چین در آسیا: قدرت زیاد، اعتماد کم و چالشهای پیش رو
به گزارش مخاطب۲۴، به نقل از فارن پالیسی، به واسطهی اندازه، مجاورت جغرافیایی، وزن اقتصادی و نقش کلیدی در اقتصاد جهانی، چین همیشه تأثیر قابل توجهی در آسیا، به ویژه آسیای جنوبشرقی خواهد داشت. اما به همان دلایل، چین همیشه باعث نگرانی در آسیا و جهان خواهد شد. رویکرد دنگ شیائوپینگ در «پنهان کردن قدرت و صبر کردن» از همین پارادوکس ناشی میشود: کشورهای بزرگ باید کشورهای کوچک پیرامونی را آرام کنند و دنگ این موضوع را درک کرده بود.
تا پایان دوران هو جینتائو، این خرد دنگ یا فراموش شد یا نادیده گرفته شد، شاید به این دلیل که پکن پیامدهای بحران مالی جهانی ۲۰۰۸ را بیش از حد ارزیابی کرد و همانند آمریکا که پایان جنگ سرد را بیش از حد بزرگ کرد، آن را نشانهای جهانی برای زوال غرب و به ویژه آمریکا دانست.
در سال ۲۰۱۰، وزیر خارجه چین، یانگ جیچی، در نشست آ سهآن در هانوی به طور استبدادی اعلام کرد: «چین یک کشور بزرگ است و دیگر کشورها کوچک هستند، و این حقیقت دارد.» این جمله پس از مخالفت سنگاپور با مواضع چین در مورد دریای جنوبی چین بیان شد.
در سال ۲۰۰۵، ژنگ بیجیان مقالهای با عنوان «ظهور مسالمتآمیز چین به قدرت بزرگ» در Foreign Affairs منتشر کرد که موضوع اصلی سیاست خارجی چین شد، هرچند واژهی «ظهور» بعدها به «توسعه» تغییر یافت تا کمتر تحریکآمیز باشد. چین دریافت که تنش با آمریکا و متحدانش میتواند رشد این کشور را مختل کند.
اما پس از به قدرت رسیدن شی جینپینگ در ۲۰۱۲، «توسعه مسالمتآمیز» از ادبیات سیاست خارجی چین ناپدید شد و شعار غالب شد: «شرق در حال صعود و غرب در حال نزول». چین تهاجمیتر شد، نه تنها در دریای جنوبی چین، بلکه علیه هنگکنگ، دریای شرقی چین، تایوان، استرالیا و هیمالیا، که باعث افزایش سطح نگرانی در آسیا شد.
با این حال، این بدان معنا نیست که آسیا بیچون و چرا خواستههای چین را میپذیرد. کشورهای عضو آ سهآن به بحث درباره دریای جنوبی چین ادامه میدهند. آمریکا عملیات آزادی ناوبری را انجام میدهد و ژاپن، استرالیا و هند گشتهای دریایی دارند. کشورهای اروپایی نیز گهگاه کشتیهای خود را اعزام میکنند، که این موضوع را به مسئلهای بینالمللی تبدیل کرده است.
یک تحول مهم، اما کمتر شناختهشده در سه دهه گذشته، تغییر نگرش نسبت به حضور نظامی آمریکا در آسیای جنوبشرقی است که ناشی از نگرانیها درباره چین است. مشارکتهای دیپلماتیک مانند «کواد» (استرالیا، هند، ژاپن و آمریکا)، توافقات امنیتی مانند AUKUS و افزایش بودجه دفاعی ژاپن پاسخهایی به چین هستند.
کشورهای آسیای جنوبشرقی، از جمله سنگاپور، به طور آشکار اعلام کردهاند که نقش آمریکا در حفظ تعادل منطقهای غیرقابل جایگزین است. اگرچه در سال ۱۹۹۰، امضای یک تفاهمنامه نظامی بین سنگاپور و آمریکا با اعتراض شدید همسایگان مواجه شد، در ۲۰۱۹ با حضور ترامپ هیچ اعتراضی نشد. این تغییر بیش از همه ناشی از ناکامی دیپلماسی چین بود.
نگرانی درباره چین باعث شده است که همکاری با آمریکا در حوزه دفاعی و امنیت به یک «خدمت عمومی منطقهای» تبدیل شود، حتی اگر برخی همسایگان هرگز این را به رسمیت نشناسند. تغییر نگرشها در ویتنام و اندونزی نیز نمونهی بارزی است.
نظرسنجیهای موسسه مطالعات آسیای جنوبشرقی سنگاپور (ISEAS) نشان میدهد که چین بسیار تأثیرگذار است، اما اعتماد چندانی ایجاد نمیکند. در مقابل، ژاپن قابل اعتمادترین قدرت خارجی برای منطقه محسوب میشود.
در حالی که برخی کشورها رسماً محتاطانه با کواد رفتار میکنند، اکثریت نخبگان سیاسی منطقه، تقویت این گروه را مثبت میدانند. این نشان میدهد که آسیا قادر است همزمان با چند قدرت بزرگ هم تعامل، هم تعادل و هم بهرهبرداری کند، بدون اینکه تناقضی در کار باشد.
ملیگرایی مهمترین نیرو در آسیا است. حتی کوچکترین کشورها در شرایط دشوار همیشه دارای اختیار عمل هستند. این موضوع باعث میشود هیچ کشوری به راحتی تسلیم نفوذ چین نشود. کشورهایی مانند ژاپن، کرهها و ویتنام هویت خود را در طول تاریخ در برابر چین شکل دادهاند و نمیتوانند به راحتی زیر سلطه چین بروند.
اقتصاد چین نیز با چالشهای جدی مواجه است: بحران بخش املاک، بدهیهای فزاینده دولتهای محلی و محدودیت در اعتماد عمومی که تلاشهای دولت برای افزایش مصرف داخلی را ناکام گذاشته است. این مسائل ریشهای سیاسی دارند، نه صرفاً اقتصادی. حزب کمونیست چین همچنان ساختار سیاسی لنیستی خود را حفظ کرده و کنترل بر اقتصاد و جامعه را در اولویت قرار میدهد.
رشد اقتصادی چین نیازمند توازن بین کنترل سیاسی و کارآمدی اقتصادی است. این توازن بدون پذیرش ریسکهای سیاسی امکانپذیر نیست و اکنون چین در یک چرخه معیوب گرفتار شده است. کاهش جمعیت در نیمهی قرن و کاهش نرخ تولد نیز آینده رشد را تهدید میکند.
با این حال، این به معنای رسیدن به «اوج چین» نیست. حتی با رشد سالانه ۵٪، چین به اندازه افزودن یک استرالیا به اقتصاد جهانی در هر سال پیشرفت میکند. مسئله این است که آیا این رشد برای تحقق اهداف داخلی و خارجی چین کافی خواهد بود یا خیر.
آنچه مسلم است، مشکلات چین واقعی و بدون راهحل آسان هستند. تمرکز شی بر کنترل حزب، یافتن تعادل جدید برای رشد را دشوار کرده است. سیستم چین ممکن است در نقطهای قرار گرفته باشد که بدون تغییر، وقوع رویدادهای غیرمنتظره و بحرانزا محتمل است.
منبع: فارن پالیسی
