مخاطب 24- جدا از اینکه در همین محاسبه کمی و عددی میتوان پرسید آیا داراییهای سرمایهای این صندوقهای بازنشستگی و نحوه سرمایه گذاری این صندوقها و اینکه آیا این سرمایهها به اندازه کافی مورد بهره برداری قرار میگیرند یا نه عموما بار حیف و میلشان بیشتر است؟، باید گفت در مسئله بازنشستگی صرفا با اعداد سرو کار نداریم بلکه با زندگی و معیشت میلیونها نفر مواجهایم که باید شرایط واقعی زیست آنان را در تصمیم گیریها لحاظ کنیم.
مدافعان افزایش سن بازنشستگی معمولا در چنین مواقعی برای توجیه جبران ناترازی صندوقهای بازنشستگی از این طریق، مانند همیشه بلافاصله سراغ کشورهای دیگر مانند فرانسه میروند و این موضوع را مثل چماقی بر سر منتقدان میکوبند که حتی دراین کشور پیشرفته هم این امر اتفاق افتاده و برای کشور ما هم ناگزیر است. غافل از اینکه چنین مقایسههای موردی و جزئی (که البته مسبوق به سابقه است مثل مقایسه قیمتهای انرژی) به هیچ وجه نمیتواند گویای واقعیتهای تلخی باشد که بر موضوع کار و بازنشستگی در ایران سایه انداخته که مهمترین آنها عبارتند از مساله دستمزدها و اتحادیههایی که در فرانسه و کشورهایی نظیر آن مزدبگیران آزادانه به اعتراضات صنفی میپردازند و تقریبا هر سال اعتصابات گستردهای را سامان میدهند، اما در ایران خودمان چنین امری به کلی غایب است.
حتی اگر از این فقره دوم بنا بر ملاحظات مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی چشم پوشی کنیم مدافعان افزایش سن بازنشستگی باید پاسخ دهند آیا در فرانسه و کشورهایی مانند آن بازنشستگان مانند بازنشستگان ایران ناچارند برای گذران معیشت دوباره مشغول به کار شوند؟ یا معمولا با تکیه بر مستمری قابل قول و پولی قدرتمندتر از اکثر پولهای دنیا به استراحت و گشت و گذار و سفر به کشورهایی دیگر از جمله ایران خودمان میپردازند که در سالهای اخیر ارزش پولش به یک سوم ارزش سابق تنزل کرده؟! آیا قدرت خرید دستمزد بازنشستگانی که عمرشان را صرف کرده اند و هزاران میلیارد تومان را به صندوق هایشان پرداخت کرده اند تناسبی با توان ضریب یافته این صندوقها که به مدد همین پرداختیها ایجاد شده دارد؟!
اصلا نقش دولتها در این ناترازی صندوقها به خصوص صندوق تامین اجتماعی بررسی شده است؟ دخالتهای سیاسی در شرکتهای این صندوق هیچ تاثیری منفی بر ناترازی صندوقها نگذاشته؟! شرکتهایی که خود میراث خصوصی سازی بی در و پیکر و رد دیون دولتها به صندوق هاست. شرکتهایی که عمدتا ناکارآمد و زیان ده بوده اند و به بهانه خصوصی سازی از سر دولت باز شده اند! آیا دولتها دیون خود را به این صندوق پرداختهاند؟!
خلاصه اینکه باید پرسید چرا تصمیم گیران ارشد و قانون نویسان ما همیشه آسانترین راه را که بار کردن هزینه بر عموم مردم است برای رفع مشکلاتی که اغلب هم خود مقصر و بانی آن بوده اند، انتخاب میکنند؟!