به گزارش مخاطب ۲۴: ده سال پیش، در جلسهای که قرار بود "راهبردی" باشد، وحید جلیلی با چهرهای مصمم آمد تا به خبرنگاران بیاموزد چگونه با "متدهای جذاب"، مخاطب را جذب کنند. وقتی پرسیدم: «دعوت از آیتالله جنتی برای اختتامیه فیلم عمار، جزء همان تکنیکهای شماست؟»، رنگ از چهرهاش برگشت و گفت: «شما جنتی را نمیشناسید!». پرسیدم: "تسلط ایشان بر سینما چیست؟ " با افتخار گفت: "ایشان در سخنرانیشان از فیلم توبه نصوح خاطرهای و نکتهای را گفتند! " یعنی یک خاطره از یک فیلم قدیمی، مدرک "تبحر" در سینما شد؟! ناگهان یاد "عمو اصغر پیرمرد فامیل" افتادم—پیرمردی که پیش از پخش فیلم "دادشاه" از تلویزیون، تمام صحنهها را برایمان روایت میکرد، طوری که دیگر نیازی به دیدن فیلم نبود! با لبخند پرسیدم: "شما از عمو اصغر هم دعوت میکنید؟ " مات و مبهوت پرسید: "کیه؟ " گفتم: "کسی که از آقای جنتی هم سینماییتر است! "
سالها بعد او قائم مقام رسانه صدا و سیما شد. از جشنواره عمار به صدا و سیما رسیده بود.
آغل!
درست در اوج حمله اسرائیل به ایران، با «آغل» خبرسازشان، از معرفت و مرزهای انتزاعی خود پرده برداشتند و در جایی که ملی گرایی به عنوان حلقه وصلی در دوران جنگ با دشمن همه _از نسل آلفا و زد تا پیران و قدیمی ترها_ را داشت دور هم جمع میکرد، حرفهایی را به این و آن نسبت داد که میگویند از خدا و پیامبر فاصله بگیرید و به ملت بچسبید؛ و سپس درباره آن حرفها موضع سنگین گرفت.
پاسخ به او کار راحتی بود. به شرطی که آقای مجری برنامه یک عمو اصغر در فامیل داشت یا اجازه حرف زدن در برابر قائم مقام سازمان خود را دریافت کرده بود.
عجیب است
عجیب است؛ عدهای نادانسته و یا دانسته هر وقت ملت، یکپارچه میشود، طرحی را از جیب بیرون میکشند. طرحی که همیشه یکسان است: درست وقتی که دشمن از بیرون حمله میکند، اینها از درون سنگر ملی را میشکنند. اساسا اینها مرا یاد بعضی از کامنتهای سایت تابناک خودمان میاندازند. در بین مخاطبان علاقهمند و اهل تحلیل تابناک که نظرات خود را درباره مطالب درج میکنند [که بسیار هم بجا و راهگشا بوده برای ما]، دو سه نفر هستند که کامنت هایشان ظاهرا دلسوزانه است، اما اولا ناگهانی و بی ربطند، و دوم این که به احتمال قریب به یقین، بابت این ماموریتشان پول خوبی میگیرند. مثلا طرف آمده و زیر مطلبی که درباره اشتباهات دولت درباره همسان سازی حقوق بازنشستگان است، نوشته: «واقعا دغدغه شما همین است؟ دعا برای ظهور امام زمان را رها کردهاید و درباره همسان سازی مینویسید؟»!
قصه هجرت پیامبر (ص) چه معنایی دارد؟
اینها گویی وظیفهشان این است که هرگاه مردم به سمتِ همگرایی میروند، تیشه به دست بگیرند و بکوشند تا شکافی تازه ایجاد کنند. اما دیگر مردم بیدار شدهاند. گاهی هم نگرانند که پشتِ این نمایشها، نه به ایران اعتقادی باشد، نه به اسلام؛ و شما آقای جلیلی، کاش جملاتتان را با همه ابعادش مطرح میکردید. مثلا این را هم میگفتید که «حب الوطن من الایمان». یا درک میکردی که وقتی قرآن از کوچ پیامبر از مکه به مدینه، به عنوان هجرت یاد میکند، یعنی وطن به معنای خاک و سرزمین جغرافیایی و هموطن هم، اعتبار دارد که بسیار هم اعتبار دارد. وگر نه از این رفتن و گذشتن، به عنوان هجرت از وطن یاد نمیکرد.
