کد خبر: ۲۸۲۰۳
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۴۰۲ - ۱۸:۲۲

داستان عجیب ۱۶ سال زندگی وحشت آلود یک قاتل ایلامی

قاتلی که ۱۶ سال پیش با اسلحه کلاشینکف به سوی کارگران پل باستانی شلیک کرده بود، دستگیر شد.
داستان عجیب ۱۶ سال زندگی وحشت آلود یک قاتل ایلامی

مخاطب 24- این‌ها بخشی ازاظهارات قاتل ۵۲ ساله‌ای است که در عملیات سحرگاهی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به فرماندهی سرهنگ، ولی نجفی دستگیر شد. «از ترس این که مبادا شناسایی شوم، برای فرزندانم شناسنامه نگرفتم و به مدرسه هم نفرستادم! بعد از آن که با اسلحه کلاشینکف به سوی کارگران پل باستانی شلیک کردم، چند روزی را در کوه‌های اطراف روستا سرگردان بودم تا این که در تاریکی یکی از شب‌های تابستان مخفیانه به سراغ خانواده‌ام رفتم و آن‌ها را به مشهد آوردم، اما ۱۶ سال با ترس و وحشت زندگی کردم تا این که...»

او پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی ویژه قتل عمد مشهد پاسخ داد پشت میله‌های بازداشتگاه قرار گرفت تا هماهنگی‌های قضایی برای انتقال او به استان ایلام (محل ارتکاب جنایت) صورت گیرد. در همین حال فرصتی به دست آمد تا گفت وگویی با این قاتل بی‌رحم انجام دهیم.

خودت را معرفی می‌کنی؟ من «حسین –ق» و اهل شیروان چرداول هستم.

 سواد هم داری؟ ۳ یا ۴ کلاس در نهضت سوادآموزی درس خواندم، اما خواندن و نوشتن بلد نیستم!

 پدرت چه کاره است؟ او زمانی که من ۵ سال بیشتر نداشتم به خاطر ابتلا به بیماری سرطان فوت کرده بود.

 چند خواهر و برادر هستید؟ من تک پسر هستم، ولی ۳ خواهرم که از من بزرگ‌تر بودند ازدواج کردند و من تنها با مادرم زندگی می‌کردم.

 مخارج زندگی را مادرت تامین می‌کرد؟ بله! البته بیشتر نهادهای امدادی مانند کمیته امداد امام خمینی (ره) کمک مالی می‌کردند.

خودت هم کار می‌کردی؟ من از همان دوران نوجوانی مشغول کار بودم، آن زمان در رودخانه کنار روستا ماهیگیری می‌کردم و در کنار جاده به مسافران یا رانندگان محلی می‌فروختم! گاهی هم کارگری می‌کردم.
 متاهلی؟ بله!

 با همسرت چگونه آشنا شدی؟ من ۲ بار ازدواج کرده ام، بار اول سال ۶۸ بود، آن زمان ۱۸ ساله بودم که با یکی از اقوام پدری ام ازدواج کردم. آن‌ها در یکی دیگر از روستاهای هلیلان ساکن بودند، اما بعد از چند سال زندگی مشترک و در حالی که ۲ فرزند داشتیم از یکدیگر جدا شدیم.

 چرا؟ با هم کنار نیامدیم! او توقعات زیادی داشت و من هم به خاطر اوضاع مالی ضعیفی که داشتم هیچ وقت نمی‌توانستم خواسته‌هایش را برآورده کنم به همین خاطر بالاخره طلاق گرفت.

 برای بار دوم چگونه ازدواج کردی؟ بعد از این ماجرا به دختر دیگری از اهالی روستای خودمان دل باختم که روبه روی منزل ما زندگی می‌کردند! بعد هم در سال ۷۴ با هم ازدواج کردیم و اکنون ۳ فرزند حاصل این ازدواج است.

معتادی؟ بله! بعد از ازدواج دوم شروع به مصرف تریاک کردم و حالا هم هر یکی دو روز استفاده می‌کنم.

 فرزندانت ازدواج کرده‌اند؟ پسر و دختری که از همسر سابقم دارم ازدواج کرده‌اند، اما فرزندان دیگرم تازه به سن نوجوانی و جوانی رسیده‌اند!

