مخاطب۲۴- سروش صحت همسایه داود رشیدی شد و ماند و هنوز هم در همسایگی خانواده رشیدی زندگی میکند، چون به گفته خودش کسی که طعم این همسایگی را چشیده باشد، سخت میتواند همسایه دیگری شود.
امروز، پنجم شهریور ماه سالروز درگذشت داود رشیدی است؛ هنرمندی که هم برف سالخوردگی بر تنش نشسته بود و اطرافیانش هم از بیماری او بیخبر نبودند، ولی درگذشت او در سحرگاه جمعه، پنجم شهریور ماه سال ۱۳۹۵ برای دوستدارانش اتفاقی دردناک و غمناک بود.
اما از آنجاکه رشیدی همواره یادآور لبخند و شوق زندگی است، به جای یک یادآوری دردناک و اشکانگیز بهتر دیدیم، با خاطرهای شیرین، یاد او را گرامی بداریم.
برای انتشار چنین خاطرهای سراغ شماره چهارم مجله «پاراگراف» رفتیم که تابستان سال ۱۳۹۵ ویژه داود رشیدی منتشر شده بود و شگفت اینکه رشیدی چند روزی بعد از انتشار این مجله از دنیا رفت. در این مجله خاطرات بسیاری از دوستان و همکاران او درج شده که اغلب، در پایان مطلب، برای او آرزوی تندرستی کرده بودند و ما از میان آنها، یادداشت سروش صحت را انتخاب کردیم که از همسایگی با داود رشیدی گفته بود و از زاویهای به او نگریسته بود که برای اغلب ما تازگی و طراوت بیشتری داشت.
با یکدیگر این یادداشت شیرینِ نه چندان بلند را میخوانیم:
«بعد از دیدن فیلم «کندو» عاشق «آقا حسینی» شدم، با وجود این وقتی قرار بود اسبابکشی کنیم و به خانهای که الان توی آن زندگی میکنیم، بیاییم، کمی نگران بودم. یاد هیبت و ابهت «آقا حسینی» که میافتادم، کمی میترسیدم. الان ده سال است که همسایه آقای رشیدی هستیم، همان «آقاحسینی» فیلم «کندو». درباره «آقای رشیدی» بازیگر و کارگردان و مترجم و مدیر، مطالب زیادی نوشته شده. من اینجا از همسایهای به نام آقای «داود رشیدی» خواهم نوشت.
آقای رشیدی هنوز همان موهای پرپشت «آقا حسینی» را دارند، اما حالا دیگر موها سپید شده است. سبیل هم همچنان سر جای خودش مانده و از ابهت و اقتدار هم سر سوزنی کم نشده، ولی باید همسایه «آقای رشیدی» باشید تا خندههای زیر آن سبیل پرپشت را ببینید و ببینید مهربانی چطور میتواند با صلابت ترکیب شود و چطور میشود هم شاخص و مورد توجه خاص و عام بود و هم مردمدار و متوجه به خاص و عام.
در محل زندگی ما همه، آقای رشیدی را میشناسند. اگر برای سفارش غذا به رستورانی در محلمان زنگ بزنیم، به جای آدرس دادن، میگوییم همسایه «آقای رشیدی» و هر کسی به هر دلیلی زنگ خانهمان را بزند، از پستچی گرفته تا مامور برق و حتی اقوام، موقع خداحافظی، جمله «به آقای رشیدی هم سلام برسونید»، ترجیعبند همیشگی است. هر وقت تاکسی تلفنی خبر میکنیم، کل راه راننده از خاطرات دفعاتی که آقای رشیدی را سوار کرده، تعریف میکند و هر جا میفهمند که همسایه آقای رشیدی هستیم، میخواهند از خلق و خو و احوالات آقای رشیدی باخبر شوند.