مگر نه این که معرفت و ایمان اسلامی در مدینه، بسیار بیشتر از مکه گسترش یافت و اگر صرفا مفهوم و دغدغه مورد نطر وحید جلیلی اعتبار داشت، همان مدینه را وطن او باید قلمداد میکردیم. پیامبر خدا، فارغ از، هر آنچه که در مدینه به دست میآورد، همچنان از موطن خود، به دور است و از نگاه قرآن کریم، پای هجرت در میان است؛ و البته مدینه و همه شهرهای اسلامی نیز جایگاه خود را دارند.
آقای جلیلی اگر آرمان و معرفت، همان معرفت انتزاعی در ذهن شما باشد، که هیچوقت ملموس و مشخص نبوده، پس چرا، خانه خدا را در سرزمین دیگر، پذیرفتهاید و به زیارتش میروید؟ پس مکان و جغرافیا و ملت اهمیت دارد. اصلا همین دشمن صهیونیستی ما، چرا از ریشه و در اندیشه، همچنان به نیل تا فرات میاندیشد؟ پس در این آیینها هم اعتبار دارد. هرچند این روزها هر آیینی بر اساس میل آیین مدارانش، تغییرها کردهاند.
البته من مثل شما نمیاندیشم و مثل شما هم یک طرفه به قضاوت نمینشینم. اتفاقا بخشی از حرف شما نیز درست است. اما مساله اساسی و مهم، بیان حرفی است که بی محل است. در شبی که رسانه صدا و سیما میتواند به همگراییها و همدلیها _با هر محوریتی_کمک میکند، چرا تبدیل به عاملی برای بر هم زدن وحدت و همگرایی جامعه میشود؟
آری، همیشه درست وقتی که ملت یکپارچه میشود، بعضی ها، مثل جذامیهای تاریخ، از گوشههای تاریک بیرون میخزند تا زخم کهنهشان را بخارانند.
این هر چه است؛ نادانی نیست
وقتی جهالت، حسابشده و درست در لحظهای که خرد سلیم میگوید "سکوت کن"، حملهور میشود، دیگر نامش هر چه است، نادانی نیست.
آقای جلیلی، درست وقتی سازمان کنفرانس اسلامی در قبال حمله اسرائیل، سکوت کرد و انگار اصلا نبود، تو تئوریهای ضد ملیگرایی را از گنجینهکهنهات بیرون کشیدی تا همین تنها محور تازه احیا شده را نیز بر باد دهی.
یکروز سحر امامی در آن رسانه، آواز وطن سر داد و شما در شبی، خواستید آن را هم با آن واژه پروری تان، به فراموشی بسپارید. اصلا چه وقت تئوری پرداری است این زمان؟؛ زمانی که ساختمان شیشهای سازمانتان در آتش دشمن ایران و اسلام میسوزد.
«وطن»، آن «دژِ استوار» است که حتی «شاهزادههای فراری» را هم مجبور میکند دم از عشق به آن بزنند—هرچند در عمل، راهی جز «خنجر زدن به پهلویِ آن» نداشته باشند! ولی وقتی ما از ایران، خاک، هموطن و حتی مسلمانی حرف میزنیم، دقیقاً میدانیم از چه میگوییم—نه مثل شما که آرمانها و آرزوهایتان کلیاتی است که مصداقش همواره در تناسب با منافع، در حال تغییر است؛ «ارزشهای گنگِ ولی کاربردی!»
ملت» همان کلمهی مقدسی است که در جنگ، «مُلک» را از سقوط نجات میدهد؛ و دنبال تملکی و تملقی نیست.
آتش بس شده، نه دشمن بس!
«آتشبس» شده، اما «دشمنبس» نشده! این را از همان «مورچههای زیر دیوار» هم میتوان فهمید که چطور آرامآرام، سنگهای انقلاب را میجوند. بعضیها هم، در پوشش «غیرتِ انقلابی»، مشغول «تیغ زدن به رگِ وحدت» هستند. «خودشان را خادم مینامند، اما کارِ خائن میکنند» —مثل همان «خوشهچینانِ شبجو» که روز، دم از اخلاص میزنند و شب، انبارها را خالی میکنند. فرقی نمیکند که؛ فقط جنسها تفاوت دارد.
به نظرم شما اینها را خوب متوجه میشوید آقای قائم مقام رسانهای که سالهاست تقلا میکنید تا این رسانه تان را رسانه «ملی» بنمایانید و درست در شبهای جوشش غیرت ملی، از آغل سخن میگویید!
منبع: تابناک