چه شد که چنین جنایت هولناکی را مرتکب شدی؟ این ماجرا به ۱۶ سال قبل باز می‌گردد شهریور سال ۸۶ بود که من به همراه تعداد دیگری از اهالی روستای باریکه که بسیاری از آنان از بستگان و نزدیکان خودم بودند دریک پروژه مرمت پل باستانی مربوط به میراث فرهنگی کار می‌کردیم، اما وقتی موضوع به تعدیل نیرو رسید اختلافی بین کارگران پیش آمد به طوری که هر کس دوست داشت دیگری از کار اخراج شود. من هم جزو آخرین نفراتی بودم که هنوز کار می‌کردم، اما برخی از نزدیکانم می‌خواستند من آن جا نباشم این بود که دعوا به راه انداختند و با چاقو و مشت و لگد به من حمله کردند و ۳ ضربه چاقو زدند که هنوز آثار آن روی دست و بازو و سینه ام وجود دارد! در این هنگام من که خیلی عصبانی و خشمگین بودم خودم را از زیر دست و پاهای آنان رها کردم و یکسره به سراغ اسلحه‌ای رفتم که درون طویله گوسفندان جاساز کرده بودم. آن را برداشتم و دوباره وقتی به محل کار بازگشتم، به طرف آن ۵ نفر شلیک کردم. من پاهایشان را نشانه گرفته بودم، اما زمانی که خواهرزاده ام و پسر عمه او را هدف گرفتم ۳ نفر دیگر فرار کردند و آن ۲ نفر هم «نصرت ا... و علی میرزا» روی زمین افتادند. هنگامی که وضعیت وخیم ۲ جوان مجروح را دیدم خودم نیز از آن جا گریختم.

 خواهرزاده ات که به قتل رسید چند ساله بود؟ نصرت ا... حدود ۱۸ یا ۱۹ سال داشت، اما پسر عمه اش که او نیز از ناحیه پا مجروح شد ۲۳ ساله بود.

 بعد از شلیک کجا رفتی و اسلحه را چه کردی؟ بلافاصله به طرف رودخانه رفتم و سوار همان تیوب‌هایی شدم که با آن‌ها به ماهیگیری می‌رفتیم. قصد داشتم خودم را به آن سوی رودخانه برسانم، ولی تیوب واژگون شد و اسلحه کلاشینکف هم درون رودخانه افتاد با این همه، چون شنا بلد بودم خودم را به آن سوی رودخانه رساندم و در کوه‌های اطراف روستا پنهان شدم. شب بود که به نزدیکی روستا آمدم و فهمیدم که نصرت ا... (خواهر زاده ام) جان باخته است. چند روزی را در کوه بودم تا این که یک شب مخفیانه وارد روستا شدم و به همراه خانواده‌ام به مشهد آمدم.

روزگارت در مشهد چگونه می‌گذشت؟ از همان روزهای اول خانه‌ای را در منطقه شهرک شهید رجایی اجاره کردم و با نام جعلی به صورت مخفیانه زندگی می‌کردم، اما هیچ روز خوشی نداشتم. همواره با ترس و وحشت دلهره آوری روزگارم سپری می‌شد. هر لحظه می‌ترسیدم که دستگیر شوم و خانواده‌ام بی‌کس و بی سرپناه بمانند! حتی برای خرید هم با ترس و لرز می‌رفتم و مدام اطرافم را می‌پاییدم. هر کسی که به من نگاه می‌کرد خودم را از دید او مخفی می‌کردم، از همه آدم‌ها می‌ترسیدم و احتمال می‌دادم که پلیس لباس شخصی باشد! خلاصه روزهای زجرآوری را در این سال‌ها گذراندم! حتی برای فرزندانم نتوانستم شناسنامه بگیرم و آن‌ها را به مدرسه بفرستم! همه فرزندانم که اکنون به سن جوانی و نوجوانی رسیده‌اند، بی سواد هستند! چرا که می‌ترسیدم از این طریق شناسایی شوم.

اسلحه کلاشینکف را چگونه تهیه کردی؟ آن را زمانی که کنار جاده ماهی می‌فروختم از مردی عشایر به مبلغ ۱۵۰ هزار تومان خریدم و در طویله پنهان کردم که همین کار اشتباهم بلای جانم شد! اگر اسلحه نداشتم هیچ وقت دست به چنین جنایت بی‌رحمانه‌ای نمی‌زدم که خواهرزاده خودم را به قتل برسانم!

مادرت در قید حیات است؟ نه! او حدود ۵ سال قبل از این درگیری برای شرکت در عروسی یکی از اقوام به کرمانشاه رفته بود که آن جا به خاطر بیماری فشار خونی که داشت دچار ایست قلبی شد و فوت کرد.
اکنون که دستگیر شده‌ای چه احساسی داری؟ خیلی پشیمانم! از روی اقوام و خواهرم خجالت می‌کشم! دوست دارم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد تا با خواهرم رودررو نشوم!

اگر زمان به عقب بازگردد چه می‌کنی؟ اگر هزار بار مرا بزنند، سرم را بالا نمی‌گیرم و با کسی درگیر نمی‌شوم! این عصبانیت و غرور لحظه‌ای بود که کار دستم داد. دراین شرایط خودم را کنترل می‌کردم و به خانه ام باز می‌گشتم تا مثل الان روزی هزار بار از ترس مرده و زنده نشوم!

 در این مدت چرا خودت را به پلیس معرفی نکردی؟ فرزندانم خردسال بودند و سرپناهی نداشتند! می‌ترسیدم، ولی خیلی عذاب وجدان داشتم و با ترس و وحشتی باورنکردنی زندگی می‌کردم.
 در مشهد به چه شغلی مشغول بودی؟ در یکی از انبارهای ضایعاتی بزرگ نزدیک منزل مان درکوی مهدی آباد کار می‌کردم. گاهی هم به کارگری مشغول می‌شدم، اما از همان منطقه دورتر نمی‌رفتم تا کسی مرا شناسایی نکند!

