه‌های کشور را نیز جریحه‌دار کرد تا جایی که بسیاری از رسانه‌های مجازی و مکتوب به این مهم پرداختند و سوالاتی از باب خشونت خانگی، خشونت علیه زنان، طلاق و از همه مهمتر سونوشت لایحه «پیشگیری از آسیب دیدگی زنان و ارتقای امنیت آنان در برابر سوء رفتار» مورد پرسش قرار گرفت.
 
روح بلند همکارمان پرکشید و پیکرش روز دوشنبه ۲۱ آبان در خانه ابدی آرام گرفت؛ منصوره با صبر و مهر مادری، بغض‌های فروخورده و ترس‌های هر روز رفت، اما ممکن است زنانی با وضعیت منصوره هر روز در اطراف ما باشند از اینرو در ادامه اظهارات خواهر مقتول به جهت بیان روایت دقیق و با هدف تنویر افکار عمومی از وقوع یک قتل ناگوار آمده است.
 
خانم منصوره قدیری جاوید، در خانواده به «فلور» مشهور بود. خواهر او که به واسطه ارتباط نزدیک با او همیشه همراهش بوده است، می‌گوید: با توجه به تسلط شوهر خواهرم و خواهر او به قوانین و فنون وکالت، نگرانیم از عقوبت خلاص شود و درخواست قصاص داریم.
 

او روز وقوع حادثه را چنین روایت می‌کند:

 حوالی ساعت ۱۲ بود که همکار منصوره با من تماس گرفت و از من پرسید، چرا خواهرت امروز سر کار نیامده است؟ آن روز من و منصوره ساعت ۵ بعد از ظهر وقت دکتر داشتیم و قرار بود به خیابان کارگر برویم. بنا داشتم جلوی محل کارش با او قرار بگذارم. وقتی همکارش از غیبت او خبر داد، من با منصوره تماس گرفتم، اما جواب نداد. به بهانه‌ای با مادرم تماس گرفتم تا ببینم از منصوره خبر دارد یا نه که او هم خبری نداشت.
 
با برادرم تماس گرفتم و گفتم از منصوره خبر داری یا نه؟ چون از محل کار او با من تماس گرفتند و گفتند که امروز سر کار نرفته است؛ دلشوره داشتم. برادرم گفت چه کار کنیم؟ گفتم می‌خواهم به خانه او بروم.
 
۶ سال یا بیشتر بود که همسر منصوره با ما ارتباط خانوادگی نداشت و ما فقط خواهرم را بیرون از منزلش می‌دیدیم. همه خانواده اختلافات او و همسرش را می‌دانستند؛ با برادرم به سمت منزل او راه افتادیم و نزدیک ساعت ۴ بود که به درب منزل منصوره رسیدیم. چون شرایط را می‌دانستم، گفتم اگر زنگ در را بزنم ممکن است از آیفون تصویر مرا ببینند و در را باز نکنند؛ به همین خاطر زنگ طبقه پنجم را که صاحبخانه ساکن است، زدم و گفتم مستاجرتان در را باز نمی‌کند که ایشان گفت باید زنگ سرایداری را بزنی. زنگ سرایدار را زدم و در باز شد و از در پارکینگ وارد شدم.
 
با توجه به تسلط شوهر خواهرم و خواهر او به قوانین و فنون وکالت، نگرانیم از عقوبت خلاص شود و درخواست قصاص داریم.
 
سرایدار از من پرسید کجا می‌روی؟ حق نداری از پارکینگ به داخل بروید. به او توضیح دادم که از صبح خواهرم گم شده و در جستجو برای یافتن او هستم و می‌خواهم ببینم خانه است یا نه؟ این موضوع را که گفتم، سرایدار همراه من به طبقه بالا آمد. درب آکاردئونی واحد باز بود و درب چوبی بسته بود. با دست و انگشترم محکم به در کوبیدم، اما در را باز نمی‌کردند؛ در حالی که با سرایدار مشغول صحبت بودم، یکباره در باز شد و شوهر خواهرم که گوشی دستش بود، با خونسردی و ظاهری مرتب جلوی در آمد.
 
با این که ۶ سال یا بیشتر بود او را ندیده بودم، اصلا از دیدن من تعجب نکرد. از او پرسیدم منصوره کجاست؟ با بی‌تفاوتی گفت با پسرم به سینما رفته‌اند. گفتم تلفنش را جواب نمی‌دهد. گفت حتماً سایلنت است.
 