از خواهرت هم خبر داری؟ تماسی با او نداشتم البته چند نفر را قبلاً نزد او برای رضایت فرستاده بودم، اما الان شنیدم که شوهر خواهرم نیز فوت کرده است!

فکر می‌کردی روزی دستگیر شوی؟ اگرچه با نام جعلی در مشهد زندگی می‌کردم و احتمال می‌دادم روزی دستگیر شوم، اما هیچ گاه تصور نمی‌کردم در آن ساعت سپیده دم پلیس را بالای سرم ببینم...

 
منبع: خراسان
آخرین اخبار
پربازدید ها
تصاویر
صفحه خبر بالای تصاویر
اخبار داغ
آثار شگفت انگیز کاهش فشار خون آثار شگفت انگیز کاهش فشار خون
تصور کنید با هر قدم، نه تنها به مقصدتان نزدیک می‌شوید، بلکه به قلبی قوی‌تر و رگ‌هایی آرام‌تر دست می‌یابید. پیاده روی، این فعالیت ساده و در دسترس، قدرتی شگفت انگیز در کاهش فشار خون و ارتقای سلامت کلی شما دارد.
پنج مقصد امن برای پول‌هایی که نمی‌خواهید بسوزند پنج مقصد امن برای پول‌هایی که نمی‌خواهید بسوزند
حمله هوایی رژیم اسرائیل به کشورمان ایران یک تجربه غیرمنتظره بود که مهمترین اولویت برای هرکس حفظ جان در شرایطی بود که سرو صدا‌های عجیب برخورد موشک یا مقابله پدافندی ایران شنیده می‌شد. اما امنیت مالی نیزمساله مهمی است.
تنهایی عمیق دختران خطرناک است تنهایی عمیق دختران خطرناک است
گزارش سازمان بهداشت جهانی شیوع بی‌سابقه تنهایی و انزوای اجتماعی در میان دختران نوجوان را بررسی کرد.
دستیار ایرانی ایلان ماسک دستیار ایرانی ایلان ماسک
دستیار دیرینه ایلان ماسک، ثروتمندترین مرد جهان، اغلب توسط کارمندان تسلا به عنوان فردی که قادر به تأثیرگذاری بر تصمیمات رهبر غول فناوری آمریکایی است و اغلب از طرف او عمل می‌کند، شناخته می‌شود.
ماجرای دستگیری پدر زن نوید محمدزاده چه بود؟ ماجرای دستگیری پدر زن نوید محمدزاده چه بود؟
ارگان رسانه‌ای سپاه پاسداران نوشت ساعاتی پیش غفور حسینی پدرزن نوید محمدزاده با ارائه مدارک اقامتی خود آزاد شد.
علی دایی سرمربی پرسپولیس می‌شود؟ علی دایی سرمربی پرسپولیس می‌شود؟
مدیران باشگاه پرسپولیس قصد دارند با علی دایی برای نشستن روی نیمکت این تیم مذاکره کنند.
نرخ آبونمان تلفن ثابت تغییر کرد نرخ آبونمان تلفن ثابت تغییر کرد
بنابر اعلام شرکت مخابرات ایران، مبلغ آبونمان برای مشترکان خانگی بر اساس منطقه جغرافیایی متفاوت است؛ مشترکان در تهران و کلان‌شهر‌ها باید ماهانه ۳۰ هزار تومان، در مراکز استان‌ها ۲۲ هزار و ۵۰۰ تومان و در سایر شهر‌ها ۱۷ هزار تومان پرداخت کنند. این بدان معناست که حتی در صورت‌عدم استفاده از تلفن ثابت، این مبلغ به عنوان حق اشتراک باید پرداخت شود.
برگزیده
اختلال اینترنت ناشی از حملات خارجی است اختلال اینترنت ناشی از حملات خارجی است
وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات گفت: براساس گزارش مراجع ذی‌ربط، اختلالات اخیر در اینترنت، ناشی از حملات خارجی است که مراجع امنیتی و اطلاعاتی با حساسیت کامل در حال بررسی آن هستند.
آثار شگفت انگیز کاهش فشار خون آثار شگفت انگیز کاهش فشار خون
تصور کنید با هر قدم، نه تنها به مقصدتان نزدیک می‌شوید، بلکه به قلبی قوی‌تر و رگ‌هایی آرام‌تر دست می‌یابید. پیاده روی، این فعالیت ساده و در دسترس، قدرتی شگفت انگیز در کاهش فشار خون و ارتقای سلامت کلی شما دارد.
چرا مادر سردار باقری شرمنده بود؟ چرا مادر سردار باقری شرمنده بود؟
مادر شهیدان حسن و محمد باقری چند سال قبل در گفت‌وگویی از شرمندگی خود در برابر مادران شهدا سخن گفت: وقتی مادرانی هستند که مثلاً ۲ شهید یا سه شهید داده‌اند واقعاً انسان پیش آنها خیلی شرمنده است.
صفحه خبر بالای تصاویر