روز شنبه بسیار بعید بود منصوره به سینما برود و تازه ساعت ۵ با من قرار داشت و وقت دکتر داشتیم. اینجا بود که شک کردم. به دروغ به او گفتم در خیابان بودم و کیف مرا زدند؛ آمده بودم که از منصوره پول نقد بگیرم. از او پرسیدم که شما پول نقد ندارید؟ گفت پول نقد ندارم، اما می‌توانم کارت به کارت کنم که من گفتم کارت‌های بانکی مرا در کیفم زدند و کارت همراهم نیست. پرسید پس می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم با پسرم تماس می‌گیرم و از او می‌خواهم که برای من اسنپ بگیرد. به من گفت بیا داخل بنشین تا من برایت اسنپ بگیرم که قبول نکردم.
 
به دلیل اینکه نمی‌خواستم برادرم با شوهر خواهرم روبرو شود؛ او در کوچه منتظر ایستاده بود؛ از پله‌ها پایین رفتم و شوهر خواهرم همچنان ایستاده بود و در را نمی‌بست. به محض اینکه جلوی در نزد برادرم رسیدم از گوشی منصوره به من پیام داد.
 
برای من نوشته بود که گوشی من در جوی آب افتاده و نمی‌توانم تلفن‌ها را جواب دهم. برایش نوشتم منصوره کجایی؟ جواب داد: بیرونم. برای او نوشتم من جلوی خانه شما هستم. پاسخ داد: نگران شدی؟ این پیام را که دیدم متوجه شدم که او نیست؛ چون ادبیات و بیان او را می‌شناختم. متوجه شدم که گوشی دست همسرش است. از او سوالی درباره موضوعی پرسیدم که بین خودمان بود و جواب نداد؛ از اینجا بود که مطمئن شدم گوشی دست همسرش است.
 
برادرم گفت من اینجا می‌مانم، اما تو اسنپ بگیر و به خانه برگرد؛ اما، چون نگران بودم در نبودنم با برادرم روبرو شود، گفتم بیا با هم به خانه برویم و اگر منصوره با من تماس گرفت و صدای او را شنیدم که هیچ؛ اما اگر تماسی نگرفت، دوباره به اینجا برمی‌گردیم.
 
وقتی به منزل رسیدم و همسرم نگرانی مرا دید و گفتم از صبح از خواهرم بی‌خبر هستم، گفت برای چه به خانه برگشتی؟ باید با پلیس تماس می‌گرفتید؛ نگرانی‌ها و دلشوره‌هایم بیشتر شد. با برادرم تماس گرفتم و بعد از هماهنگی، همراه او، همسرم و پسرم حدود ساعت ۹ به درب منزل آنها رسیدیم.
 
باز هم هرچه در زدیم، باز نکرد. ناچار با پلیس تماس گرفتیم؛ پلیس هم هرچه در زد، در را باز نکرد. از مامور پلیس خواستیم در را باز کنند که گفت امکان این کار را ندارند و باید حکم قضایی داشته باشند. همان موقع به کلانتری رفتند و حکم ورود به منزل گرفتند؛ گویا با پلیس جنایی هم تماس گرفتند. آتش‌نشانی هم آمد؛ صاحبخانه به آتش نشانی گفت درب منزل را بشکنید.
 
صاحبخانه و همسایه روبه‌رویی واحد خواهرم هم حضور داشتند. همسایه واحد روبرویی گفت، ساعت هشت صبح در این خانه دعوا شد و ما صدای خانم را شنیدیم.
 
آتش‌نشانی در را شکست و با تعجب دیدیم همسر خواهرم پشت در است؛ پسرش هم در اتاق بود و وقتی در باز شد، هولناک جلوی در آمد. با اینکه این همه داد زدیم و در زدیم، تا در باز شد، همسر خواهرم گفت چه خبر است و اعتراض کرد که چرا وارد خانه من شده‌اید؟
 
به پسر خواهرم گفتم مادرت کجاست؟ گفت پدرم گفته او در بیمارستان بستری شده؛ به او گفتم، اما پدرت به من گفت که تو با او امروز سینما بودید. نگاهی به پدرش انداخت و متوجه شد به او دروغ گفته است.
 
گویا قاتل صبح پسرش را از خانه بیرون برده و قبل از اینکه منصوره به سر کار برود، به خانه برگشته و او را تنها گیر انداخته و به قتل رسانده است. بعد مجدد پسرش را به خانه آورده و به مدرسه هم نفرستاده است. به او گفته بود مادرت اتاق خواب را سمپاشی کرده و نباید در آن اتاق بروی و در تمام مدت پسرش هم در خانه بوده است.
 
همسایه روبرویی گفت، به چشمی درب منزلم چسب قطره‌ای چسبیده است؛ در حالی که صبح چنین چیزی نبود. گویا می‌خواسته همسایه روبرویی انتقال جنازه را نبیند و ماشین هم جلوی در آماده بوده که جنازه را به بیرون از خانه ببرد. رفتن من فقط توانست منصوره را از اینکه جنازه اش را بسوزاند نجات دهد.
 
در برخی خبر‌ها آمده است که او گفته من بعد از کشتن همسرم می‌خواستم فرزندمان را هم بکشم و خودکشی کنم، اما بعد پشیمان شدم و با پلیس تماس گرفتم؛ در حالی که اینطور نبود و با حکم قضایی و توسط آتش‌نشانی در باز شد.
 
 
 
برچسب ها: قاتل خبرنگار
آخرین اخبار
پربازدید ها
تصاویر
صفحه خبر بالای تصاویر
اخبار داغ
مادر هویدا: آرزو دارم نخست‌وزیر داماد شود مادر هویدا: آرزو دارم نخست‌وزیر داماد شود
سال‌ها بود که آرزوی انجام مراسم حج را داشتم ولی توفیق نمی‌یافتم تا روزی که امیرعباس (نخست‌وزیر) لباس نخست‌وزیری به تن کرد
پسر سیروس مقدم، خواستگار دختر نقی معمولی شد پسر سیروس مقدم، خواستگار دختر نقی معمولی شد
سهیل مقدم، فرزند سیروس مقدم و الهام غفوری، در کنار تجربه بازیگری در فصل هفتم سریال پایتخت، سابقه حضور در پشت صحنه سریال‌های تلویزیونی همچون "تا ثریا" را نیز به‌عنوان دستیار کارگردان دارد
رفع یبوست با مصرف این میوه خوشمزه رفع یبوست با مصرف این میوه خوشمزه
مصرف زردآلو سبب تقویت سیستم ایمنی بدن و رفع یبوست می‌شود
معما‌های عجیب مصر باستان که بالاخره حل شدند معما‌های عجیب مصر باستان که بالاخره حل شدند
تمدن مصر باستان مملو از شگفتی‌های خاص است که هنوز هم باستان شناسان را حیرت‌زده می‌کنند. هرچند امروز می‌خواهیم نگاهی به معما‌های مصر باستان داشته باشیم که پس از مدتی طولانی حل شدند.
نحوه اجرای طرح ترافیک تهران امسال تغییر می‌کند؟ نحوه اجرای طرح ترافیک تهران امسال تغییر می‌کند؟
مدیرعامل سازمان حمل و نقل و ترافیک شهرداری تهران تصریح کرد: این طرح هنوز در شورای ترافیک تهران تصویب نشده است، اما بعد از تصویب باید نسبت به آماده سازی زیرساخت‌های اجرای این طرح اقدام شود البته با توجه به اینکه هوش مصنوعی و علوم داده به نحوی پیشرفت کرده که امکان رهگیری خودرو‌ها وجود دارد تأمین و ایجاد زیرساخت‌ها کار سختی نیست.
وضعیت وخیم گوگوش ۷۴ ساله! وضعیت وخیم گوگوش ۷۴ ساله!
ویدیویی از مصاحبه گوگوش با شبکه سعودی ایران اینترنشنال منتشر شده که نشان می‌دهد این خواننده ۷۴ ساله وضعیت جسمی وخیمی دارد، اما نکته قابل تامل آنکه با این وضعیت کنسرت خداحافظی گذاشته است!
هنوز هم دختران را زنده به گور می‌کنند؟! هنوز هم دختران را زنده به گور می‌کنند؟!
جسد گروهی از دختران نوجوان در یک گور دسته جمعی در ترکیه کشف شده است. این افراد به‌شکلی بی‌رحمانه به‌خاطر باور‌های اشتباه عده‌ای متعصب قربانی شده بودند.
برگزیده
مادر هویدا: آرزو دارم نخست‌وزیر داماد شود مادر هویدا: آرزو دارم نخست‌وزیر داماد شود
سال‌ها بود که آرزوی انجام مراسم حج را داشتم ولی توفیق نمی‌یافتم تا روزی که امیرعباس (نخست‌وزیر) لباس نخست‌وزیری به تن کرد
مخالفت ترامپ با ایده پوتین برای اداره موقت اوکراین مخالفت ترامپ با ایده پوتین برای اداره موقت اوکراین
سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت رئیس‌جمهور این کشور پیشنهاد همتای روسی خود را جهت تشکیل دولت یا حاکمیتی موقت در اوکراین تحت نظارت سازمان ملل و چندین کشور دیگر رد کرده است.
پوتین چگونه به قدرت رسید؟ پوتین چگونه به قدرت رسید؟
پوتین، چهره‌ای نسبتاً ناشناخته در سیاست روسیه، در مدتی کوتاه به یکی از قدرتمندترین افراد این کشور تبدیل شد. داستان محبوبیت او از زمانی آغاز می‌شود که به‌عنوان نخست‌وزیر، با موجی از بمب‌گذاری‌های مرگبار در ساختمان‌های مسکونی مواجه شد. ترور‌هایی که بلافاصله به چچنی‌ها نسبت داده شدند و بهانه‌ای شدند برای آغاز جنگ دوم چچن.
صفحه خبر بالای تصاویر